محمدعلی فروغی ۵ آذر۱۳۲۱ و ۱۴ماه پس از آنکه متن استعفای رضاشاه را نوشت و پیش از مرگ رضاشاه، از دنیا رفت. اگر به سالشمار زندگی او در کتاب یادداشتهای روزانهاش نگاه کنیم، میبینیم که پاییزهای زندگی فروغی کم بالاوپایین نداشته است که در نهایت در یکی از همان پاییزها نیز خزان عمرش فرا رسید.
نخستوزیری، مدیریت، نمایندگی مجلس، وزارت، سفارت، عضویت در شوراهای عالی بهویژه شوراهای مرتبط با فرهنگ و عضویت در فرهنگستان بخشی از فعالیتهای فروغی بود. او در این سمتها نیازهای بخشهای مختلف کشور به منابع را بهخوبی و از نزدیک شناخت و بخش بزرگی از آثار مکتوب ارزندهاش بهسبب اشرافی است که از کار در سمتهای مختلف کسب کرده بود.
در همین دهه۹۰خورشیدی و پس از ۷۰سال از مرگ وی، خاطرات فروغی به پایمردی ایرج افشار در اواخر عمرش، چاپ شد. چند سال پیش از این هم یادداشتهای فروغی بازهم به خواستاری ایرج افشار چاپ شده بود که شرح اتفاقات مهم سیاسی و فرهنگی زمانه فروغی بود. این هر ۲ کتاب به قلم فروغی بسیار شیوا و خواندنی است، چه اینکه مجتبی مینوی نیز در کتاب «نقد حال»، فارسینویسی خاص فروغی را از ویژگیهای آشکار نثر او در فهم همگان میداند.
نثر فارسی فروغی از دوره جوانی و آغاز کار نویسندگیاش از نثرهای خوب زمان خود بود و با گذشت زمان شاخص و شاخصتر شد. تسلط به واژگان و ساختار زبان، تسلط به ساده و رواننویسی، پرهیز آگاهانه از دشوارگویی، درنظرگرفتن خواننده و ذوق زبانی او، دوریجستن از افراطوتفریط و پیروی از اعتدال از ویژگیهای بارز نثر او بود.
محمدعلی فروغی در تمام عمرش در عالیترین مقامات ارجمند فرهنگی، قضایی، قانونگذاری و سیاسی شاغل بود و در هر مقامی منشأ اثر و جاویدان. خدمات برجسته او سبب شد تا نام شریفش زیبنده صفحات تاریخ ایران شود. عیسی صدیق که در زمان ماجرای انتقال قدرت از رضاشاه، قبول مسئولیت ریاست وزرای فروغی را با وجود کسالت و ضعف مزاج او دیده بود و در ساختار اداری آن زمان وزیر فرهنگ بود، مهمترین ویژگی فروغی را در اداره امور، دقت فوقالعاده در انتخاب اشخاص میدانست، چنانکه با ارادتی که فروغی به سعدی و تصحیح کلیات او داشت، انگار سرلوحه رفتارش این بیت سعدی بوده است: نخواهی که ضایع شود روزگار/به ناکاردیده مفرمای کار.
فروغی، اما در فرهنگ یدطولایی داشت. همینکه نام او با فرهنگستان ایران (زبان و ادب فارسی کنونی) بهعنوان پایهگذار و انجمن آثار ملی عجین شده است، نشانی از تأثیر فروغی بر فرهنگ ایران است. قاسم غنی او را مردی به تمام معنا فرهنگی میداند: آنچه در میان تمام اشتغالهای مملکتی فروغی صفت لایزال او بوده است، همان علاقه به فرهنگ و اشتغال به مطالعه و تألیف و ترجمه بوده است که در موقع گرفتاری یگانه مایه تفرج و تسلا و در موقع کنارهگیری یگانه شغل رسمی این مرد بزرگ بوده است.
محمدعلی فروغی از همان اوان کودکی زیردست پدرش، میرزا محمدحسین فروغی ملقب به ذکاءالملک، انواع مختلف علوم را فرا گرفت، اما پس از تغییر محیط اجتماعی ایران در دوره مشروطه، زندگی فردی او نیز که درگیر و در تماس با احوال مملکت بود، تحول یافت. از آن پس فروغی با مطالب علمی دیگری از قبیل مسائل اجتماعی و مباحث اخلاقی روبهرو شد که مغز پرشور او نمیتوانست آنها را نادیده بگیرد. کتاب «حکمت سقراط» از آثار این دوره از زندگی فروغی بود و نیز پس از سالها که همت خود را وقف فلسفه کرد، «سیر حکمت در اروپا» را به قلم درآورد.
فروغی تا پاییز۱۳۱۴ که موضوع تغییر کلاه پیش آمد و به خونریزی در مشهد منجر شد و اسدی، پدر داماد فروغی، متهم و تیرباران شد، مسئولیتهای مهم فرهنگی و کشوری داشت، ولی پس از آن تا شهریور۱۳۲۰ خانهنشین شد و به مطالعه و نوشتن پرداخت که بهقول خودش این دوره از بهترین روزهای عمرش محسوب میشد.
فروغی درنهایت پس از انجام مأموریتش برای بازپسگیری قدرت از رضاشاه و انتقال آن، به سفارت کبیری ایران در واشنگتن مأمور شد، اما این مأموریت و تغییر آبوهوا نتوانست بر اندوه شدیدی که اتهام خیانت و اهانتهای دیگر به روح کمالپرست او وارد کرده بود، غلبه کند و ۵آذر۱۳۲۱ با قلبی شکسته و روحی آزرده در تهران درگذشت.