آزیتا حسین زاده عطار
خبرنگار شهرآرامحله
این روزها حال و هوای محرم و پرچمهای سبز و سرخ و مشکیاش تمام کوچه پس کوچههای محلههای ما را هم در سوگ عجیبی فرو برده است. کوچهها عزادارند و دستههای سینهزنی و زنجیرزنی از اسماعیلآباد و نوده و مشهد قلی تا عامل و قرنی و موسوی قوچانی عبور میکنند. در گوش کوچههای شهر نوای یا حسین(ع) میپیچد و عطر گلاب حسینیهها و مساجد در شوق عزاداری مریدان ابوالفضل پیچیده است. در این میان سراغ 2 نفر از هیئتیهای محلهها رفتیم تا از خاطرات دور و نزدیک دسته و هیئت و زنجیرزنیهایشان و خط و ربطی که این روزها میشود بین آدمها و معنویت بیشتر پیدا کرد، بگویند.
جشن گلریزان محرمی برای نیازمندان
مقصد اولمان اسماعیلآباد است؛ حسینیه حضرت رقیه. حاج مجتبی حسنزاده بزرگتر این حسینیه است. خانوادههای بچهها میگویند که بچهها با حاجی حسن زاده میانهشان عالی است. بعضیها انگار خانهشان شده است حسینیه که صبح تا شبشان را آنجا میگذرانند. حاج مجتبی حواسش به همه چیز هست. او حتی سالی چندین مرتبه در سال به مدرسه بچهها سر میزند. حاجی ارتباطش با بچهها جور دیگری است. این قدر مهربان است که بیشتر بچهها بابا صدایش میزنند. توی بچههای حسینیه محبان حضرت زینب (س) اسماعیلآباد همه جور نوجوان و جوان را میتوانی پیدا کنی. هر کدام حکایتی دارند که حاجی همه را میداند.
رتق و فتق امور جوانان
حسن زاده رتق و فتق امورات بچهها و خانوادههایشان را هم عهدهدار است. سرنوشت حاج مجتبی حسنزاده 17، 18 سال است با نوجوانان و جوانهای اسماعیلآباد گره خورده است؛ درست از وقتی که آقا خواست هوای بچههای حاشیه شهر را داشته باشند. همان زمان بود که حاجی خانه و زندگی را از محله عبدالمطلب جمع کرد و راه اثاثیهاش تا محله اسماعیلآباد که در حاشیه شهر بود، کشانده شد. شنیده بود این محله فرهنگشان زیر صفر است اما وقتی که به اسماعیلآباد رسید دید این بچهها بهترین نبوغ و فرهنگ را دارند. 97 درصد بچههای هیئت حالاجوانترها هستند. هیئت امنای حسینیه هم جوانها هستند. حاج مجتبی میگوید: «من و آقای عبدی بزرگتر این بچهها در حسینیه هستیم. 18 سال پیش حضرت آقا در تلویزیون اعلام کردند که هوای بچههای فرهنگی در حاشیه شهر را داشته باشید و آنها را دریابید. من آن زمان خیابان نکاح عبدالمطلب زندگی میکردم. از بچگی در هیئت بزرگ شدم و از بدو تولد پدر و مادرم هیئتی بودند. ما هم پای دیگ امام حسینبزرگشدیم. پدرم تقریبا از 40 سال پیش شله دادن را آغاز کرد او فقط پدر نبود؛ یک هیئتی خیر بود. خانوادههای نیازمند را دعوت میکرد و مجلس میگرفت و غذا درست میکرد و مراقب بود فقط نیازمندها بتوانند غذا را ببرند.» 27 سال است که پدرش دیگر در قید حیات نیست و مادر راه او را ادامه میدهد. میگوید: «مادرم در این سالها ما را در یتیمی بزرگ کرد. من 12 ساله بودم که پدرم فوت شد و برادر کوچکم تنها 2 سال داشت. ما بعد فوت پدر ورشکسته شدیم و مادرم بسیار زحمت کشید. این قدر تلاش کرد تا یکی از ما فرمانده گردان بسیج شد، یکی نماینده شورا شد و من چند نمایندگی نماینده مجلس در حاشیه شهر دارم. همه اینها به این دلیل زحمات مادرم است که هیچوقت نمیتوانم آن همه زحمت را جبران کنم. مادرم بدون اینکه ما خبر داشته باشیم از هیچ تلاش مثبتی در راستای خوشبخت کردن ما فروگذار نکرد. این مادر را باید به پشتت بگیری و پیاده ببری به حرم امام حسین و بعد مکه و مدینه. مادرم مثل خورشید است روی سرم، هوایم را داشت». حسن زاده در تمام مساجد این حوالی کار کرده است، از اسماعیلآباد تا فلکه امام حسین (ع) وجب به وجبش را میشناسد. میگوید: «آمدم تا مسجد حضرت ابوالفضل(ع)، مسجد امام رضای چراغچی و مسجد و هیئت امناهای دیگر و کارهای فرهنگی را شروع کردم و دست نوجوانها را گرفتم». در این راه باید خانهاش را میفروخت.
حسینیه همه را دور هم جمع کرد
زمینی برای حسینیه نیاز بود تا بچهها را در مکانی دور هم جمع کند. ملکی خرید که یک طبقه حسینیه دایر شد و یک طبقه دیگر منزل خودش بود و از آن به بعد مراسم و کلاسها و مجالس مردانه در حسینیه برقرار است و خانهاش هم که طبقه بالای حسینیه است محل جمع شدن دختران و خانمهاست. حسنزاده همان اول کار بنیان کار را میگذارد روی جوانان. خودش میگوید: حسینیه محبان حضرت زینب را که تشکیل دادیم هر کسی میخواست کمکی کند مانند کارشناسان فرهنگی قبلی شهرداری، خانم کامکار و آقای طبسی ناحیه2، آقای یوسفزاده و آقای بیوکی و ... که به ما خیلی کمک کردند تا اینکه ما توانستیم مرکز نیکوکاری را نیز بنا کنیم.
دعوت تشریفاتی از ضعفا
حالا 3هزار و 600 خانوار را حمایت میکنند و این درست از همان زمانی کلید خورده است که نماینده آستان قدس، رئیسی به محله آمده و بچههای حاشیه که ساقی بودند را پیدا میکنند و به آنها مسئولیت میدهند که مستضعفان را پیدا کنند و برای آنها غذا ببرند و به آنها کمک کنند و از این طریق به بانک اطلاعاتی خوبی دسترسی پیدا کرده بودند. حسنزاده هنوز هم فعالیتهایش به همان سالها خط و ربط دارد و میگوید: الان هم هر برنامهای از جشن و غیر جشن داریم بسیار محترمانه برای خانوادههای کم بضاعت همراه خادمیارها کارت دعوت میفرستیم و این کار را فقط برای همین قشر افراد انجام میدهیم. حتی برای مادرم هم شفاهی اعلام میکنم که اگر دوست دارد بیاید و دعوت از غیر این خانوادهها با تشریفات انجام نمیشود. این رسم را در تقلید از همان جشن گلریزانی دارم که پدرم و قدیمیهای دیگر محله در روز محرم برای ضعفا و نیازمندان انجام میدادند. آنها جشن گلریزان میگرفتند و مستضعفها را جمع میکردند و به عشق اباعبدا... به آنها کمک میکردند.»
هیئتی با 5 مداح نوجوان
تنها هیئتی هستند که 5 نوجوان مداح خوب دارند. حسنزاده یک مغازه سیمکشی دارد و هفتهای 2مرتبه کرکره مغازه را بالا میکشد و بقیه اوقاتش با همین بچهها میگذرد. از همان زمانی که کار کردن روی بچهها را برای عهدهدار شدن مداحی هیئت شروع کرده از گوشه و کنار شنیده که مگر مداحی هیئت بچهبازی است و نباید شأن هیئت خودت را با مداحی بچهها پایین ببری. حاجی اما طور دیگری فکر میکند. او این بچهها را مایه سربلندی و مباهات هیئت میداند و میگوید: خدای بالای سر میداند که سبب همه50،60 لوح افتخاری که از سازمانهای مختلف برای این هیئت آمده، همین بچهها هستند و نام این بچهها را هر سال روی بنرهای تبلیغی هیئت میآورد. میگوید: «هر سال که همه هیئتها اسم سخنرانان بزرگ را روی پرچم تبلیغاتیشان میآورند من اسم 5 مداح نوجوانم را میآورم. شرط میبندم که از همین بچهها اگر برای آنها وقت کافی بگذارم کم کم 100 محسن حججی تربیت خواهد شد.» حسنزاده 3دختر دارد که بسیار عاشقانه دوستشان دارد ولی رسیدگیهایش به بچههای حسینیه باعث شده آنها تصور کنند حاجی برای بچههای حسینیه بیشتر پدری میکند.
حسنزاده درباره 5 مداحی که در همین حسینیه تربیت شدهاند، میگوید: «این نوجوانان پیش من و آقای جیستان که روحانیمان است، پرورش یافتهاند. برای آموزش مداحی از 6،7 سالگی پهلوی من بودند. اینها را در کنار بچههای دیگر حسینیه به اردوهای تفریحی و کوه و استخر میبرم. همه اینها به من میگویند حاجی یا بابا. این قدر این ارتباط نزدیک است که حتی وقتی درس نمیخوانند پدر و مادرشان با من تماس میگیرند. شاید من به مدرسه بچههای حسینیه در سال 30 بار سر بزنم اما از مدرسه بچههای خودم تنها 2،3 بار در سال سر میزنم. من و آقای عبدی که من 40 سال دارم و آقای عبدی 60 سال با وجود اینکه 20 سال تفاوت سنی داریم اما مثل 2برادر همسن و سال در کنار هم برای حل مشکلات بچهها و خانوادههایشان تلاش میکنیم. به هر جایی که بگویید برای کمک به این بچهها سر زدهایم؛ حتی دفتر علمالهدی هم رفتیم، به این امید که بتوانیم عشق ابا عبدا... را به خانه همین بچهها وارد کنیم.
مجمع اخراجیهای مساجد
17،18 سال است که حسنزاده با این بچهها انس دارد. حالا دیگر همه بچهها در بیشتر تصمیمات حسینیه نقش دارند. حاجی معتقد است همین جوان بودن هیئت و جوشش نظرات جوانان در آن، آنها را از هیئتها و حسینیههای دیگر بسیار متفاوت کرده است. او میگوید: «کار اشتباه خیلی از مساجد و هیئتها این است که با بچهها و جوانها برخورد مناسبی ندارند. اگر جوانی خطا کند یا لباس بدی پوشیده باشد گوش جوان را میگیرند و او را از مسجد بیرون میکنند در صورتی که این کار درست نیست و بچه را از مسجد و نماز بَری میکند. یک شب یکی از نوجوانهای هیئت را دعوا کردم تا صبح قلبم از کاری که کردم درد داشت. اول صبح خودش آمد حسینیه و گردن کج کرد و گفت آقا تو از من به من نزدیکتری. من را ببخش. من اعتماد شدیدی به این بچهها دارم. بچههای حسینیه من اخراجیهای ناب مساجد هستند که قدرشان را ندانستهاند.»
کودکی که پدرش را به صف اول نماز آورد
بچههای اسماعیلآباد در خانوادههای بسیار متفاوتی زندگی میکنند اما وقتی بچه حسینیه میشوند رویه دیگری را در پیش میگیرند. آنها در حسینیه ارزشها را در قالب کارهای جمعی که با هم دارند یاد میگیرند. برای حاجی این آموزشها خیلی شیرینتر میشود وقتی میبیند کودکی سبب میشود پدرش که زیاد پایبند دستورات اسلام نیست حالا هر روز در صف اول نماز حسینیه دوش به دوش خوبان خدا نماز بخواند. حاجی میگوید: « بچههای ما درجه یک هستند. آنها به جایی رسیدهاند که کارهایشان خیلی بزرگتر از قد و قوارهشان است. مهدی میرجانی الان فقط 7 سال دارد و کوچکترین مکبر مشهد است که در همین حسینیه استعدادش شناخته شد و آموزش دید. او تنها بچه با استعداد این حسینیه نیست و بچههای اینجا همه یک استعداد خاصی در انجام کار خوب دارند.»
قوانین و مقررات حسینیه
اینجا کسی حق فضولی ندارد. اگر قرار باشد حسینیه بخواهد به بچهای یا خانوادهاش کمک کند تا جایی که میشود پنهانی اتفاق میافتد. مثلا گاهی مادر یکی از بچهها بیمار میشود یا پدر دیگری به مشکلی برمیخورد که در حسینیه به آنها رسیدگی میشود. اینجا بچهای که در مراسم خوب باشد و تلاشش را در راه انجام کارها بکند فردای آن شب نوشته خادمالحسین را بر سینهاش دارد که این خودش یک تشویق است. در این حسینیه همه بچهها خوب هستند؛ یکی در آشپزخانه خدمت میکند، یکی چای میدهد و دیگری کفشدار است. حسنزاده خاطرهای از روش تربیتی بچهها در حسینیه دارد. میگوید: یک شب در حسینیه دیدم چند تا از بچهها خالکوبی حنا گذاشتهاند. بدون اینکه هیچ تذکری بدهم رو به قبله نشستم و نماز خواندم و بعد از نماز گریه کردم. بچهها دورم جمع شدند که حاجی چه شده و چرا ناراحت شدی، گفتم من نمیدانم چه گناهی کردهام که بچههای حسینیه من دستشان را خالکوبی کردهاند. گفتم حالا بی بی دستهای شما را خالکوبی شده در حسینیهاش ببیند چه عشقی به بی بی میماند. آن بچهها این حرفهایم را که شنیدند دیدم رفتند و دستهایشان را با اسکاچ این قدر کشیدهاند که رد خالکوبی پاک شده است.
تو این بچهها را جادو میکنی؟
حاجی یاد خاطرهای میافتد؛« یکی از خیران مسجدی یک بار به بچهها گفته بود هر کسی از مجلس حسینیه برود من 100 هزار تومان به او میدهم اما بچههای حسینیه هیچ کدام نپذیرفته بودند. آن خیر پیش من آمد و گفت تو این بچهها را جادو میکنی؟ گفتم این جادوی عشق است. جادوی محبت ائمه است». حاجی روایتی از رسولا... را تعریف میکند: «روایتی از حضرت رسول است که نشان میدهد اسلام چقدر به محبت به بچهها توصیه دارد. آن روز نزدیکیهای وقت نماز ظهر بود که پیامبر بچهها را دید که در کوچه بازی میکردند. آنها برای اینکه رسولا... همبازیشان شود رسولا... را به عنوان همبازیشان به 5 گردو خریدند و مشغول بازی شدند. وقت نماز شده بود که ابوذر خدمت رسول آمد و گفت: یا رسول از وقت نماز میگذرد. رسول ا... برای اینکه بچهها ناراحت نشوند به ابوذر گفت تو من را از اینها به 20 گردو بخر تا من بتوانم برای نماز بیایم. ابوذر هم 20 عدد گردو به بچهها داد و رسولا... را مثلا در بازی از آن بچهها خرید. رسولا... نسبت به بچهها این قدر حساس بودند بعد ما میخواهیم سنت رسول را ادامه بدهیم و بخشی کوچک از آن مهربانیها را هم نداشته باشیم.
هیئت بچه نخبهها
حسینیه حضرت رقیه، نخبههای بسیار دارد. بچههای حسینیه حضرت رقیه حدود 80 دختر و 80 پسر هستند از کودک 7 ساله مهدی میرجانی که کوچکترین مکبر مشهد است تا 3کنکوری که رتبه عالی کسب کردهاند و خانم مینایی که ورزشکار درجه یک هیئت است. از نظر حاجی هر کدام از این بچهها استعداد مشخصی در کاری دارند و همه بچههای این حسینیه درجه یک هستند.
مسابقهای شبیه عصر جدید برای شناخت شهدا
حاجی خلاقیت در کارش بسیار است. همین چند وقت پیش مسابقهای شبیه عصر جدید طراحی کرده است و از بچهها خواسته هر کدام درباره زندگینامه شهیدی تحقیق کنند و آن را برای دیگران توضیح دهند یک هدیه 20 هزار تومانی دارند. بچهها هم به عشق حاجی دست به کار شدند و هر کدام نام شهیدی را انتخاب کردند و سراغ منابعی رفتند که درباره آن شهید موجود است. حاجی میگوید: «یکی از بچهها درباره شهید برونسی تحقیق کرده بود و این تحقیق این قدر کامل بود که من بسیاری از موارد آن را نمیدانستم. این بچه این قدر زیبا کنفرانس داد که من واقعا مانده بودم این اطلاعات را از این شهید گرانقدر چقدر موشکافانه پیدا کرده است و با چه عشقی برای بچهها توضیح میدهد.
اینجا همه عاشورایی هستند
حسن تجعفری، رزمنده هیئتیای است که 3 سال در جبهه و جنگ حضور داشته و در آن روزها 2 بار تاسوعا و عاشورای جبهه را چشیده است. او در هیئتهای مختلف محدوده ابوطالب فعال است بهویژه هیئت رزمندهها که چندین سال است با نام جامعهالحسین فعالیت میکند. گرچه برای او و همرزمانش همه آن روزها تاسوعا و عاشورا بود ولی یاد و خاطرات آن روزها و شهادت طلبی رزمندهها و از کمترین امکانات استفاده کردن آنها برای تداعی عاشورا در ذهن رزمندههای دیگر دگرگونی بیشتر حال و هوای معنوی رزمندهها را به همراه داشت. این رزمنده در خاطراتش آن روزهای معنوی را در سنگرها اینگونه ترسیم میکند؛ «پیش از عملیات کربلای 4 بود که در میان کسانی که در سنگرها بودند هیئتی تشکیل داده بودیم و مراسم برگزار میکردیم. این قدر حال و هوای محرم با معنویت حاکم بر سنگرها در آن روزها عجین شده بود که بچهها حسابی سرشان داغ شده بود و بسیار از خود بیخود میشدند. بین هقهقهایشان بزرگترین آرزویشان شهادت بود. خیلیها میخواستند به شهادت برسند و خدا خیلی زود و در نزدیکترین عملیات حاجت روایشان میکرد و هر کسی پر میکشید دیگران برای این اجابت که آرزوی همهشان بود حسرت میخوردند.»
تقدیم حال و هوای عاشورایی به یکدیگر
عزاداری عاشورایی رزمندهها تنها به برگزاری مراسم روضه ختم نمیشد. هر کسی هر کاری از دستش بر میآمد برای تقدیم آن حال و هوا به همسنگرهایش انجام میداد. عدهای دسته زنجیرزنی کوچکی درست میکردند. عدهای سنگرها را سیاهه میزدند. عدهای دیگر در حد وسعشان شربت و نذری میدادند. عدهای دیگر هم پرچمهای سبز و سیاه و حضرت ابوالفضل و امام حسین را بر در و دیوار سنگرها و خاکریز نصب میکردند.
اگر در عملیات بودیم بازوبند و سربند مشکی داشتیم
تجعفری ، خاطرات عملیاتهایی که رزمندهها ناچار میشدند در محرم و صفر بروند، خوب در خاطر سپرده است. میگوید: «حتی عملیاتها را خودمان رنگ محرم و عاشورا میدادیم. دیگر لباسها یکدست خاکی نبود و استتار کامل نداشتیم. پیشانیبند و بازوبند یا حسین و یا زهرایمان که پارچهاش مشکی بود نشان از این داشت که در عملیات هم عزاداری آن روزهای خاص را میکنیم». محرم در جبهه در خطوط مختلف تفاوت داشت؛ خط مقدمیها امکان رفتن به مسجد و برگزار کردن مراسم در جبهه را نداشتند؛ «در خط 2و 3 جبهه میشد به مساجد برویم و روضه و سینهزنی و همه برنامههایی که در شهر اجرا میشد، داشتیم اما برای من که در واحد اطلاعات عملیات بودم در روزهایی که در اختیار خط مقدم بودم به دلیل حفاظت از خطوط و دیدهبانی که باید انجام میدادم امکان شرکت در مراسم را نداشتم اما در پشت خط مشکل خاصی وجود نداشت.»
از هیئت رزمندهها تا جامعهالحسین
رزمندهها که از جبهه بازگشتند خواستند جایی باشد که آن حال و هوا را حفظ کنند. این شد که هیئت رزمندهها را همان سالهای جنگ در مشهد تشکیل دادند و این هیئت بعد از چند سال به هیئت جامعهالحسین در خیابان مصلی تبدیل شد. حالا این هیئت مختص رزمندههاست و به خاطر حس و حال آنها که از آسمانی شدن جاماندند خیلیها اشتیاق دارند که برنامههای جامعهالحسین را شرکت کنند و در کنار کسانی که روزی مردانه در مقابل دشمن ایستادگی کردند تا یک ملت را از گزند چپاول و غارت بیگانگان دور نگه دارند سینه بزنند و عزاداری کنند. تجعفری درباره این هیئت و ویژگیهای آن میگوید: «کیفیت برنامههای هیئت این قدر است که در مراسم بیش از 3هزار نفر شرکت میکنند. مسئولان و فرماندهان و مدیران بسیاری میهمان عاشورایی این هیئت هستند. در این هیئت مراسم زیارت خواندن و سخنرانی و سینهزنی داریم اما زنجیرزنی در این هیئت انجام نمیشود. با وجود اینکه این هیئت طرفداران بسیاری در بین مردم دارد زیرا تداعی خاطرات رزمندگی و حال و هوای محرمیاش سبب میشود عزاداری رزمندهها شور و حال دیگری داشته باشد اما من معتقدم هر جا که نام حضرت ابوالفضل و امام حسین باشد خوب است و هیچ تفاوتی نمیکند عزاداری در کدام هیئت باشد.»
جامعه هیئتهای رزمندههای حسینی
هیئت رزمندهها متشکل از رزمندههایی بود که از متحد شدن لشکر 21 و لشکر 5 به وجود آمدند. پیش از آن هر کدام از این لشکرها دعای ندبه و دورههای قرآنی و ... داشتند و حدود 10 سال پیش همه هیئتهای رزمندههای اطلاعاتی، تخریبچی، غواصها و ادوات و .... جمع شدند و هیئت جامعهالحسین را تشکیل دادند و شدند جامعه هیئتهای رزمندههای حسینی.
اعلام رادیویی برنامه و همکاری راهنمایی و رانندگی
حالا پس از گذر این سالها هیئت رزمندهها که حالا نامش جامعهالحسین است بسیار با شکوه برگزار میشود. اعلان برنامه از طریق رادیو است و مردم از همه جای شهر میآیند تا در این مراسم حضور داشته باشند. تجعفری میگوید: این قدر بار ترافیکی میشود که راهنمایی و رانندگی و نیروی انتظامی برقرار کردن نظم مراسم را به عهده دارند. اتوبوسرانی هم در آن شبها همکاری لازم را دارد تا این فوج جمعیت بتوانند با خیالی آسوده عزاداری کنند.
فعالیتهای خیر هیئت رزمندهها
در این هیئت تمام فعالیتهای خیر اجتماعی انجام میشود و تجعفری این ویژگی هیئت را به رزمندگانی نسبت میدهد که همچنان روحیه جهادی و منفعت رساندن به مردم را در خود حفظ کردهاند. میگوید: در هیئت جامعهالحسین فعالیتهایی مانند کمکبه سیلزدگان، کمک به نیازمندان، مشارکتهای اجتماعی در مواقع نیاز انجام میشود. این هیئت تا حد امکان در روزهای محرم و صفر بحث اطعام را نیز دارد و تا کنون اگر به کمکی نیاز داشته است، مسئولان نیز هر تلاشی از دستشان برمیآمد انجام دادهاند.