سرخط خبرها

نگاهی به مجموعه شعر تازه منتشرشده سمانه ترحمی

  • کد خبر: ۵۱۹۰۲
  • ۱۷ آذر ۱۳۹۹ - ۱۱:۱۷
نگاهی به مجموعه شعر تازه منتشرشده سمانه ترحمی
مجموعه شعر تازه منتشرشده «بهار نام دیگر من است»، نوشته سمانه ترحمی دارای شعر‌هایی ساده، خوش‌خوان و کوتاه است.
شهرآرانیوز - مجموعه شعر تازه منتشرشده «بهار نام دیگر من است»، نوشته سمانه ترحمی دارای شعر‌هایی ساده، خوش‌خوان و کوتاه است.

این مجموعه شعر را نشر نصیرا در ۵۰۰ نسخه به‌تازگی منتشر کرده است که مجموعه ۸۱ شعر کوتاه ترحمی در قالب آزاد است. این شاعر مشهدی در شعر شماره ۳۹ خود سروده است: «بهار نام دیگر من است/ وقتی که توی دست‌های خشکیده زمستان/ شکوفه شدم»

ترحمی از سال ۸۰ فعالیت هنری‌اش را شروع کرده است. می‌گوید: من اصلا به شعر فکر نمی‌کردم. هنر را با داستان کوتاه و نقاشی شروع کردم. نقاشی حالم را خوب می‌کرد. اما تعامل با دوستان شاعرم نگاهم را به شعر عوض کرد. البته این مجموعه تازه منتشریافته، اشعاری است که او در سال‌های گذشته سروده است. او در پیش‌گفتار این مجموعه در این باره نوشته است: «کلمات وحشی‌اند. وقتی که به آن‌ها دچار می‌شویم، باید نوشت. بی‌اختیار نوشت. این کلمات به دیوانگی‌هایم در سال‌های ۸۷ تا ۹۲ برمی‌گردد.» این دیوانگی‌ها به گفته ترحمی برش‌های از زندگی است که هر شخصی به نوعی با آن روبه‌روست. این شاعر مشهدی، این شعر‌ها را مربوط به لحظات همان سال‌های گذشته‌اش می‌داند.

او کارشناسی ارشد گرافیک دارد. شغلش هم در همین حوزه است. اما می‌گوید، قبل از گرافیست بودن، خودش را نقاش می‌داند و نقاشی در شعرهایش، نگاه تصویری ایجاد کرده است و نظرش این است که هنر و ادبیات از هم جداشدنی نیستند. او دراین‌باره به جمله کوتاهی که حسین آتش‌پرور، نویسنده مشهدی، درباره شعر‌های او گفته و به خوبی در خاطرش مانده، اشاره می‌کند: «نقاشی‌هایی که شعر است، شعر‌هایی که نقاشی است و عکس‌هایی که از شعر و نقاشی شکل گرفته‌اند.»

او در شعر شماره ۳۳ این مجموعه خود را به عنوان شاعر این‌طور معرفی کرده است: «می‌خواهم شاعر باشم و تمام عمر لِی لِی بازی کنم توی دفتر نقاشی‌ام {... } تا ابر‌ها راهی نیست، قدم می‌زنم زمان را، مداد‌های رنگی را، مداد‌های سفید و سیاه را، پشت مداد‌ها من شاعرم»

۸۱ شعر ترحمی در مجموعه «بهار نام دیگر من است»، را می‌توان به چند دوره تقسیم کرد. شعر‌هایی که با سکوت و خواب آغاز می‌شود. «سکوت دخترکان لب‌بسته و درد‌های خاکستری و در رج‌های آهنی و گرداب‌های خیال و هیاهوی خاموشی» و «دیشب خوابت را می‌دیدم، خواب تو را و احساس‌های رنگی مرده تو را» در شعر‌های میانه مجموعه هم، حرف از زمستان و یخ‌زدگی و خیال و تنهایی است. «برف می‌بارد بر احساس یخ‌زده‌ام». البته امید هم گاهی جریان می‌یابد، اما نفوذش کم است: «می‌خواهم بی‌امان بدوم، حتی اگر دست‌هایم خالی از ماه باشند، من از ماه لبریزم...»، اما آن حس تنهایی و یخ‌زدگی تا پایان شعر‌های این مجموعه ادامه دارد و انگار راه فراری از آن نیست: «ما هنوز میان سیاهی‌ها، به دنبال سیب سرخ می‌گردیم» و «مرگ همین نزدیکی‌هاست، میان شانه‌هایی که درد می‌کنند، نزدیک قلب‌ها، آماده باش، برای بستری ازکافور...»
 
در شعر‌های او همه چیز در عین سادگی اتفاق افتاده و تعریف شده است. زمستان، شکوفه، بابانوروز، مادربزرگ و شب یلدا و ...، کلماتی آشنا که البته کارکرد جدیدی در شعر او نیافته‌اند. «می‌دانم فردا لابه‌لای قصه مادربزرگ‌ها سرک می‌کشم، قد می‌کشم به بلندی شب یلدا» همچنین تنهایی، حسرت، خیال، مرگ، عشق، مفاهیمی است که بسامد بالایی در شعر ترحمی دارد. او انگار این مفاهیم را به بازی می‌گیرد و بیش از حد با تعابیر شاعرانه که گاهی از حوصله مخاطب خارج است، تکرار و تعریفشان می‌کند. «حسرت، یک عشق است، مهمانی نیامده، بهاری که سکوت را به تاراج برده است. عشق مترسکِ تنهاست و ...»

ترحمی، در چند شعر منحصرا کلمه زن و زنانگی را نیز به کار برده و به نوعی نگاهش را به عنوان یک شاعر زن، در این باره بیان کرده است: «خسته‌ام، از رنگ‌های چرک {... } کاش صورتی بودیم مثل باد.» و در این شعر: «و زنانه‌گی‌ات را دوست دارم، یکتای زمان، وقتی میان سطر‌های هر روزه‌ام، شعر می‌شوی در باد.»
 

 
گفت‌وگو با شاعران خراسانی
 
 
 
 
 

 
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->