محمد عنبرسوز | شهرآرانیوز - چند هفته پیش و در یک اقدام بی سابقه، دو سریال شبکه نمایشی، هم زمان نخستین قسمت خود را منتشر کردند؛ رخدادی که با تردیدهای زیادی همراه بود و بسیاری فکر میکردند که ممکن است به قیمت قربانی شدن یکی از دو مجموعه تمام شود. با این حال، شبکه خانگی نشان داد که هنوز ظرفیتهای ناشکفته زیادی دارد و پخش موازی
«خوب، بد، جلف: رادیواکتیو» و «سیاوش» همچنان با حرارت از سوی مردم پیگیری میشود. در این مورد، «
سیاوش» بیشتر از همتای کمدی خود محل تردید بود؛ زیرا «
سیاوش» از نظر محتوا و شکل ساخت، شباهتهایی با سریالها و فیلمهای قبلی داشت و علاوه بر این، به طور کلی در سالهای اخیر، طنز برای مخاطبان ایرانی اولویت بیشتری نسبت به دیگر گونههای نمایشی داشته است. این مجموعه اما، توانسته تا حد زیادی توجه مخاطبان شبکه خانگی را به خودش جلب کند و بریده هایش در شبکههای اجتماعی دست به دست شوند. در این مطلب نگاهی داریم به سایه روشنهایی از این مجموعه.
ملودرام جوان پسند
یکی از مجموعههایی که در سالهای قبل، با وجود کیفیت سینمایی متوسطش، مورد توجه مردم و به طور ویژه نسل جوان قرار گرفت، سریال «ممنوعه» بود که با ترسیم یک مثلت یا مربع عاطفی، نظر قشر گستردهای را جلب کرد. «سیاوش» نیز از این روی بسیار شبیه به «ممنوعه» است؛ زیرا شخصیت سیاوش را در کشمکش مرجان و مارال قرار داده و همان طور که «ممنوعه» شخصیت تجنگی با بازی امیر جعفری را به عنوان نقش منفی و سنگ انداز در مسیر عشق تعریف کرده بود، اینجا با مردی به نام نصرت طرفیم که خصلتهای مشابهی دارد. نصرت یک چهره زیرک و خودخواه است که برای خانواده اش دست به هر نیرنگی میزند و حاضر است دیگران را قربانی کند.
علاوه بر این ها، اتفاق هولناکی که در قسمت چهارم «سیاوش» رخ داد هم مزیدبرعلت شد تا درجه ملودرام در سریال به بالاترین حد خود برسد. این ترفند، اما یک رویکرد نکوهیده نیست و از دو نظر در سریال کار میکند؛ یکی تحت تأثیر قرار دادن مخاطب با واقعه تراژیکی که کسی انتظارش را ندارد و دیگری جدا کردن مسیر «سیاوش» از شباهت یافتنش با پیرنگ اصلی «ممنوعه» که به نوعی اعلام استقلال سریال سروش محمدزاده به شمار میرود.
سوپراستار به جای بازیگر
مورد عجیب میلاد کی مرام را میتوانیم نکته تأمل برانگیز «سیاوش» بدانیم. این بازیگر در مرکز سریال قرار گرفته و کم و بیش، همه درام حول او شکل میگیرد. کی مرام بازیگر بی استعدادی نیست و اگر در مسیر درست قرار بگیرد، قابلیتهای چشمگیری دارد؛ چنان که سال گذشته با فیلم «امیر» نیما اقلیما نشان داد قادر است شخصیتهایی پیچیدهتر و درونی را به نحوی آبرومند رنگ آمیزی کند و در سطح اول سینما هم حرفهایی برای گفتن داشته باشد. با این همه، اشکال کارنامه میلاد میلاد کی مرام به طور کلی این است که انگار او عزم جدی برای بازیگری، به معنای حرفهای کلمه، ندارد و همواره سعی میکند نیم نگاهی هم به ستاره شدن داشته باشد.
اگر تعارف را کنار بگذاریم و کمی صریحتر حرف بزنیم، میتوان گفت که میلاد کی مرام ستاره بودن را به بازیگر بودن ترجیح میدهد و به همین دلیل است که بیشتر مانورش بر مواردی همچون ورزیدگی بدنی، وضعیت مالی خاص اعم از مرفه یا فقیر بودن، ویژگی عاریتی ورزشکار بودن که نمیتواند برای یک شخصیت پیچیده چندان تعیین کننده باشند و چشم نواز به نظر رسیدن در پوشش بیشتر است تا اینکه همت خود را مصروف بازتاب هنر بازیگری در چهره و بیان کند. بر همین اساس، میلاد کی مرام در سکانسهای ویران کننده و اثرگذاری که مستلزم بازی صورت هستند، کم میآورد و نمیتواند نظر مساعد مخاطبی را که بازی صورت هنرپیشههای درجه یک سینما را در ذهن دارد، جلب کند.
مکملهای سرحال
وقتی نفر اول بازیگری یک سریال در بخشهای تراژیک نفس کم بیاورد، طبیعی است که جا برای مکملها باز شود. در «سیاوش»، این مجید صالحی است که از متوسط بودن میلاد کی مرام کمال بهره را میبرد و با ایفای نقش یک گنده لات، حسابی به دل مردم مینشیند. مجید صالحی تا به اینجای کار بهترین اجرای «سیاوش» را به نام خودش ثبت کرده و صابر ساقی را باورپذیر و سرحال جلوی دوربین میبرد. پیشینه طنزی که مخاطب از این بازیگر در ذهن دارد، به او کمک کرده تا در شمایل یک گنده لات حسابی جا بیفتد و در حالی که کسی انتظارش را نداشته، مخاطبان را سر ذوق بیاورد.
در کنار صالحی، رضا کیانیان دیگر وزنه مکمل «سیاوش» است؛ بازیگر باتجربهای که روش کاری او بر مبنای اصل متفاوت ظاهر شدن شکل گرفته و هر بار سعی میکند از نقش قبلی خود فاصله زیادی داشته باشد. کیانیان در این مجموعه یک رذالت جذاب و دیدنی را در قالب شخصیت نصرت به نمایش میگذارد و اگرچه هنوز نقشش به قسمتهای تعیین کننده نرسیده، اما مخاطب را امیدوار میکند که منتظر شمه تازهای از هنر این بازیگر کارکشته باشد؛ و باز هم فیلم نامه «سیاوش» از منظر اجرایی اوضاع خوبی دارد و در شیوه فیلم برداری، هدایت دوربین، چینش عناصر صحنه و دیگر شاخصههای سینمایی موفق میشود بیننده را در مورد برتری خودش بر آثار تلویزیونی یا ملودرامهای آبکی مرسوم، متقاعد کند. فیلم نامه اما، همچنان ضعف بزرگ بیشتر سریالهای خانگی است؛ به این معنا که در اغلب این آثار، ایده اصلی و پیرنگ محوری قصه لاغرتر از چیزی است که برای یک سریال بلند کافی باشد.
در واقع، «سیاوش» هم مثل بسیاری از همتایانش، در حد یک مینی سریال مایه اصلی دارد و بقیه فضا را با حواشی و شخصیتهای فرعی پر میکند. همین حالا که این مطلب به رشته تحریر درمی آید، بسیاری از مخاطبان مشغول پیش بینی اتفاقاتی هستند که در قسمتهای آینده بین سیاوش و صابر رخ خواهد داد؛ ارتباط روشنی که اگر سریال را دیده باشید، حدس زدنش برای شما هم چندان دشوار نخواهد بود. علاوه بر این ها، فیلم نامه «سیاوش» در شیوه پرداخت موقعیتها نیز به شدت دچار اغراق شده و شخصیتهای خود را در گردابهایی گرفتار میکند که اصل مسئله را از دست رفته میبینند.
کدهای شخصیتی ایجاد شده برای بیشتر آدمهای قصه، نه تنها کار نمیکنند، بلکه به منزله آدرس غلط ظاهر میشوند؛ مثلا کشتی گیر بودن سیاوش و مربی بودن وحید با آن گذشته عجیب و تلاش تصنعی برای حکیم به نظر رسیدنش، وضعیت مالی خانواده نصرت، اختلاف طبقاتی اغراق شده بین دو خانواده، ایدههای تربیتی نخ نمایی که از سوی والدین مارال بیان میشوند و وضعیت صابر به عنوان یک گنده لات منحرف و فاسد، از جمله مواردی هستند که شاید جذابیت کاذب برای مخاطب جوانتر ایجاد کنند، اما اجازه رشد و بالندگی را از کلیت اثر و حتی از شیوه کارگردانی سروش محمدزاده سلب میکنند.