حسین نخعی شریف - بهگواه تاریخ، خوزستان مهد فوتبال ایران است و انگلیسیها در مسجدسلیمان برای اولینبار آن را به نمایش گذاشتهاند، اما فوتبال خوزستان هیچ شباهتی به آن ندارد و کاملا برزیلی است. حرکات انفرادی و تکنیکی که به رقص با توپ میماند، وجهمشترک فوتبال این ۲ سرزمین با آن همه فاصله جغرافیایی است؛ ازاینرو فوتبالیستهای خوزستانی همواره در مستطیل سبز طنازی کردهاند. نگاهی به اسامی بازیکنان تیمهای بزرگ و حتی تیم ملی، نشان میدهد که چه دُرهای گرانبهایی از خوزستان در آن درخشیدهاند.
در فوتبال مشهد وهاب نیسیانپور، تنها خوزستانی حاضر در قبل از انقلاب بود؛ اما با شروع جنگ تحمیلی، بسیاری از خوزستانیها روانه این دیار شدند و سبک زندگی خاص آنها نیز باعث شد همگی بهصورت مجتمع در یک گوشه جغرافیایی مشهد (شهرک شهید بهشتی) زندگی در غربت را در شهری تجربه کنند که از دیرباز به غریبنوازی شهره بوده است؛ شهری که قدوم امام غریبان را پذیرفته و به این میزبانی تا امروز افتخار میکند. وجود یک زمین خاکی در مجاورت شهرک شهید بهشتی، خیلی زود بساط فوتبال خوزستانیها را که غالبا هم خرمشهری بودند، فراهم کرد و اینگونه شد که ابتدا تیم هجرت و با فاصلهای اندک تیمهای شهید جهانآرا و شهید احمد شوش از میان جوانان این خطه شکل گرفت.
اواخر سال۱۳۶۰ هیئت فوتبال مشهد مسابقاتی را برگزار کرد تا سطحبندی تیمهای باشگاهی مشخص شود. ابومسلم و هجرت به داوری علی ارباب آغازگر این رقابتها بودند؛ جایی که برای اولینبار سیاهجامگان مشهدی تعداد تماشاگران رقیبشان را بیشتر از تیم خود میدیدند! هجرت هرچند این دیدار را با ۲ پنالتی در مقابل یک گل، واگذار کرد؛ اما موفق به کسب سهمیه حضور در رقابتهای دسته اول مشهد شد، ولی کمبود منابع مالی ازیکسو و رفتوآمد مستمر بازیکنان این تیم به جبهههای نبرد، عملا مانع انسجام تیمی لازم آنها میشد، بهطوریکه این تیم آسانسوروار به دسته۱ و ۲ رفتوآمد میکرد!
باورش سخت است، اما در سال۱۳۶۴ بازی ۲ تیم هجرت و آبوبرق در دسته دوم باشگاههای مشهد که حکم صعود یک تیم را به دسته اول میداد، ورزشگاه تختی را لبریز از تماشاگر کرده بود و حدود ۸ هزار نفر آنهم با خرید بلیت، نظارهگر این بازی در ظهر روز پاییزی بودند! بازیهای دستهدوم غالبا در ساعت ۱۲ و ۱۴ برگزار میشد و همیشه خداخدا میکردم بازیهای هجرت ساعت۱۲ باشد تا بتوانم در استادیوم حاضر باشم و تماشاگر هنرِ نابِ برزیلیهای مهمانِ شهرم (آنزمان هم صبح و هم عصر دبیرستانها دایر بود و ۱۲ تا ۱۴ وقت استراحت). روبهروی جایگاه و پشت دروازهها تماموکمال در اختیار هواداران تیم هجرت بود که غالبا هم مهاجران جنگ بودند و چندنفری هم مثل من میان آنها خودشان را قاطی کرده بودند. کنار جایگاه هم طرفداران تیم آبوبرق حضور داشتند که الحق تیم قدَری بودند.
شوروهیجان خاصی بر ورزشگاه حاکم بود، تمبک و تیمپو نیز که لازمه تشویق برزیلیهای ایران است. شعار «خوزستان برزیلته، برزیلته خوزستان»، یک لحظه هم قطع نمیشد. برادران گزار (جواد و محمود)، احمد آزم، عباس سیافی، شاکر نیسی، عواد مقدم و علی خیاطزاده بازیکنان شاخص هجرت بودند. روحش شاد «عوّاد مقدم»؛ عجب تکنیک نابی داشت، انگار با توپ میرقصید! هر موقع توپ زیر پاش میآمد، طنازانه دریبل میزد و میرفت جلو و تماشاگران هم با ریتم خاصی شعار میدادند: «اینجا شده رقاصخونه، عوّاد داره میلرزونه، عوّاد بازم بلرزون، عوّاد بازم بلرزون» و بعد هم یکصدا «خوزستان برزیلته، برزیلته خوزستان».
سوت پایان بازی و پیروزی هجرت و در زمانی که جشنهای خیابانی فوتبالی باب نبود، طرفداران هجرت شاد و سرخوش تا خود شهرک شهید بهشتی همراه بازیکنان تیم، مسیر را طی کردند. داخل شهرک هم دههزار ساکن شهرک، یک جشن صعود شیرین برای محمد جورکی، مربی تیم و شاگردانش، تدارک دیده بودند. با اتمام جنگ تحمیلی، خیلی از مهاجران به شهرودیار خودشان برگشتند و به این طریق پرونده تیم هجرت در سال۱۳۶۷ بسته شد. ۲ تیم شهید جهانآرا و شهید احمد شوش هم هرچند در سال۶۰ نتوانستند جواز حضور در رقابتهای دستهاول را به دست بیاورند، اما در دسته دوم با تیمهایی کاملا جوان، خوش درخشیدند. تیم شهید احمد شوش به مربیگری علی خیاطزاده، بیشتر از دانشآموزان و دانشجویان مهاجر شکل گرفته بود و تیم شهید جهانآرا هم از جوانهایی که برای گذران زندگی مجبور به کارکردن بودند.
سرنوشت تیم احمد شوش هم درست مثل تیم هجرت با پایان جنگ به پایان رسید، اما علاقه علی بازرگان به فوتبال باعث شد با کمک دوسه تا از همتیمیهایش در تیم ستایش خرمشهر که آنها هم به مشهد آمده بودند، تیم جهانآرا را سروسامان بدهد. بازرگان تا سال۱۳۹۰ هر طوری بود با هزینه شخصی تیمش را سرپا نگه داشت، اما دیگر کم آورد و کنار کشید، مثل خیلی از عاشقهای دلسوخته! حالا نه از آن زمین خاکی خبری است و نه هیچیک از آن تیمها و فقط موسپیدانی باقی ماندند که عصرهای جمعه در زمین میرزاکوچکخان دور هم جمع میشوند و یاد آنروزها را زنده میکنند و البته یاد و نام حمید اسلامی و قادر پور حمزاوی، شهدای تیمشون.