قاسم فتحی | شهرآرانیوز - عبدا... کوثری مدتی پیش با ایبنا گفتوگویی کرده و از خاطراتش و کارنامه چهلسالهاش در ترجمه سخن گفته است. کوثری معتقد است کتاب باید مترجم را به ترجمه «برانگیزد»، در غیر اینصورت حاصل کار چنگی به دل نخواهد زد. کوثری بخش مهمی از غنای حیات ادبی خودش را مدیون احمد شاملو میداند. کوثری بیش از پنجاه کتاب در دو حوزه ادبیات داستانی و اقتصاد ترجمه کرده و نیز آثاری از نویسندگان مطرح جهان را مانند ماریو باراگاس یوسا، کارلوس فوئنتس، آریل دورفمن، آیسخولوس، جورج سفریس، ماشادو آسیس، روبرتو گونسالس اچهوریا، جرمین گریر، مایکل ایگناتیف، آیزایا برلین و اریک هابسبام. به مناسبت تولد عبدا... کوثری بخشی از گفتوگویش را در این گزیده میخوانیم.
من اهل ادبیات بودم فعالیت سیاسی به معنای دقیق کلمه نداشتم. اما بدیهی است که با دیکتاتوری شاه مخالف بودم. با خیلی چیزهای مبتذل دیگر هم که به خصوص از وقتی پول نفت سرازیر شد در این مملکت رواج گرفت، مخالف بودم. با فاصله زیاد طبقاتی مخالف بودم. گذشته از این تاریخ را خوانده بودم، جنبش ملی شدن نفت را رویداد بزرگی میدانستم و تلاش برای استقرار مشروطه واقعی که مصدق حرفش را میزد. به مصدق علاقه فراوان داشتم و هنوز هم او را از بزرگترین آدمهای این مملکت میدانم که نظیرش پیدا نشده است. البته در این سالها خیلی کتابها درآمدند و خطاهای مصدق را هم نشان دادند. اما اینها به کنار. میتوانم بگویم کودتای ۲۸ مرداد داغی بود که نسل ما نمیتوانست آن را فراموش کند؛ بنابراین من هم مثل بیشتر آدمهای تحصیلکرده یا بگوییم روشنفکر، خواهان انقلاب بودم. اما طبیعی است که هرکسی از ظن خود یار انقلاب شده بود.
۲
مترجم باید ابتدا کتاب را بخواند و اگر کتاب روی او تأثیر گذاشت به سراغ آن برود. باید حس ضرورت در مترجم ایجاد شود و این حس نه برای خواندن دیگران که به دلیل برگرداندن این اثر است. به نظر من ترجمه ادبی یک نوع بازآفرینی و کاری خلاقانه است و باید با عشق همراه باشد. وقتی این حس ایجاد شود، برای مترجم قطعی میشود که میتواند این کتاب را به فارسی ترجمه کند و مخاطب هم از آن لذت میبرد. من در ادبیات معاصر جهان کم و بیش یک خط را جلو رفتهام و ظرف این ۳۰، ۴۰ سال بیاغراق چهار پنج کتاب اساسی در نقد و بررسی ادبیات امریکای لاتین خواندهام. طبیعی است که نویسندگان بزرگ این جریان را به وسیله همان آثار شناختهام؛ بنابراین با مطالعه، راه را بهتدریج برای خودم هموار کردم تا بفهمم که چه نویسندگانی در این جریان بهتر بودند و بعد کم و بیش تمام کتابهای این افراد را تهیه کردم تا بتوانم تصمیم بگیرم. پس خودم انتخاب کردم که از چه نویسندهای چه کارهایی لازم است ترجمه شود. آثاری که انتخاب کردم، همه از روی شناخت بوده و نه به صورت تصادفی.
۳
من در خانه کار میکنم؛ ساعت ۶ بیدار و مشغول کار میشوم. اگر تهران بودم به دلیل آشناییها و روابط نمیشد به این شکل کار کرد؛ اما در اینجا به دلیل روابط محدود خیلی بهتر کار میکنم. کار صبحِ من تا ظهر طول میکشد؛ بعد از آن استراحتی میکنم و دوباره از ساعت ۲ ظهر تا ۷ عصر مشغول به کار میشوم. در کل باید بگویم که در بدترین شرایط روزی ۷-۶ ساعت کار میکنم. البته بیشتر از این هم نمیشود کار ترجمه کرد؛ چراکه کار سختی است.
۴
من هنوز هم برای نوشتن از قلم خودنویس استفاده میکنم. تا به امروز رمان و به طورکلی ادبیات را با قلم خودنویس ترجمه کردهام و همان نسخه اول دستنویس را هم به ناشر میدهم، چون خطخوردگی خیلی کم پیش میآید. البته برای مقالاتی که برای مطبوعات ارسال میکنم، مطلب را تایپ میکنم. این کتاب آخر را هم برای اولین بار دارم با کامپیوتر کار میکنم. اما در ترجمه ادبیات هنوز کار با کامپیوتر را تجربه نکردهام.
۵
گاه در نسل جوان میبینم اصلا تلقی از شعر چیز دیگری شده است. شاید بخشی از این مشکل به این دلیل باشد که نسل ما نتوانست تجربههای اصیل خودش را به جوانها منتقل کند. یعنی پیوندها درجایی گسسته شد یا آنهایی که پیوند برقرار کردند دستکم نگاهشان با آنچه من از شعر امروز انتظار داشتهام متفاوت بوده است؛ به همین دلیل شعرِ خیلی از این جوانان را درک نمیکنم؛ اما به طور کلی گرایشم به نثر نسل امروز بیشتر از شعر امروز است.