قاسم فتحی | شهرآرانیوز - وقتی میخواهیم یک فیلم خیلی آوانگارد بسازیم و خودمان را فیلمسازی جدی و عمیق جا بیندازیم، ولی یک خط قصه برای تعریفکردن نداریم چه میکنیم؟ سعی میکنیم خردهروایتها و محور اصلی فیلمنامه را پررنگ کنیم و کمی به آن شاخ و برگ بدهیم، ولی خب باید هرچه زودتر فیلم اولمان را بسازیم و وقت برای قصه تعریف کردن نداریم. در نتیجه باید برویم سراغ کاری که شلختگیاش به اصطلاح توجیه داشته باشد و حتی هنری جلوه کند. بهترین راه، ساخت یک فیلم روانشناسانه است. اثری که در آن یکیدوتا دیوانه روانپریش و چندتا دیالوگ اسرارآمیز با گذشتهای که هیچکس از آن خبر ندارد. عالی میشود.
یک عاشق سمج و یک کافه دنج هم میگذاریم تنگش. تازه فیلمساز به ما لطف کرده که همین اسباب را خرده مکانها و یک کافهچی ارمنی را به داستان اضافه کرده و کمی آب و رنگ اثرش را جلا داده است. وقتی حتی یک خط قصه نداریم و در عینحال میخواهیم برای فیلم اولمان جدی و عمیق هم باشیم قاببندی و حضور یک فیلمبردار باذوق و زبده از واجبات است. فیلمبرداری که با کادرهای زیبا و دلفریبش نبود قصه و نداشتن شخصیتپردازی و حداقل کنش در اثر را توجیه کند و چهبسا شاعرانه هم به نظر بیاید.
«سازهای ناکوک» اولین اثر علی حضرتی است. او سابق بر این تهیهکننده دو اثر سینمایی جدی یعنی «خداحافظی طولانی» به کارگردانی فرزاد موتمن و «نیمرخها» به کارگردانی مرحوم ایرج کریمی و همچنین آلبوم صوتی «آهوی بخت من گزل» محمود دولتآبادی را در کارنامه داشته است. همین اسمها نشان میدهد او دغدغه فرهنگی و نخبگانی دارد و این برای یک تهیهکننده امتیاز بزرگی محسوب میشود. اما حالا خودش بر همان صندلی نشسته با فیلمنامهای از اصغر عبدالهی که نگارنده بسیار شک دارد این سناریو تماموکمال از این استاد برجسته فیلمنامهنویسی باشد. مشاور کارگردان هم فرزاد موتمن است و عوامل فیلم همگی تجربه بسیار بالایی در کار خودشان دارند و حضور هرکدام از اینها در هر اثری یک امتیاز بزرگ است. این یعنی همهچیز برای ساخت یک اثر سینمایی دلانگیز مهیا بوده، ولی اینکه چرا به چنین خروجی ضعیفی منجر شده روشن نیست.
هدیه (غزل شاکری) یک بیمار روحی است و خواهری دارد که خودش روانشناس است و از او بهصورت جدی مراقبت میکند. طوری که نمیخواهد ازدواج کند و کس دیگری به زندگیاش بیاید. خواهرش (هنگامه قاضیانی) معتقد است هدیه ژن خودکشی را از مادرشان به ارث برده، ولی همه اینها در حد دیالوگ باقی میماند. هیچ گذشتهای را نمیبینیم و هیچچیز بیشتری به مخاطب گفته نمیشود. حتی نمیفهمیم آیا خودکشی میتواند از لحاظ علمی به فرزند منتقل شود یا این خیالبافی خواهرانه اوست؟ از طرف دیگر با اینکه خواهر هدیه خودش پزشک است و طبیعتا باید در روند شخصیتپردازی مؤثر باشد، اما هیچ کارکردی ندارد. حتی برعکس؛ او مثل یک مادر چموش و یکدنده همچون آدمهای عوام و ترسو و کاملاً هیستیریک میخواهد از خواهرش مراقبت کند. نکته دیگر اینکه هدیه ساز میزند.
چنگ مینوازد و ظاهرا از اجرای زنده و درواقع از بد اجرا کردن در مقابل جمع هراس دارد و خود این نگرانی برای خودکشی را افزایش میدهد. اما ساززدن او هم هیچ کمکی به جلو رفتن یا پرداخت بیشتر شخصیت او نمیکند. انگار چنگ فقط بهخاطر ریخت و ظاهر زیبایش در فیلم گنجانده شده است. هدیه، اما ظاهرا عاقلتر از خیلیهاست. او با مردی که میخواهد بالأخره ازدواج میکند. زندگی خودش را میسازد. از خواهرش دور میشود و وارد یک خانه قدیمی و کلنگی میشود و زندگیاش را آغاز میکند. متأسفانه از شوهر هدیه (حامد کمیلی) چیزی جز انفعال و نگرانیهای تصنعی نمیبینیم.
کسی که دلیل انتخاب و پیشینهاش مشخص نیست جز اینکه نجار است و در و تخته خوب میتواند باهم جور کند، ولی توی زندگی خودش مانده و زنی را انتخاب کرده که هر لحظه ممکن است خودکشی کند و خواهرزنی که مدام به پروپایش میپیچد و هرروز با او درگیری دارد. شوهر هدیه هیچ نقش مهمی ندارد. جز اینکه عاشق هدیه است. شخصیتها حتی خودشان هم ماندهاند که چه بکنند و چهطور رفتار کنند. مثلا هدیه قرار است آهنگی با چنگش بسازد، اما نه او را در حال نت نوشتن و نه در حال نواختن یک آهنگ با سازش میبینیم. او فقط جلوی دوربین ژست میگیرد و تا انتها فقط دستی به ساز میکشد انگار که توی آتلیه نشسته و میخواهد عکس بگیرد.
بهنظر میرسد حضرتی از منطق فیلمهای روانشناسانه فقط با فیزیک نما و قاببندی و هوای بارانی و دیالوگهای کوتاه و تخت تبعیت کرده و خیلی تلاشی برای پرداخت بیشتر انجام نداده است. از دل درگیریهای «سازهای ناکوک» نه داستانی ساخته میشود، نه گذشتهای برملا میشود و نه درگیریها به جلورفتن قصه کمکی میکند. فیلمساز ما ظاهرا از منطق فیلمهای روانشناسانه اطلاع آنچنانی ندارد. ژانر سختی که قدم گذاشتن در آن ورطه خطرناک و هولناک است. اگر با شاخصههای آن آشنا نباشی میتواند در کلیشهها غرقت کند و حتی میتواند باوجود یک گروه حرفهای ناشیانه بهنظر برسد.