سر ظهر بود و داشتم از پلههای بلند و زیادی که از ایوان شروع و به حیاط ختم میشد پایین میآمدم که یکدفعه پسر جوانی روبهرویم ظاهرشد. جاخوردم و زبانم بند آمد. برای چند لحظه کوتاه نگاهمان به هم گره خورد. پسر سرش را پایین انداخت و سلام داد. آنقدر هول شده بودم که نتوانستم جواب سلامش را بدهم. بدون سلام و خداحافظی دویدم توی حیاط و از آنجا هم یک نفس به خانه خودمان رفتم. زن برادرم، خدیجه، داشت از چاه آب میکشید. من را که دید دلو آب از دستش رها شد و به ته چاه افتاد. ترسیده بود. گفت: «قدم! چی شده؟ چرا رنگت پریده؟»
***
ادبیات حوزه مقاومت و جنگ و دفاع مقدس غنی است اما همیشه بر این باور بودم که خیلی مردانه است؛ به طوری که من بهعنوان یک زن تمایل زیادی به خواندن کتابهای این حوزه نداشتم. خوشبختانه در سالهای اخیر با ظهور نویسندگانی که به تشریح زندگی زنان در بحبوحه جنگ پرداختهاند موضوع دفاع مقدس هم یک بعد لطیف و زنانه پیدا کرد. اتفاقا مثل توپ هم صدا کرد و خیلی از خوانندگان کتاب را جذب خودش کرد.
کتاب برجسته و شیرین «دختر شینا» از آن دست کتابهای خوشحجم و جذابی است که خواننده را به طرز دلپذیری با خود همراه میکند. این کتاب، قصه زندگی زنی به نام قدمخیر است که شوهرش راهی جبهههای جنگ است و خود به همراه کودکانش در کشاکش رنگ به رنگ زندگی جاری میشود و زندگی میکند.
زنی که بیپروا از شروع عاشقانههایش و عشق به همسرش سخن میراند. خیلی شفاف از علاقه و عاطفهاش میگوید. نویسنده زندگی و خاطرات قدمخیر، موضوعاتی مثل بزرگکردن بچهها، سختی کارهای منزل در غیاب همسر، توصیف بوی حضور مرد عاشق در خانه، شرح عطر صمیمیت و اوج هیجان و عطش یک زن برای دیدار همسرش و بالأخره دغدغههای ذهن و قلب یک زن که نه بهتر است بگویم هزاران زن را به زیبایی به تصویر میکشد. بالأخره طعم سخت هجران از همسر بهواسطه شهادت در جبهه بر جان قدمخیر مینشیند و صفحههای زندگیاش پر از عطر دلتنگی میشود.
لابهلای سطرهای کتاب همراه قدمخیر عاشق میشوید، گریه میکنید، میخندید، دلتنگ میشوید، به لباسها چنگ میزنید و آنها را میشویید و در زمستان سرد پیت نفت حمل میکنید، همراه او با صدای گلولهها وحشتزده میشوید، سفره میاندازید و انتظار میکشید...
چه حس خوبی است همقدم شدن با قدمخیرهای عاشق، قدمخیرهای پر مهر و پرتلاش...