به گزارش شهرآرانیوز، اینها بخشی از اظهارات مینا زن ۲۳ سالهای است که برای هویت بخشیدن به نوزاد شش ماهه اش و رهایی از یک بلاتکلیفی تلخ دست به دامان قانون شده، او درباره سرگذشت اسفبار خود به کارشناس اجتماعی کلانتری میرزاکوچک خان مشهد گفت: ۱۳ ساله بودم که عاشق «خلیل» پسر همسایه شدم. پدرم کارگر ساختمانی بود و به صورت روزمزدی کار میکرد. در این میان مادرم برای آن که درآمد پدرم کفاف هزینههای زندگی را نمیداد، مجبور بود در یکی از شرکتهای خدماتی نظافتی کار کند. به همین دلیل من که در خانه تنها بودم فرصت زیادی برای نامه نگاری و دیدار با خلیل داشتم.
خلاصه دو ماه بعد از این ارتباط، من و خلیل با هم ازدواج کردیم، اما هنوز دوران نامزدی ما به شش ماه نرسیده بود که فهمیدم نامزدم به مواد مخدر صنعتی اعتیاد دارد. خوشبختانه در این مدت باردار نشده بودم و به همین دلیل به راحتی از او طلاق گرفتم و همه حق و حقوقم را بخشیدم. بعد از این ماجرا تصمیم گرفتم برای تامین هزینههای زندگی ام در یکی از شرکتهای نگهداری از سالمندان مشغول کار شوم. این گونه بود که در منزل یکی از اعضای کادر درمانی مشهد، به نگهداری از مادر پیرش پرداختم.
«محراب» که همسرش را در یک حادثه از دست داده بود، خودش در یکی از بیمارستانهای مهم مشهد به بیماران کمک میکرد. به همین دلیل من سعی میکردم به شیوه مناسبی از مادر او مراقبت کنم.
در این میان، محراب پیشنهاد کرد به عقد موقت او در آیم تا در منزل شان راحت باشم. من هم که در جست و جوی یک زندگی خوب بودم، پیشنهاد او را پذیرفتم و پنج سال به صورت عقد موقت با او زندگی کردم. در طول این سالها چهار بار به طور ناخواسته باردار شدم، اما هر بار محراب با تهیه قرص و داروهای سقط جنین از بیمارستان، مرا وادار به سقط میکرد.
من هم برای حفظ این زندگی و رسیدن به خوشبختی مجبور بودم به خواسته هایش عمل کنم. با این حال زمانی که مادر پیر محراب از این دنیا رفت، او هم خیلی راحت در حالی مرا رها کرد که هنوز بیش از ۱۸ بهار از عمرم نگذشته بود. با آن که پنج سال از بهترین دوران نوجوانی ام را با او سپری کرده بودم، ولی محراب بدون توجه به عواطف و احساسات من، آینده ام را به بازی گرفت و من با چشمانی گریان به خانه پدرم بازگشتم.
برای رهایی از این شرایط روحی به تحصیلاتم ادامه دادم و بعد از گرفتن دیپلم در یکی از شرکتهای خصوصی به عنوان منشی دفتر مشغول فعالیت شدم و با اندک پس اندازم یک پیکان ارزان قیمت خریدم تا راحتتر به محل کارم رفت و آمد کنم. اما سرنوشت شوم من دوباره با اشتباه احمقانه ام به گونهای دیگر رقم خورد. آن روز هنگامی که در حال رفتن به منزل پدرم در حاشیه شهر بودم، نگاهم به نگاه جوانی که راننده خودروی شاسی بلند خارجی بود، گره خورد. او در کنارم توقف کرد و شماره تلفن اش را به من داد.
من هم روز بعد با «طاهر» تماس گرفتم و با هم به رستوران و مراکز تفریحی رفتیم. بعد از چند روز، طاهر که جوانی ۳۰ ساله و مجرد بود مرا به عقد موقت خودش در آورد و منزلی در حاشیه شهر برایم اجاره کرد. او که در یکی از مناطق بالای شهر بنگاه املاک داشت، دور از چشم خانواده اش لوازم اولیه زندگی را از سمساری برایم تهیه کرد و من باز هم در جست و جوی خوشبختی به او دل بستم. طاهر بیشتر اوقات دوستانش را نیز برای استعمال موادمخدر به منزل من میآورد، اما من برای حفظ زندگی ام سکوت میکردم.
آرام آرام احساس کردم طاهر به من خیانت میکند، چرا که تماسهای بسیار مشکوکی داشت و هنگامی که پای بساط مصرف مواد بود فقط با تلفن همراهش ور میرفت و هیچ توجهی به من نداشت. وقتی فهمید باردار شده ام ارتباطش را با من کمتر کرد، اما خودروی بهتری برایم خرید و مخارج زندگی ام را میپرداخت تا این که پدر و مادرش متوجه ماجرا شدند و او را داماد کردند.
با این حال طاهر به این ارتباط ادامه داد تا این که پسرم به دنیا آمد و طاهر از بیمارستان ناپدید شد و با تغییر بنگاه املاک و محل سکونت اش مرا رها کرد و به مکان نامعلومی رفت. اکنون در حالی با درآمد کارگری پدرم زندگی میکنم که ...
شایان ذکر است، رسیدگی کارشناسی به پرونده این زن جوان توسط مشاوران زبده کلانتری آغاز شد.
منبع: رکنا