قاسم فتحی | شهرآرانیوز - کتاب روایت کهنهروزنامهنگاری با نام دنیل لاینز است که بعد از نزدیک به دودهه فعالیت در نشریه معتبر «نیوزویک» از کار اخراج میشود. آنهم به این دلیل که با حقوق او میتوانند به چهار جوان روزنامهنگارِ تازهکار حقوق بدهند. داستان غمانگیز هجرت ناخواسته یک روزنامهنگار از تحریریه به یک شرکت عجیبوغریب فناوری است.
دنیل لاینز زیر دستِ برنده جایزه «پولیتزر» کار میکرد و با بیل گیتس و باقی غولهای حوزه فناوری مصاحبه میگرفت و صاحب یک وبلاگ پُربازدید هم بود که از طرف «استیو جابز قلابی» مطالبی مینوشت و حتی بهعنوان سخنران به مراکز و دانشگاههای زیادی دعوت میشد. او مردی است که تا به حال از کاری اخراج نشده، تا به حال دنبال کار نگشته و فقط از کاری به کار بهتری رفته است. حتی بعد یادش میآید که در نشریهشان، نیوزویک، درباره پیرمردهای موفقی که حالا به سن بازنشستگی رسیدهاند مطالب زیادی نوشته است. کسانی که در اوج مصیبت های اقتصادی از کار بیکار شدهاند و جلوی خانوادهشان خفت و خاری میکشند و زندگی سختی را میگذرانند. او حالا در موقعیت همان پیرمردها قرار گرفته است و در اوج موفقیت و در پنجاهویک سالگی از کار بیکار میشود:
«به پنجاه که رسیدی شرکتت بهانهای برای اخراجت پیدا میکند و پیدا کردن کار جدید هم کار حضرت فیل است. شکایت بهخاطر تبعیض سنی را هم فراموش کن. شانسی نداری. حتی اگر شکایتت هم بهجایی برسد، دیگر کسی استخدامت نخواهد کرد.» در نتیجه ناچار میشود بهعنوان خبرنگار حوزه کسبوکار و مشاور رسانهای وارد یک استارتاپ شود با این خیال که احتمالا این حوزه را مثل کف دستش خیلیخوب میشناسد و سالها دربارهاش مطلب نوشته است. ولی جاییکه استخدام میشود بیشتر از یک استارتاپ است شبیه به یک فرقه مذهبی عجیبوغریب است. نویسنده مردی است که تابهحال از کاری اخراج نشده، تابهحال دنبال کار نگشته و فقط از کاری به کار بهتری ارتقا پیدا کرده است.
امّا وارد شدن به دهه ششم زندگی و مقارن شدن آن با اوج مصیبتهای اقتصادی در دنیا همهچیز را کنفیکون میکند و طبیعتا آدم را برای تأمین مخارج زندگی وادار میکند دست به هرکاری بزند. نویسنده ما را به دنیای پُر زرق و برق یک شرکت استارتاپی میبَرد و خودش تا انتهای قصه انگشت به دهان میماند که چطور با وجود تجربه ۲۵ سال خبرنگاری در حوزه استارتاپ تقریبا هیچچیز از آنها نمیداند: «چقدر سادهلوح بودم. بیستوپنجسال درباره شرکتهای فناوری نوشتم و فکر میکردم این صنعت را میفهمم. اما تازه دارم میفهمم خیلی از تصوراتم اشتباه بوده.» این روزنامهنگار باسابقه حالا باید به حرف «یک مشت بچهمدرسهای حوزه فناوری و استارتاپ» تن بدهد و همراه حرفهای لوس و فعالیتهای احمقانه آنها شود.
اینکه چطور تمام توان و سرمایهشان را بهکار میگیرند تا مطالب درپیت و مزخرف تولید کنند: «میفهمم که میشود با پس انداختن مطالب در پیت کسبوکار درستوحسابیای راه انداخت.»، امّا چارهای نیست. نویسنده باورش نمیشود. مطلقا باورش نمیشود که مردها و زنهایی که لابد انسانهایی کاملا عاقل و بالغی هستند در جلساتشان مینشینند و با یک خرس عروسکی حرف میزنند: «من دارم با این آدمها کار میکنم. نه، بدتر! برای این آدمها کار میکنم! در «نیوزویک» برای جان میچم کار میکردم که بهخاطر نوشتن زندگینامه اندرو جکسون جایزه پولیتزر گرفته. اینجا برای کسی کار میکنم که با خودش خرس عروسکی سرِ کار میآورد و این کارش را نوآوری مدیریتی میداند.»
دنیل لاینز در این کتاب به گوشههای تاریک کسبوکارها و آدمهای سیلیکونولی نور میتاباند. بدون تعارف حرف میزند و با کنار هم گذاشتن اتفاقها طنز تلخ ماجرا را برجسته میکند. سعی نمیکند روش بهتری برای انجام کاری معرفی کند. گاهی غر میزند و مسخره میکند. گاهی با عدد و رقم حرف میزند. گاهی اغراق میکند. بعد به آدم یادآوری میکند که همین ماجرا را در زندگی خودش هم سراغ بگیرد. نکند خودمان هم از همان قماش باشیم. کسانی که فضای استارتاپ ایران را کمی بشناسند احتمالا میتوانند عین همین داستانها و موقعیتهای عجیب و کمیک را در ایران هم پیدا کنند. خواندن «مصائب من در دنیای استارتاپ» شما را به پشتصحنه پُرهرج و مرج و بیصاحب غولهای مشهور فناوری دنیا میبرد و از عوضیترین آدمهای این حوزه رونمایی میکند.