اول/
روزهای گرم تابستان در حال تمامشدن است و پاییز اندکاندک از راه میرسد. فصل بازگشایی مدارس از یکیدو روز دیگر آغاز میشود و دانشآموزان بعد از گذران یک تعطیلی تقریبا صدروزه مدرسهها را دوباره از غریو شادی خود پر میکنند. فصل آغاز مدارس در این ایام همیشه مصادف با فصل تعطیلی مدارس ورزشی است و با شروع ماه مهر، بیشتر کلاسها و مدارس ورزشی یا کمکار شده یا تا تابستان آینده بهکلی تعطیل میشوند.
دوم/
به همان اندازه که مدرسهرفتن برای والدین امری مهم است و تحقیقا هیچ خانوادهای را نمیتوان یافت که با مدرسهرفتن فرزندان خود دستکم در سطح دبستان مخالف باشند، اینروزها سپردن بچهها به مدارس ورزشی هم امری عادی و فراگیرشده است. حالا میتوان بهجرئت گفت که اغلب خانوادهها بعد از تمامشدن مدارس در خرداد هر سال بچههای خود را راهی مدارس گوناگون ورزشی میکنند به این امید که در دنیای ورزش به جایی برسند. بیکاری تحصیلکردههای دانشگاه در دورهای که ورزشکاران پولهای آنچنانی به جیب میزنند، بسیاری ازخانوادهها را به این تحلیل رسانده است که به مدرسه ورزشی فرزندانشان در تابستان بیش از مدرسه تحصیلی آنها بها بدهند.
سوم/
در روزگاری نهچنداندور، خانوادهها مخالف جدی ورزش بودند و هر کاری از دستشان برمیآمد، انجام میدادند تا بچهها طرف درس بروند نه ورزش؛ اما حالا این معادله اگر نگوییم کاملا برعکس شده است، با قوت میتوان گفت کم نیستند خانوادههایی که به ورزشکردن فرزندان خود از درسخواندنشان بیشتر امید دارند. این شرایط زمینه را برای رشد و گسترش انواع و اقسام مدارس ورزشی فراهم کرده و کار را به جایی رسانده است که تقریبا هر محلهای چند مدرسه ورزشی برای خود دارد؛ مدارسی که با فلسفه آموزش فن ورزش راهاندازی شدهاند، اما بهمرورزمان تبدیل به بنگاههایی شدهاند که حرف اول و آخر آن را درآمدزایی میزند و تنهاچیزی که ارزشی ندارد، همان چیزی است که نفس راهاندازی آنهاست!
چهارم/
فکر ایجاد مدارس ورزشی که حاصل سونامی اقبال خانوادهها به ورزش در 2 دهه اخیر است، مثل بسیاری از ایدههای دیگر که در بخشهای مختلف جامعه عملیاتی شده فینفسه بد نیست اما نبود نظارت کافی و فقدان سیستم اجرایی مؤثر آن را به نقطه ناکارآمدی رسانده است. نشان به این نشان که سال به سال شکایت خانوادهها از پایینبودن سطح کیفی کلاسها بیشتر میشود؛ آنهم درحالیکه شهریههای این مدارس از شاخص تورم مملکت هم پیش است!
پنجم/
بیتعارف باید بگوییم ما ملتی هستیم که تا شور یک چیزی را درنیاوریم، ولکن نیستیم. نه به آن زمان که خانوادهها مخالفان جدی ورزشکردن فرزندانشان بودند و در کوچه و خیابان دنبال آنها بودند که یک وقت لگدی به توپ نزنند و از درس عقب نمانند، نه به حالا که والدین گاه به زور و با صرف پول زیاد، بچههای خودشان را راهی مدارس ورزشی میکنند به این امید که روزی مثل ورزشکاران امروزی مشهور و ثروتمند شوند. نه به آن زمان که توی همین شهر چند تا تیم ورزشی بیشتر نبود، نه به حالا که در هر کوچهوخیابانی میشود چند مدرسه فوتبال دید. این عطش عجیب ما برای بیشازحدکردن هر چیزی نتیجهاش همیشه صفر بوده و در همین ماجرای مدارس ورزشی میتوان بهعینه دید که محصول اینهمه کلاس و اینهمه پول، چیزی جز صفر نبوده است. نشانبهایننشان که همین هفته پیشلیست ملیپوشان دعوتشده به اردوی تیم ملی نوجوانان فوتبال درحالی اعلام شد که از همه کشور بازیکنانی در این فهرست بودند جز خراسان رضوی و شهر چهارمیلیونی مشهد!
ششم/
اقبال جنونوار خانوادهها به سپردن فرزندانشان به مدارس ورزشی به گمانمان باید یک جایی تمام شود. قصه مدارس ورزشی مدتی مدید است که از حد خودش گذشته و برای اینکه اوضاع بد کنونی تبدیل به فاجعه نشود، رواست که خانوادهها پشت به این بنگاههای پولسازی کرده و بیش از این وقت فرزندان و جیب خودشان را حرام کاری عبث نکنند. درحالیکه با کمال تأسف، پول بر آموزش پیشی گرفته است و کسی هم نظارتی ندارد، شاید بهترین و سادهترین راهحل برای پایان این فضاحت، خود خانوادهها باشند. همیشه گفتهاند تخریب یک مدرسه، تخریب یک فرهنگ است؛ اما در این مورد نتیجه این نیست و پشتکردن خانوادهها به این دکانها که فقط نام مدرسه را یدک میکشند نهتنها عملی ضدفرهنگی نیست، بلکه ضرورتی است که اگر خانوادهها به آن بیتوجه باشند، شاید عواقب بدتری نیز بههمراه داشته باشد.