سرخط خبرها

خاطرات شیرین سالخوردگان محله «نکاح»

  • کد خبر: ۹۹۵۷۵
  • ۰۴ اسفند ۱۴۰۰ - ۱۰:۰۷
خاطرات شیرین سالخوردگان محله «نکاح»
روایت‌های کمتر شنیده شده درباره خیابان نکاح از زبان سالخوردگان محله: قدیم‌ها که مثل الان این‌قدر آدم نبود. همه هم را می‌شناختند و درست مثل اعضای یک خانواده بودند.

فاطمه سیرجانی |شهرآرانیوز؛ هنوز هم با آمدن هر بهار، عِطر خوش شکوفه‌های سیب، گیلاس و یاس‌های وحشی را حس می‌کنند. در گرمای تموز یاد خنکای نسیم برخاسته از جوی روان که درختان بید بر آن سایه انداخته، جانشان را تازه می‌کند. هر زمستانِ خشک و بی‌برف با خاطره بارش‌های برفی که تا چند ماه زمین را سفید‌پوش می‌کرد، دل خرسند می‌کنند و به یاد قدیم لبخند بر لبانشان نقش می‌گیرد. از مردمان خون‌گرم و باصفای قلعه و خیابان نکاح می‌گوییم. خیابانی با قدمتی بیش از نیم قرن که با تمام تغییر و تحولات ساختاری، هنوز اصالت و هویت خود را حفظ کرده است.

درست مثل محلات ارگ، سمزقند، ته‌پل محله؛ بالاخیابان و ...، اما این روز‌ها زمزمه‌های تغییر نام نکاح به یکی از دغدغه‌های ساکنان و کسبه بومی این محله تبدیل شده است و آنان سخت نگران این تغییر نام هستند. آن‌ها نگرانند حالا که قلعه جایش را به ساختمان‌های مدرن داده است نامش هم به مرور از ذهن جوان‌تر‌ها پاک شود. هرچند این تغییر نام موافق کم ندارد.

خیابان نکاح (عبدالمطلب ۲۲)، بین بولوار عبدالمطلب تا بولوار شهید کریمی قرار دارد و حدود ۳۱ معبر فرعی از سمت فرد و ۲۸ معبر از سمت زوج دارد. مطابق اسناد تاریخی نام این قلعه «نکاح» بوده است. گرچه سالخوردگان محله اصرار دارند آن‌را «نکاء» بنامند.

به‌دنبال تصویب تغییر نام این کوچه از «نکاح» به «رئوف» به‌سراغ قدیمی‌های کوچه‌های نکاح در محله عبدالمطلب رفتیم. حاصل این گپ و گفت گریزی به گذشته این کوچه و ساعتی نشستن پای حرف‌ها، خاطرات و دغدغه‌های آنان بود.

آن‌سوی بارو‌های قلعه نکاح

نخستین مغازه‌دار کوچه باغ نکاح

کریمی، ابوطالب و عبدالمطلب سه بولواری هستند که خیابان نکاح به آن‌ها راه دارد. خیابانی طولانی با عرض حدود ۲۰ متر که ۹۵ درصد حاشیه آن تا چشم کار می‌کند، مغازه است و مغازه. یکی از موضوعات شاید جالب توجه این خیابان، بومی بودن بیشتر کسبه اینجاست؛ یعنی هر کسی کنار ملک مسکونی‌اش، مغازه‌ای زده و مشغول به کار شده است. با فاصله هر ۱۰-۱۵ قدم پیرمرد‌هایی دیده می‌شوند نشسته روی چهارپایه‌ای رو به آفتاب. پیرمرد‌هایی که همان ابتدای گفتگو از سابقه ۴۰-۵۰ ساله سکونت و خاطرات خوش قدیم در این خیابان می‌گویند که هنوز با عنوان کوچه باغ‌های نکاح و قلعه نکاح از آن یاد می‌کنند.

پیرمرد، کلاه‌پوستی به‌سر رو به آفتاب ایستاده و سنگینی تنش را به عصای چوبی تکیه داده است. خنده‌رو و خوش‌صحبت است. او خاطرات خوشی از قلعه دارد: «در محله باغ هشت‌آباد، نزدیکی میدان مجسمه (میدان شهدا) تاجر فرش بودم. کار و بارم سکه بود تا اینکه فردی کلاهم را برداشت، مجبور شدم به بیابان‌های اطراف قلعه نکاح بیایم. آن زمان زمین‌های شاهرخ‌شمالی (مطهری شمالی) متری دو تومان بود، اینجا یک تومان. زمینی بیرون قلعه خریدم و شروع کردم به ساخت خانه گنبدی. اینجا تا چشم کار می‌کرد بیابان بود و باغ‌های ثمری (درختان میوه)».

از سن و سالش که می‌پرسم دست در جیب پیراهن می‌کند، از لابه‌لای برگه‌هایی کارت ملی‌اش را در‌می‌آورد. تاریخ تولد علی‌اکبر شیردل‌طرقدری، هشتم بهمن ماه ۱۳۰۶ است: «آن زمان هنوز در نکاح تقسیم اراضی نشده بود. کم‌کم کارم هم رونق گرفت و توانستم کمی خودم را جمع و جور کنم.»

نسیم خنکی وزیدن می‌گیرد. پیرمرد درِ مغازه‌اش را باز می‌کند تا به داخل برویم: «بعد از ورشکستگی همین‌جا یک مغازه خواروبارفروشی کوچک راه انداختم و شدم اولین مغازه‌دار کوچه باغ نکاح. بیشتر مشتری‌هایم هم قلعه‌نشین‌ها بودند و تک و توک، آدم‌های خانه باغ‌های اطراف. حالا آن خانه‌باغ‌ها خرد و به ۱۰ تا خانه تبدیل شده است، اما هنوز هستند آدم‌هایی که از ۴۰ سال قبل با هم سلام و علیک دارند.»

آن‌سوی بارو‌های قلعه نکاح

یاد خوش کو‌چه‌باغ‌های نکاح

سید‌حسن سیدحسینی، متولد کوچه باغ‌های نکاح است و لبریز از خاطرات خوش کودکی و نوجوانی در این خیابان: «مرحوم پدرم سیدعلی از اولین باغداران و کشاورزان اینجا بود. بعد از اینکه «واهری» نامی چاه موتوری حوالی قلعه زد و آب برای سیرابی زمین مهیا شد، پدرم و سه نفر دیگر اقدام به کشت و زرع در منطقه کردند و به مرور بیرون قلعه نکاح باغ‌ها و کشتزار‌های گندم و جو و گوجه‌فرنگی و بادمجان پا گرفت.» به گفته سیدحسن آب چاه موتور تا ۶۰ هکتار زمین‌های اطراف را سیراب می‌کرد: «جوی‌های روان که از یک طرف تا قلعه نخودک و سمزقند می‌رفت و از طرف دیگر به میل نوکاریز (موسوی قوچانی)، زمین و باغ‌های اطراف را سیراب می‌کرد.»

این کارمند بازنشسته دانشگاه فردوسی که حالا گرد پیری بر موهایش نشسته و روز‌های بازنشستگی را می‌گذراند، از دیروز قلعه می‌گوید: «نکاح ۷ را که وارد شوید، سمت راستش مسجدی است به نام ابوالفضلی‌های نکا. قلعه از نبش آن مسجد شروع می‌شد تا حدود ۳۰۰-۲۰۰ قدم بالاتر ادامه داشت. مسجد اصلی، مسجد خردویی (کوچک) بود پشت این مسجد و درون قلعه.

بعد‌ها با وقفیات و توسعه مسجد، بنای حاضر شکل گرفت. می‌دانم در حدود ۶۰ سال دوبار بازسازی شد. دور تا دور قلعه تا چشم کار می‌کرد بیابان بود. به مرور و با تقسیم اراضی در دهه ۴۰، باغستان‌ها و کشتزار‌ها شکل گرفت. قلعه چند در داشت که در چوبی اصلی توی همین کوچه و کنار مسجد بود. جایی که الان راهی شده به کوچه پس کوچه‌های قلعه قدیمی نکاح.»

آن‌طور که سید حسینی می‌گوید بزرگ‌ترین درِ قلعه، در ورودی کوچه ابوطالب ۶/۲۵ امروز قرار داشت: «قلعه چند باروی گِلی هم داشت که از زمانی که من به یاد می‌آورم کسی در آن نگهبانی نمی‌داد. بیرون قلعه گودال بزرگی بود که به «گودال شترا» معروف بود. آنجا مخصوص نگهداری گاو، شتر و گوسفند‌های مردم قلعه بود. یک طویله بزرگ هم چسبیده به قلعه بود که زمستان‌ها احشام در آنجا نگهداری می‌شدند.»

عروسی‌های پرخاطره

سید حسن سیدحسینی که بزرگ‌شده همین محله است، خاطرات بسیار از دیروز قلعه دارد. از مجالس حمام دامادی و حنابندان‌های عروسی تا تیله بازی و هفت‌سنگ بچه‌های قلعه‌: «قدیم که دراینجا حمامی نبود ما مجبور بودیم به حمام خزینه‌ای قلعه نخودک برویم. از خاطرات خوش بچگی مراسم حمام دامادی جوان‌تر‌ها بود. مراسمی که از زمان بردن داماد به حمام و حنا گذاشتن کف دستش و پوشاندن لباس دامادی با ساز و دهل و سرنا زدن شروع می‌شد و تا خود آبادی آن هم با پای پیاده ادامه داشت. ما هم دنباله کاروان همراه کننده داماد روان بودیم. در طول مسیر تا به جلو قلعه برسیم آدم‌های بسیاری از اطراف به جمعیت اضافه می‌شدند. بیرون و پشت در چوبی قلعه به «در قلعه» معروف بود.

در قلعه، کنار درختان سرسبز و پای جوی آب روان اهالی منتظر آمدن داماد و همراهانش بودند. مراسم جشن حمام دامادی با زدن انار و تکه کله قند‌های آماده در مجمع‌های کنگره‌دار مسی، به سمت مردان حاضر در جمع، در میان رقص چوب و ساز و دهل ادامه پیدا می‌کرد.»

تیله بازی، چوب بازی و قایم باشک‌های شبانه در کوچه پس‌کوچه‌های تنگ و باریک قلعه از یادبود‌های خوش کودک ۶۰ سال قبل محله است: «نسل ما خیلی خوشبخت بود که از هر دوره زندگی به بهترین شکل استفاده می‌کرد. بچه که بودیم واقعا لذتش را بردیم، نوجوانی و جوانی به همین صورت، خاطرات خوشی که در همین محله برایمان رقم خورد و هر گوشه این خیابان را نگاه می‌کنم برایم پر است از خاطرات خوش آن روزها.»

آن‌سوی بارو‌های قلعه نکاح

شیخ برات قصه‌گو

سیدحسن، پیرمردی موسپید و البته جَلدی را که زیر تیزی آفتاب ایستاده صدا می‌کند تا او هم از آنچه از دیروز قلعه در خاطر دارد، برایمان بازگو کند. اسمش غلامعلی است. قدیمی‌تر‌ها او را به نام شعبه نفتش که نعمتی نام داشت می‌شناسند. از سن و سال دقیقش خبر ندارد در جواب چند سال دارید ما با خنده می‌گوید: «از ۷۰ رفته‌ام به آن ور.» او می‌گوید: «قدیم‌ها که مثل الان این‌قدر آدم نبود. همه هم را می‌شناختند. درست مثل اعضای یک خانواده بودند. نه اینکه ناراحتی نباشد، قهر و آشتی هم پیش می‌آمد، اما به شب نکشیده چشمشان به هم می‌افتاد به حرمت همسایگی و نان و نمکی که با هم خورده بودند، بی‌سلام از کنار هم نمی‌گذشتند.»

دوران کودکی و نوجوانی نکاحی‌های سال‌های دور، گویی بسیار خوش گذشته که با یادآوری آن روز‌ها برق شادی از چشمان این دو پیرمرد هم‌محلی می‌جهد و با تعریف از آن خاطرات و خنده از شیطنت‌ها و بازیگوشی‌های کودکی چشمانشان به اشک می‌نشیند: «خانه‌ها که مثل الان به ردیف و خیابان‌کشی نبود. یکی عقب بود یکی جلو. دو تا اتاق که یکی پستو خانه بود و یکی نشیمن. یک چراغ پیلتگی (والر) یا نفتی هم بود که غذایی روی آن می‌گذاشتند. خانه‌ها بیشتر ایوانکی هم داشتند که زن‌ها معمولا همان جلو در می‌نشستند به قلیان کشیدن. ما بچه‌ها هم کارمان قایم‌باشک لابه‌لای همین خانه‌ها و کوچه‌های پیچ درپیچ قلعه بود.»

ماجرای شیخ‌برات و قصه‌گویی‌های شبانه‌اش خاطره مشترک سیدحسن و غلامعلی و خیلی از ساکنان این کوچه است که بیش از ۵۰ سال عمر دارند: «چوپانی بود به نام شیخ برات که پشتش تا خورده بود و به او قوزی هم می‌گفتند. شیخ برات بچه نداشت. یکی از کار‌های او به‌ویژه در شب‌های بلند زمستان خواندن کتاب‌های جودی، امیر ارسلان، گلستان سعدی و... برای بچه‌ها بود. به قدری اوسنه‌های طولانی و دنباله‌داری می‌خواند که بچه‌ها خوابشان می‌برد و او همچنان مشغول بود.»

آن‌سوی بارو‌های قلعه نکاح

بید‌های خاطره‌انگیز

با این قدیمی محله به سمت تنها شعبه نفت محل در ۵ دهه قبل و نمایندگی پپسی و کوکاکولا راهی می‌شویم. مسیر پر از آمد و شد آدم‌هایی است که گویی عمری با هم آشنایند. این را از احوال‌پرسی‌های گرم و حال و احوال‌های کوتاه با سید حسن متوجه می‌شوم. او قدیمی محله است و یکی از اعضای اصلی هیئت امنای مسجد: «اینجا مثل یک روستای کوچک توسعه یافته است که همه از حال و روز هم با خبریم. کاسب‌ها ۱۰ تا میلان پایین‌تر و ۱۰ میلان بالاتر برای هم آشنا هستند.

همسایه‌ها هنوز مثل قدیم با هم آمد و شد دارند و شریک غم و شادی هم هستند. به نبش کوچه نکاح ۷ که می‌رسیم، او به بنر سفید رنگی که اعلامیه تغییر نام نکاح به رئوف مصوبه شورای اسلامی شهر است، اشاره کرده و می‌گوید: «واقعا تغییر‌نام محله‌ای که می‌تواند محله‌ای هویتی برای شهرمان باشد، چه دلیل منطقی می‌تواند داشته باشد. آیا نظر مردم این منطقه هیچ اهمیتی برای کسانی که این تصمیم را گرفته‌اند، ندارد؟!»
همان‌طور که به شعبه قدیمی نفت قلعه نزدیک می‌شویم، سید‌حسن به جایی که قبلا به «در قلعه» معروف بوده، اشاره می‌کند و می‌گوید: «اینجا (مقابل کوچه ابوطالب ۶/۲۵) در قلعه بود.

معمولا اهالی برای قرار و مدارشان اینجا را پیشنهاد می‌کردند. بالاتر بعد از اتمام دیوار‌های قلعه یک استخر بزرگ بود که جوی آبی از آن به سمت قلعه نخودک روان می‌شد. حدود ۳۰۰ متر در دو طرف این جوی درختان بید‌ی بود که به «محل درخت بیدا» معروف بود. جایی سرسبز و بی‌نهایت زیبا و تفریحی.»

آن‌سوی بارو‌های قلعه نکاح

میرزا؛ پیشگوی قلعه نکاح

سن و سال نعمتی از سید‌حسن بیشتر است. چراکه او خاطراتی را به یاد دارد که در تصورات دیروز سید‌حسن وجود ندارد: «بغل این مسجد یک در چوبی بود که به آن قلعه کهنه می‌گفتند. ته قلعه که خانه‌هایی در آن ساخته شده بود به قلعه نو معروف بود. خانه‌های گنبدی و گلی با دیوار‌های قطور که در سرمای چله زمستان و گرمای تموز محافظ خوبی بود. قلعه ۱۲ برج گلی داشت که در هر‌گوشه با فاصله یک‌متر‌و‌نیم، یک برج عَلَم شده بود» بعد تقسیم اراضی و شلوغ شدن این منطقه و خردشدن زمین‌های کشاورزی، جنس نیاز‌ها هم فرق کرد.

حالا دیگر غلامعلی که خودش و پدرش، عمری کشاورز و باغدار بودند، برای اینکه نیاز مردم محله را تأمین کند شعبه نفتی در همین محله نزدیک باغ جواهری راه می‌اندازد: «اینجا شعبه نفتی نبود. از طرفی مردم برای روشنایی و پخت و پز نیاز به سوخت داشتند. این شد که تصمیم گرفتم شعبه نفت راه بیندازم؛ شعبه نفت به نام ۱۷۶ نکاح (معروف به شعبه نفت نعمتی) شماره‌ای بود. بعد‌ها هم که برق و گاز آمد نمایندگی پپسی را گرفتم.»

میرزا احمد، طالع‌بین، تاریخ‌دان و پیشگوی قلعه نکاح بود که نعمتی او را خوب در خاطر دارد: «میرزا احمد نامی بود که تاریخ‌دان بود. جلو قلعه روی تخته سنگی می‌نشست به کتاب خواندن. مدام سرش در کتاب بود و تاریخ خوب می‌دانست. می‌گفت روزی بشود مردم از همه روستا‌ها و شهر‌ها چنان به مشهد بیایند که همسایه دیوار به دیوارت را نشناسی. به قدری اسب آهنی در کوچه‌ها و گذر بریزد که حیران بمانی و نتوانی از گذر به سلامت عبور کنی. ما هم که بچه بودیم نمی‌دانستیم اسب آهنی چیست. وقتی هم می‌پرسیدیم با خنده می‌گفت بزرگ می‌شوید می‌فهمید.»

آن‌سوی بارو‌های قلعه نکاح

خیابانی به نام القاب امام رضا (ع)

با رئیس اداره نام‌گذاری معابر و تابلونویسی شهرداری مشهد درباره تغییر نام این معبر هم‌کلام می‌شویم. ناهید فربدنیا در این زمینه می‌گوید: شهروندان خیابان نکاح درخواست‌های بسیاری را در دوره شورا‌های چهارم، پنجم و ششم به این اداره مبنی بر تغییر نام ارسال کرده‌اند. به عبارتی سال‌هاست که برخی ساکنان آن محدوده پیگیر این تغییر نام هستند.

او ادامه می‌دهد: پس از بررسی در کمیته نام‌گذاری شورای اسلامی شهر این تغییر نام مصوب شد تا نام «رئوف» یکی از القاب حضرت علی ابن موسی الرضا (ع) روی این معبر گذاشته شود.
رئیس اداره نام‌گذاری معابر و تابلونویسی شهرداری می‌افزاید: پس از ابلاغ، مصوبه تمام تابلو‌های معبر تعویض خواهد شد. همچنین «نکاح» از زیرنویس عبدالمطلب ۲۲ برداشته می‌شود و «رئوف» نوشته خواهد شد.

نکاح با قدمت ۴۰۰ ساله

«مزرعه نکاح» در وقف نامة میرزا ابراهیم رضوی (مورّخ ۱۰۳۸ قمری) وقف اولاد ذکور واقف و سادات رضوی شهر مشهد شده و در معرفی حدود آن آمده است‌: «مزرعة نکاح واقع در بلوک مشهد مقدس، محدود غرباً به طول بابا و سرده، و شمالاً به مزرعة خایقان و شرقاً به مزرعة سمزقند و جنوباً به مزرعة علی‌آباد، با توابع و لواحق و باغات متعلّقه به واقف، و مالکانة باغات که مردم قریة مذکور بنا نهاده‌اند» (شجرة طیبه، ص ۸۵). در اسناد مربوط به مرافعات بعدی اولاد میرزا ابراهیم دربارة موقوفات او (در اوایل قرن دوازدهم هجری) هم از نکاح به صورت‌های زیر یاد شده است: «مزرعة نکاح» (شجرة طیبه، ص ۱۱۳) «عمارت مزرعة نکاح» (همان، ص ۱۱۵) «باغ نکاح» (ص ۱۱۵) «عمارت باغ نکاح شهر»! (ص ۱۶ – ۱۱۵).

در وقف نامة خزانه‌دار‌ها (آمنه خانم...، اواخر قاجار)، یکی از رقبات‌: «یک قطعه باغ میمی واقع در کنار کال، محدود به باغ... و به صحرای نکاح» ذکر شده است (شجره طیبه، ص ۱۰۱). در وقف نامه میرزا محمد مؤمن (مورّخ ۱۱۳۶) هم یکی از حدود مزرعة علی‌آباد «باغات کنار کال و نکاح» معرفی شده است (علی آباد).
روستای بزرگ نکاح که ۷۰ هکتار آن به سادات رضوی تعلّق دارد، عمدتاً پس از انقلاب اسلامی ضمیمة شهر مشهد شد.

محل قریة پیشین نکاح اکنون در زاویة تقاطع دو بولوار ابوطالب و عبدالمطلب، داخل عبدالمطلّب ۲۲، با نام خیابان نکاح، خصوصاً در جوار مسجد قرار گرفته، که جزء شهرداری منطقة دو است.
منبع:کتاب جغرافیای تاریخی شهر مشهد نوشته سید مهدی سیدی

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->