سرخط خبرها

شاگردان مدرسه «رادکان» چگونه آموزگارشان، محمدرضا شجریان، را به‌خاطر می‌آوردند؟

  • کد خبر: ۴۶۱۸۳
  • ۱۹ مهر ۱۳۹۹ - ۱۱:۵۵
شاگردان مدرسه «رادکان» چگونه آموزگارشان، محمدرضا شجریان، را به‌خاطر می‌آوردند؟
دانش‌آموزان دبستـانی چه خاطره‌ای می‌توانند از معلمشان داشته باشند؟ گیرم که معلمشان استاد شجریان باشد.
قاسم فتحی | شهرآارنیوز - با خودم گفتم: «آخر دانش‌آموزان دبستـانی چه خاطره‌ای می‌توانند از معلمشان داشته باشند؟ گیرم که معلمشان استاد شجریان باشد.» داشتم غر می‌زدم، چون بیشتر از یک‌ماه پیش یکی از دوستان رسانه‌ای که می‌خواست ویژه‌نامه‌ای برای استاد شجریان منتشر کند تماس گرفت و پیشنهاد داد به روستایی بروم که استاد در آنجا، در اوایل دهه چهل شمسی و به‌مدت چهارسال تحصیلی درس می‌داده است. بعد از اینکه می‌خواستم کار را از سر خودم وا کنم گفت: «حالا برو تلاشت را بکن. خدا را چی دیدی شاید شد.» رویش را زمین نینداختم، اما امیدی هم نداشتم که اتفاقی بیفتد، ولی خب اشتباه می‌کردم. بعد از چند تماس رسیدم به یکی از اقوام دانش‌آموزانی که حالا همه مویی سپید کرده بودند و اغلبشان دوران بازنشستگی‌شان را می‌گذراندند. حتی بعدش سَر و کارم به یکی از همکاران استاد در همان دبستان در روستای «رادکان» افتاد. با همه‌شان حرف زدم و عجیب که همه از او خاطره‌های بسیار داشتند. با جزئیات فراوان و با اشتیاق، از روز‌هایی می‌گفتند که او معلمشان بوده است.
 
حتی نقشه جغرافیایی که او روی دیوار مدرسه نقاشی کرده بود را هم هنوز نگه داشته بودند. یکی می‌گفت درس ریاضی‌ام را مدیون او هستم. یکی دیگر از صوت خوش قرآنش می‌گفت و اینکه استاد اگر می‌دید کسی صدای خوبی دارد برایش کلاس اختصاصی می‌گذاشت. روی دو درس تأکید زیادی می‌کرد؛ قرآن و ورزش. هرچند روی همه دروس تأکید داشت و برای تدریس آن‌ها چیزی کم نمی‌گذاشت. شجریان بعد از اینکه به مدرسه «رادکان» می‌رود کار‌های زیادی می‌کند. اسباب و وسایل ورزشی را آنجا عَلَم می‌کند. هالتر و تور والیبال و دروازه فوتبال و کلی امکانات دیگر در یک روستای محروم. خودِ استاد والیبالیست بود و کسی روی دست آبشارهایش نمی‌توانست بلند شود. فوتبال را خیلی خوب بازی می‌کرد. نیزه پرتاب می‌کرد.
 
نقاشی می‌کرد و خط خیلی خوبی هم داشت. یکی از دانش‌آموزان هم این‌طور درباره آواز استاد صحبت می‌کرد: «درباره صدایش شاید نتوانم خیلی درست حرف بزنم، چون ما خوش‌بخت بودیم که صدای او را از نزدیک‌ترین فاصله ممکن می‌شنیدیم.» دانش‌آموز دیگری از روز‌های ماه رمضان روستا حرف می‌زد در ایامی که شجریان آنجا ساکن بوده است: «عموی من خودش معلم بود و همکار آقای شجریان. در نتیجه، من بیشتر از بچه‌های دیگر دم‌‎پر ایشان بودم و همراهی‌شان می‌کردم. می‌رفتیم باغ پدربزرگم. ماه‌رمضان‌ها استاد بلند می‌شدند و می‌رفتند روی پشت‌بام و شروع می‌کردند به قرآن خواندن. با یک صوت‌ولحن گیرا و جذاب توی آن سکوت سحری روستا صدا تا آخرین خانه روستا می‌پیچید و همه کیف می‌کردند.»
 
بچه‌های آن روستا در همان برهه، ظاهرا بهترین روز‌های عمرشان را می‌گذراندند. ولی انگار آن‌ها مدام از یاد نبردنِ معلمشان را در این سال‌ها تمرین می‌کرده‌اند. به تصنیف‌ها و آواز استادشان گوش می‌کردند. حتی وقتی داشتم با همکارش حرف می‌زدم همچنان خوشحال بود از خاطره شنیدن صدای همکارش از رادیو. می‌گفت: «آن روز با اشتیاق پیچ رادیو را باز کردم و صدایش را شنیدم. دوست دارم دوباره صدایش را با همان قدرت بشنوم.»
 
 
شاگردان مدرسه «رادکان» چگونه آموزگارشان، محمدرضا شجریان، را به‌خاطر می‌آوردند؟
 
 
شاگردان مدرسه «رادکان» چگونه آموزگارشان، محمدرضا شجریان، را به‌خاطر می‌آوردند؟
 
 
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->