حسین برادران فر | شهرآرانیوز؛ سال ۱۳۴۳ وقتی پس از مرمتهای سیساله، سرانجام انجمن ملی حفظ آثار باستانی تصمیم به تخریب و بازسازی مجدد آرامگاه فردوسی گرفت، هوشنگ سیحون در رأس امور اجرایی و عمرانی آرامگاه قرار گرفت و این پروژه دشوار را کلید زد.
مهندس هوشنگ سیحون برای نتیجهگیری بهتر طرح بازسازی آرامگاه فردوسی، بیشتر کارگران مورد نیاز را از بین ساکنان اطراف آرامگاه انتخاب کرد. بدین ترتیب قاسم ارفع، سرکارگر ساخت، نورمحمد عرفانی، مسئول داربست و برقکار، آقای درزآبی به عنوان مسئول فضای سبز و علی غلامپور در سمت کارگر آهنگر از جمله افراد بومی بودند که در پروژه بازسازی آرامگاه فردوسی مشغول به فعالیت شدند.
از میان این جمع، حاج علی غلامپور، کارگر آهنگری که از سال ۱۳۴۳ با گروه آهنگران فعال در طرح بازسازی آرامگاه فردوسی مشارکت داشته و طرحهای خلاقانهای نیز برای پیشرفت کار ارائه کرده است. او که در محله فردوسی سکونت داشته، جزو معدود آهنگرانی بود که از گذشته تا پایان حیات خویش، ساخت تمام وسایل و ابزارآلات کشاورزی مانند بیل، داس و کلنگ را بهطور سنتی انجام داده و با وجود کهولت سن، کوره مغازه آهنگری را البته با کمک پسرش (محمدحسن غلامپور)، روشن نگاه داشته است.
به بهانه درگذشت حاج علی غلامپور، این چهره قدیمی و بومی پروژه ساخت آرامگاه فردوسی، نگاهی گذرا به زندگی این آهنگر توسی خواهیم داشت.
اسباببازی او، سندان و آهن گداخته بود
علی غلامپور معروف به «اوستا ماشاءا...» سال ۱۳۲۰ در طوس (روستای انداد) به دنیا میآید و از همان سالهای کودکی شاگردی در مغازه آهنگری پدر (غلام اکبر غلامپور) را شروع میکند چراکه در قدیم رسم بود پسر شغل پدر را ادامه دهد؛ به همین دلیل او از همان کودکی آهنگر شد و «سندان» و «آهن گداخته» به اسباببازیهایش بدل شد.
علی کوچولو آهنگر از ۱۵ سالگی مشقت حرفه آهنگری را با تمام وجود احساس کرد، معمولا کارش از یک ماه مانده به بهار اوج میگرفت و تا پایان فصل محصول در پاییز ادامه پیدا میکرد. هر روز به همراه پدرش لوازم و تجهیزات آهنگری مانند پتک، سندان و دمنده را روی الاغی سوار میکرد و به روستاهای اطراف (انداد، حصار و گوارشک) میرفت. روستاییان نیز داس، بیل و گاوآهن شکسته و کندشده خود را برای تیز کردن و تعمیر میآوردند و اگر وسیله قابل تیز کردن نبود، سفارش یک داس و بیل تازه را میدادند.
به خاطر پدر آهنگر ماند
دستمزد او و پدرش بهطور سالانه و با دادن کالا بود؛ نه پول. هر خانواده روستایی که در خانه یک جفت گاو شخمزن داشت، ۲۰ من (۶۰ کیلو) جو درعوض دستمزد سالانه به علی و پدرش میدادند. از خانوادههای دیگر نیز که گاو شخمزن نداشتند، بهطور توافقی، درعوض یک سال کار، چند کیلو جو بین ۵ تا ۱۰ کیلوگرم میگرفتند. بهدلیل این دستمزد، در طول یک سال آنها موظف به تعمیر و تیز کردن و ساخت داس، تیشه و بیل و دیگر وسایل کشاورزی برای کشاورزان بودند. با آن همه سختی و زحمتی که علی و پدرش متحمل میشدند، دستمزد کم و بخورونمیری دستشان را میگرفت؛ به همین دلیل علی جوان وقت و بیوقت به شهر میرفت و بهدنبال شغل دیگری بود که درآمد بهتری داشته باشد. در همین رفتوآمدها باخبر شد که ارتش بهدنبال جذب نیروست. خودش را به مقر فرماندهی ارتش رساند. مسئول استخدام با دیدن ورزیدگی جسمانی و اطلاع از مهارتش در شغل آهنگری، با پذیرش او موافقت کرد. با خوشحالی به روستا برگشت و موضوع را با خانواده درمیان گذاشت. پدرش از شنیدن این خبر خیلی ناراحت شد و از علی خواست بهعنوان تنها پسر خانواده شغل او را ادامه دهد. او نیز برای خشنودی و رضایت پدرش از رفتن به ارتش منصرف شد و شغل آهنگری را ادامه داد.
از عشق طلبگی تا ساخت رایگان شمشیر و کلاهخود شبیهخوانی
اوستا ماشاءا... از دوران کودکی علاقه زیادی به طلبهشدن داشت، حتی یک روز برای ثبتنام در حوزه علمیه به حرم امامرضا (ع) رفت، منتها قبل از رفتن به حوزه برای اینکه با حالوهوای طلبگی آشنا شود به کتابخانه آستان قدس رفت و کتاب «ناسخالتواریخ» را برداشت و شروع به خواندن کرد. بعد از یک ساعت مطالعه متوجه شد که درک مطالب این کتاب و پوشیدن لباس روحانیت، حرمت و احترام خاصی میخواهد و این کار از او ساخته نیست؛ به همین دلیل همانجا از طلبگی و پوشیدن لباس روحانیت منصرف شد. باوجوداین همیشه کتابهای دینی و شرعی را خریداری و مطالعه میکرد.
علی غلامپور از شرکت در مراسم شبیهخوانی نیز خیلی لذت میبرد. در آن زمان چندین گروه شبیهخوانی در توس و روستاهای مجاور مراسم اجرا میکردند و گاهیاوقات برای تعمیر وسایل خود به مغازه آنها میآمدند. علی نیز که در عین جوانی در کار خود اوستا شده بود، سپر و کلاهخود و شمشیرهای سفارشدادهشده این گروههای شبیهخوان را بهطور رایگان میساخت و تعمیر میکرد.
۸ سال کار در طرح بازسازی آرامگاه فردوسی
در دهه ۴۰ بنای ساختهشده آرامگاه فردوسی در دوران پهلوی اول نشست کرد و انجمن آثار ملی، طرح تجدید بنای آرامگاه را تصویب کرد. سال ۱۳۴۳ مهندس سیحون، مسئولیت طرح بازسازی و تجدید بنا را برعهده گرفت. مهندس سیحون برای نتیجهگیری بهتر طرح بازسازی، بیشتر کارگران مورد نیاز خود را از بین اهالی بومی محله فردوسی انتخاب کرد. در این میان علی غلامپور هم بهعنوان آهنگر استخدام شد و مسئولیت تعمیر و ساخت کلنگ، بیل و تیشههای کارگران را به مدت ۸ سال برعهده گرفت.
در همین مدت با یکی از مهندسان طرح آشنا شد و بنا بر تخصصی که در کار آهنگری داشت، در مواقع بروز مشکل نظرهای خود را بیان میکرد، به عنوان مثال بعد از ساخت تالار زیرین و انتقال پیکر فردوسی به آنجا، مشکل سنگینی و نشست دوباره بنا مطرح شد، اوستا ماشاءا... با توجه به آشنایی که با آهن داشت، پیشنهاد داد از گلمیخهای فولادی برای نصب تکهسنگهای بزرگ استفاده کنند. این میخهای برجسته که نوک آنها پرچ شده است، هنوز در قسمت پایینی آرامگاه فردوسی وجود دارد.
اوستا ماشاءا... به مدت ۶۰ سال بهطور مداوم پیشه آهنگری را ادامه داد و از ۹ سال پیش یعنی در ۷۰ سالگی که دیگر توان پتکزدن نداشت، خود را بازنشسته کرد. وی همانند پدرش، راه و چاه آهنگری را به پسرش (محمدحسن غلامپور) آموخته و اوست که امروز و بعد از درگذشت حاج علی، ادامهدهنده شغل اجدادی آنهاست و با وجودی که درآمد چندانی ندارد، اجاق آهنگری را روشن نگه داشته است.
علی غلامپور سرانجام در آذر ماه سال ۹۹ در سن ۷۹ سالگی چشم از جهان فروبست و در آرامستان قدیمی محله فردوسی به خاک سپرده شد.