حمیده صفائی
دبیرشهرآرا محله منطقه8
به طور معمول در شهرآرامحله برگههای تقویم بهانهای است تا بهسراغ افراد فرهیخته و فعال برویم و گفتوگویی با آنها داشته باشیم. هفته اول شهریور که روز پزشک، خانواده و بازنشسته را در خودش ثبت کرده بهانهای برای گفتوگوی ما با «دکتر عبدا... بهرامی» رئیس سابق بیمارستان امام رضا(ع) شد که از اوایل امسال حکم بازنشستگی خود را دریافت کرده است. وی علاوهبر طبابت فعالیتهای اجرایی بسیاری در رزومه کاریاش دارد، بهطوری که میتوان 5سال معاون آموزشی وزیر بهداشت، مشاور و معاون پزشکی وزیر فرهنگ و آموزش عالی را در کارنامهاش دید. از دیگر سوابق او میتوان به 13سال حضور فعالش در دانشگاه علوم پزشکی مشهد بهعنوان رئیس دانشگاه و رئیس بیمارستان امام رضا(ع) نیز اشاره کرد.
وی متولد فروردین1327 شهرستان بهشهر در استان مازندران است. پدرش کارمند اداره ثبت اسناد بوده و به خاطر شغلش از شهری به شهر دیگر منتقل میشدند، خانواده بهرامی سال1334به کاشان، سپس به نطنز و بعد قم منتقل شدند. سال1338 با حکم انتقالی پدرش به مشهد به اتفاق خانواده به این شهر آمدند. وی در دبستان رهنما کوچه حسینباشی درس میخواند و سپس در دبیرستان علوی واقع در میدان بیمارستان امام رضا(ع) مشغول به تحصیل شد، هنوز یک ماه از درسخواندنش در این مدرسه نمیگذشت که به تربتحیدریه منتقل شدند. درنهایت سال1346 دکتر بهرامی هم مانند دیگر همسنوسالانش کنکور داد و در دانشگاه قبول شد. او برحسب علاقهاش به کارهای فنی در دانشگاه مهندسی تهران ثبتنام کرد تا فصل جدید زندگیاش را آغاز کند.
حرف مادر مقدم بر خواسته خودم
آنطور که میگوید؛ از کودکی به کارهای فنی علاقه زیادی داشته و هر بار که وسیلهای را باز میکرد، مجدد آن را درست مانند روز اولش میبست. اکنون هم کارهایی مانند برقکشی و تعمیرات وسایل خانه را خودش انجام میدهد. دکتر میخندد و میگوید: « از آن مدلها نیستم که وسیلهای را باز و سپس به حال خودش رهایش کنم، نه، هر زمان که وسیلهای را باز کنم تا کارم تمام نشود کار دیگری انجام نمیدهم. علاقهام به کار فنی زیاد است و با دقت کارم را میکنم.»
وی ادامه میدهد: «همین علاقهام به حوزه فنی سبب شد تا زمانی که در دانشگاه قبول شدم بلافاصله در رشته مهندسی ثبتنام کنم، اما وقتی به تربتحیدریه، نزد خانوادهام برگشتم، مادرم تا مرا دید پرسید؛ عبدا... چهکار کردی؟ من هم با خوشحالی گفتم هیچی رفتم تهران و مهندسی ثبتنام کردم. مادرم گفت: تو باید دکتر بشوی نه مهندس. من هم که نمیخواستم روی حرف مادرم حرفی زده باشم تصمیم گرفتم فردای همان روز که آخرین مهلت ثبتنام هم بود در رشته پزشکی ثبتنام کنم. روز پنجشنبه هزار و 50تومان از خالهام قرض گرفتم و برای ثبتنام در رشته پزشکی به مشهد آمدم. وقتی برای ثبتنام رفتم گفتند زمانت گذشته، دیر آمدی و جایگزین گذاشتهایم، دیگر ثبت نام نمیکنیم، خیلی ناراحت شدم، اما کاری از دستم برنمیآمد. دم در دانشگاه ایستاده بودم که روحانی را دیدم از دور به همراه پسری میآید، او دوست پدرم و یکی از محضرداران مشهد بود که به همراه نوهاش از آنجا میگذشت. تا مرا دید گفت بهرامی اینجا چهکار میکنی؟ من هم ماجرا را برایش تعریف کردم. او که دایی دکتر قوام نصیری، معاون مالی دانشگاه بود، رفت و با آنها صحبت کرد و درنهایت مرا ثبتنام کردند و این آغاز ورود من به رشته پزشکی بود. هر چند پس از تحصیل در این رشته از همان ابتدا به آن علاقهمند شدم.»
پزشک هنرمند
علاقه او به کارهای فنی فقط برای خودش نبود، از همان ابتدا که در پستهای مختلف دانشگاهی مشغول به کار شده بود، اولین دستگاههای مدرنی را که به بازار میآمد برای مجموعه زیرنظرش میخرید. فرقی نمیکرد تجهیزات پزشکی باشد یا کامپیوتری، هر وسیلهای که برای انجام کارشان مناسب بود میخرید. دکتر دراینباره میگوید: «همان اوایلی که دستگاههای دیتا پرژکتور آمده بود 90دستگاه برای استان خریدم. یادم هست آنزمان از متخصصان ایرانی خارج از کشور میخواستم برای کنفرانس به ایران بیایند یکی از متخصصان آمریکایی تماس گرفت و گفت برای تدریس که میآید نیاز به دیتاپرژکتور دارد سپس پرسید نیازی هست با خودش این دستگاه را بیاورد، من هم خندیدم و گفتم نه ممنونم اینجا در شهرستانهای کوچکمان هم این دستگاه را داریم چه برسد به شهر بزرگی مانند مشهد.»
خرید پرینتر سهبعدی برای دانشجویان و پزشکان از دیگر کارهایش است. وی تجهیز اولین لابراتوار زبان در سال1368 را در کارنامه کاریاش دارد. همچنین اولین مرکز کامپیوتر دانشگاههای علوم پزشکی در ایران را وی طراحی و مجهز کرده است. ذوق دکتر سبب شد تا در سالهای 1365و 66 آرم دانشگاه را طراحی کند. علاوهبرآن طراحی آرم بنیاد سرور هم کار اوست: «طراحی مجسمه جلو بخش داخلی که نوشته شده است بیمارستان امام رضای مشهد را طراحی کردهام. دور حوض و کرهای که روی آن هست هم طراحی من است.»
در کنار پزشکی و فعالیتهای مرتبط با آن علاقهاش به هنر به اندازهای بود که در زمان ریاست بیمارستان هنرمندان ازجمله طراحان، مجسمهسازان، خطاطان، نقاشان و... را دور خودش جمع میکرد و برای فضای بیمارستان طراحی میکردند و دکتر هم در این زمینه نظر میداد.
عکاسی برایش تفریح است
دو عکس از فضای حرم در اتاق دکتر نصب شده که عکاسی خودش با گوشی همراه است. علاوهبرآن تعدادی قاب خطاطی و قاب عکس بزرگ نقاشی بر دیوارهای اتاق کارش نصب شده که به خاطر عشق و علاقه دکتر به نقاشی و خطاطی است. آنطور که میگویند بیشتر عکسهایی که بر دیوارهای بیمارستان 610تختخوابی بیمارستان امام رضا(ع) نصب شده نیز هنر عکاسی دکتر بهرامی است. او دراین باره میگوید: « نقاشی، خطاطی و طراحیام خوب است. تمام اینکارها را خودم از روی ذوق یاد گرفتهام. در حال حاضر به خاطر مشغلههای کاریای که دارم خطاطی نمیکنم، اما هر زمان که احساس نیاز کنم حتما دست به قلم میشوم.»
او ادامه میدهد: « در خطاطی هم باید بگویم بیشتر به خطهای بنایی علاقه دارم. در همان کودکی به خاطر علاقه و ذوقی که داشتم فیلمهای حلقهای که در بازار موجود بود، از فیلمهای سینمایی میخریدم و آپارات درست میکردم که فیلم نشان دهد. خیلی برایم جذاب بود. یادم نیست از سال 1339 یا 40 بود که دوربین خریدم و اکنون 6دوربین دارم که با آنها عکاسی کردهام و اکنون هم هر زمان وقتم آزادتر باشد این علاقهام را دنبال میکنم.»
برای ازدواج هم مادرم حرف اول را زد
احترام به والدین یک اصل است که بیشتر افراد به آن اعتقاد دارند. کاری نداریم به این موضوع که در جامعه فعلی کمتر فردی به این موضوع توجه میکند یا نه، اما جوانان و نوجوانان گذشته این اصل را باور داشتند و بر اساس آن عمل میکردند. سال1353 دکترای عمومیاش را میگیرد و در همان سالها قبل از رفتن به سربازی، مادر و خواهرانش دختری را در مکتب نرجس میپسندند و به او معرفی میکنند. دکتر هم او را میپسندد و اینگونه میشود که ازدواج میکند. همان ازدواج سنتی که امروز با نگاهی سطحی به آن مینگریم و تصورمان این است که اگر میخواهیم خودمان را روشنفکر جلوه دهیم اصلا سمت این سبک ازدواجها نرویم.وی از ازدواجش اینگونه برایمان تعریف میکند: «در زمان ازدواج همسرم مانند دیگر دختران از من لباس با تور سفید نخواست، او اینکار را اسراف میدانست و لباس سفید معمولی پوشید و مجلسی ساده در خانه عروس برپا کردیم و سالهاست در کنار یکدیگر زندگی میکنیم.»
علاقهمند به پزشکی در بخش داخلی بودم
وی درباره دوران سربازیاش هم میگوید:« در بیمارستان ارتش در بخش گوش و حلق و بینی مشغول به کار شدم. گاهی اوقات اگر لازم بود جراحی هم انجام میدادم، اما هیچ وقت علاقهمند به این رشته نشدم، چون پزشکی را در طبابت داخلی میدیدم. برای همین پس از پایان سربازی که میخواستم تخصص بگیرم در رشته داخلی ادامه تحصیل دادم. بعد از تخصص در بیمارستان شروع به کار کردم و سر چهارراه سیمتری طلاب مطب زدم. 31شهریور سال59جنگ شد و من 17مهرماه 59 داوطلبانه عازم جبهه شدم. 10روز بیشتر در آنجا نماندم که جایم را با فرد دیگری عوض کردند و به مشهد آمدم.»
پی حرفش را میگیرد و بیان میکند: «آنزمان بیمارستانهای مشهد پذیرای 13 تا 14درصد مجروحان جنگی بود. هر روز مجروح میآوردند و سرتاسر بخش جراحی مجروحان را خوابانده بودند، گاهی فضایی در بیمارستان خالی نمیماند، برای همین نیاز مشهد به پزشکان کمتر از خط مقدم نبود. پس از مدتی رئیس بیمارستان امام رضا(ع) شدم که دیگر اجازه رفتن به من داده نشد.»
دوران کودکی
اگر او را از دور بشناسید آرامش درونش موج میزند و با طمأنینه و کمحرف است، همین کمحرفبودنش سبب میشود تا سؤالاتمان را با تردید از او بپرسیم. بالأخره این موضوع را با دکتر مطرح میکنیم. میزند زیر خنده و میگوید: «کم حرف هستم، اما آرام نیستم. آنطور که مادرم میگفت از همان کودکی شیطنتهای زیادی داشتم. او میگفت تو را در گهواره بسته بودم و رفتم آشپزخانه، وقتی آمدم دیدم نیستی، هر کجا را گشتم پیدایت نکردم هنوز نمیتوانستی صحبت کنی، از اتاق پشتی صدای تق تق تو میآمد که به قفل صندوق چسبیده بودی و با شتاب آن را تکان میدادی. از روی صدا تو را پیدا کردم. هر بار تو را به پشتم میبستم آنقدر تکان میخوردی تا تو را زمین بگذارم. در طول دبستان و دبیرستان هم شیطنتهای بسیاری داشتم درس نمیخواندم و گاهی معلمانم مرا تنبیه میکردند. در دوره سربازی هم همین طور آرام نبودم.»
دکتر بیان میکند:« در کلاس درس نمیخواندم و گوش هم نمیدادم معلم من را میزد. همیشه وقتی میخواهم به موضوعی فکر کنم راه میروم از همان دوران نوجوانی اینگونه بودم هنوز هم هر وقت کار فکری دارم راه میروم و نمیتوانم بنشینم.»
او ادامه میدهد: «سربازی هم آدم زرنگی بودم. زمان شاه بود پشت بیمارستان امام خمینی(ره) فعلی در پادگان جمشیدیه آماده به خدمت شده بودیم. به همه ما برگههای آماده به خدمت دادند و گفتند، تاریخ روی برگه نوشته شده است 1/8/53 را یک ماه دیرتر ببرید و بنویسید 11/9/53 همه تغییر دادند، اما من دست نزدم و به کنار دستیام هم گفتم دست نزن ارتش با کسی شوخی ندارد، آنها اینکار را کردند تا به بچهها بفهمانند نباید در نوشتن هیچ نامه یا کاری سهلانگاری کنند. نشان به آن نشان که من یک ماه و 11روز زودتر ترخیص شدم و یک سال رزیدنتی من جلو افتاد.»
دغدغه بیمارانم را دارم
شاید دکتر بهرامی علاقهاش به حوزه فنی بیشتر از پزشکی بوده و به خواسته مادرش در این وادی قدم گذاشته است، اما این موضوع سبب نشد تا او از روی عشق و علاقه کار نکند، برعکس او عاشق کارش میشود و اکنون دست خیر در این زمینه دارد. بهرامی برایمان تعریف میکند: «در همان سالهای ابتدای کارم آنقدر به پزشکی علاقهمند شدم که وقتی بیماری میآمد و همراه نداشت میرفتم برایش دارو میخریدم، حتی اگر بیماری نیاز به خون داشت در صورتی که گروه خونیام به او میخورد خودم خون میدادم، از دل و جان کار میکردم و برای بیمارانم ارزش قائل بودم درست مثل الان که بیمارانم در اولویتم هستند.»
او ادامه میدهد: «زمانی که امتحان داشتیم مرحوم دکتر پرتویی که کار و رفتار مرا با بیماران دیده بود برای نمرهدادن به من سخت نمیگرفت. به یاد ندارم در کار تخصصی به دنبال رقابت باشم. همیشه تلاش کردهام در حوزه کاری وظایفم را بهدرستی انجام دهم. از طرفی هم دوست دارم کاری انجام دهم که دیگران نمیکنند برای همین سالها قبل با خودم تصمیم گرفتم در ماه مبارک رمضان از بیماران مبلغ ویزیت نگیرم. اینکار به من حس خوبی داد و سبب شد تا آن را ادامه دهم و از آن سال به بعد از بیماران بیبضاعت ویزیت نگرفتم. کم کم این کار بین پزشکان مرسوم شد، با خودم گفتم من کاری متفاوت انجام دهم برای همین هزینه داروی بیماران کمبضاعت را پرداخت میکردم و زمانی که این کار همگانی شد تصمیم گرفتم به آنهایی که مشکل مالی دارند پول دستی هم برای رفع احتیاجاتشان بدهم.»
طب سنتی در دانشگاه
او در طول سالهای کاریاش ایدههای بسیاری داشته و توانسته بر آنها جامه عمل بپوشاند. اگر از کنار بیمارستان امام رضا(ع) گذشته باشید به طور حتم تابلوی بزرگ طب سنتی و طب سوزنی را دیدهاید که این هم نمونهای از تلاشهای دکتر بهرامی در دوره فعالیتش بوده است. او در این باره میگوید: «سال61 مشاور وزیر بودم. دکتر ابوالقاسم پاکدامن در دانشگاه شهید بهشتی جراح قلب بود و در وزارت علوم هم کار میکرد. وی راجع به تأثیر «شوید» در کاهش کلسترول خون تحقیق میکرد و داروی آنتوم را که همان نام لاتین شوید است به ثمر نشاند. همچنین روی دود سپنج که میکروبکشی آن چقدر است کار میکرد. پژوهشهای او مرا هم علاقهمند کرد. از طرفی خودم هم با این طب بیگانه نبودم. مادرم و مادربزرگم هم طب سنتیکار بودند و بسیاری از آنها را میشناختم. سال76 دکتر فرهودی به من مأموریت داد به دنبال طب سنتی بروم. از همان زمان کارم را آغاز کردم و به دنبال جمعبندی طب سنتی بودم. ابتدا به سفرای ایران در خارج از کشور و سفرای خارجی داخل کشور نامه نوشتم و در این زمینه پرسوجو کردم. سپس از چند کشور که در زمینه طب سنتی فعالیت داشتند بازدید کردم.»
او بیان میکند: «در نهایت 20نفر از پزشکان را برای تحصیل در حوزه طب سنتی و طب سوزنی و... به چین فرستادیم و دورههای لازم را آموزش دیدند و از زمان بازگشتشان به ایران مشغول به فعالیت شدند. به طوری که میتوان گفت از سال86تقریبا کار سر و سامان گرفت و تاکنون 7الی 8دوره فارغالتحصیل داشتهایم. برای طب سوزنی هم 20نفری سال84 فرستادم چین تا دوره ببینند و بعد از طی دوره آموزشی به کشور بازگشتند و مشغول به کار شدند.»
سر آدم بازنشسته نمیشود
و اما درباره بازنشستگی از دکتر بهرامی که این روزها به جمع بازنشستگان اضافه شده است میپرسیم، او میگوید: «بازنشستگی کار قانونی برای حقوق و کارهای اداری است نه چیز دیگر. در حقیقت بازنشستگی در امور اداری است، شاید شما به ظاهر بازنشسته شوید، اما سر آدم که بازنشسته نمیشود، فقط مسئولیت کمتر میشود.»
دکتر اضافه میکند: «با بازنشستگی، ایدهها و کارهای من تغییر نمیکند. قرار نیست تا اسم بازنشستگی را بر روی ما گذاشتند عقب بنشینیم و کاری انجام ندهیم که انتهایش همین بیماریهایی شود که برخی سالمندان درگیر آن هستند. هر چند کار من به سبب ارتباطم با خیران بازنشستگی ندارد، اما اگر غیر از این هم بود هرگز نمینشستم و با خودم بگویم خوب من بازنشسته شدهام دیگر کاری انجام ندهم. علاوه بر آن در حال حاضر مسئولیت امور افغانستان و مشاور رئیس دانشگاه در امور خیران و امور بینالملل را به عهده دارم که به نوعی مشغول به کار هستم.»
موقوفههایی را که پس گرفتیم
وی از مسیری که در این سالها آمده راضی است و خدا را به خاطر نعمتهایی که به او داده است شکر میکند و میگوید: «به لطف پروردگار توانستهایم برای جامعه پزشکی فعالیتهایی انجام دهیم که اگر لطف او نبود کاری از پیش نمیبردیم. به طور مثال ساختمان قریشی در گذشته دست اداره آبادانی و مسکن بود. ابتدا که دانشگاه علوم پزشکی از دانشگاه جدا شده بود هیچ چیزی نداشتیم تا اینکه یکی به ما گفت یک ساختمان هست آقای قریشی برای علوم پزشکی اهدا کرده است، پیگیر شدیم تا آن را تخلیه کردند کروکی ساختمان را خودم کشیدم و کمکم آن را تجهیز کردیم.»
او ادامه میدهد: «خانم منیره شهرابی در تهران خانهای را در خیابان ایرانشهر وقف کرده بود، آن هم دست روزنامه تهرانتایمز بود پس از پیگیری وصیتنامه مرحوم توانستیم آن ساختمان را هم پس بگیریم و حتی اجاره معوقه آن را که 2میلیون تومان میشد هم گرفتیم. یکی دیگر از الطاف پروردگار برای ما در این سالها پس گرفتن 130هکتار اراضی ذکریا بود. سال 1353 آستان قدس میخواست در اراضی ذکریا بیمارستانی درست کند، اما ولیان میگوید مرا چه به بیمارستان؟! 130هکتار زمین بیمارستان را به مبلغ 10میلیون که 4میلیون آن را هم تخفیف میدهند به دانشگاه علوم پزشکی واگذار میکنند که تحویل این زمینها همزمان با انقلاب میشود و کسی پیگیرش نیست. در نهایت از آنجا که خدا بخواهد لطف کند آدمهایی را سر راهتان قرار میدهد تا کارها انجام شوند. بالأخره توانستیم زمینها را بگیریم و سازمان مرکزی را به آنجا ببریم.»
نیمنگاهی به زندگی کاری دکتر بهرامی
دکتر بهرامی سال 1359 عضو شورای عالی نظام پزشکی مشهد میشود و آرم نظام پزشکی را بر حسب همان علاقهای که داشته طراحی می کند، در همین سال رئیس آزمایشگاه جهاد دانشگاهی میشود و سپس سال60رئیس کتابخانه مرکزی دانشگاه؛ سال61 وزارت فرهنگ و آموزش عالی، وزیر وقت دکتر نجفی، او را به عنوان مشاور پزشکی این وزارتخانه دعوت به همکاری میکند.
از سال63 تا آبان64 رئیس بیمارستان امام رضا(ع) بوده تا اینکه دکتر فرهودی وزیر فرهنگ آموزش عالی میشود و دکتر بهرامی به تهران میرود .
مهر 1364 قانون تشکیل وزارت بهداشت در مجلس تصویب شد، دکتر مرندی وزیر بهداشت و درمان آموزش پزشکی شد و به این ترتیب با شکلگیری وزارت بهداشت کم کم پزشکی از وزارت فرهنگ و آموزش عالی جدا شد و دکتر بهرامی در سال 65به عنوان رئیس دانشگاه علوم پزشکی مشهد منصوب میشود. وی در حال حاضر به عنوان نماینده وزیر در امور افغانستان و مشاور شهردار مشهد در امور سلامت و بهداشت مشغول به فعالیت است.