آغاز عملیات محلول پاشی برگی در فضای سبز شهری مشهد (۱ اردیبهشت ۱۴۰۳) قیمت بلیت اتوبوس از امروز در مشهد تغییر یافت + جزئیاتی از تغییر کرایه‌های ناوگان حمل و نقل عمومی در مشهد (یکم اردیبهشت ۱۴۰۳) اتمام مرمت بازار فرش و برخی پروژه‌های عمرانی منطقه ثامن در سال ۱۴۰۳ آموزش ١٠٠ هزار نفر در فرهنگسراهای سطح مشهد مقدس جوابیه فرودگاه مشهد در پی سرگردانی مسافران دبی (۳۰ فروردین ۱۴۰۳) موفقیت قرارگاه عملیاتی خدمت به زائران نوروزی با همدلی و همکاری تمام دستگاه‌ها مأموریت قرارگاه عملیاتی خدمت به زائران نوروزی چهل‌روزه بود تشرف پنج میلیون زائر به حرم مطهر رضوی در شب‌های قدر کاهش ٢۶ درصدی تصادفات جاده‌ای خراسان رضوی در نوروز ۱۴۰۳ بهره‌برداری پارکینگ طبقاتی ١۵٠٠ واحدی میدان شهدا تا انتهای بهار ۱۴۰۳ مراسم شکرانه خدمت قرارگاه عملیاتی زائران نوروزی مشهد برگزار شد دبیرکل مجمع شهرداران کلانشهر‌های ایران: صنعت حمل‌ونقل در کلانشهر‌ها و مراکز استان‌ها به‌زودی برقی‌سازی می‌شود + فیلم تلاش مدیران شهری کلانشهرهای کشور برای ایجاد نشاط اجتماعی نشست مجمع شهرداران کلانشهر‌ها و مراکز استان‌ها به میزبانی مشهد | کلانشهر‌های ایران مهیای برپایی جشن‌های دهه کرامت + فیلم درباره یادگار آذربایجانی‌ها در مشهد شهردار تهران و رئیس مجمع شهرداران کلانشهر‌های ایران: فعلا نمی‌توان در مورد مطالبات شهرداری‌ها به‌طور شفاف صحبت کرد + فیلم
سرخط خبرها

روایت از «علی‌آقای ارباب» عموی خوش‌زبان مشهدی که آخر عمرش، احتیاط‌کار شده بود

  • کد خبر: ۶۰۹۵۰
  • ۱۹ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۶:۰۳
روایت از «علی‌آقای ارباب» عموی خوش‌زبان مشهدی که آخر عمرش، احتیاط‌کار شده بود
بهرام آیریا، پسر علی آیریا، عکاس مشهور مشهدی و نوه مرحوم مجمع‌الصنایع، است. خاطرات او از «علی آیریا» موضوع جذابی برای یک گپ طولانی است. هرچند روایت او از «علی‌آقای ارباب» هم روایتی شنیدنی است؛
مسعود نبی‌دوست | شهرآرانیوز؛ بهرام آیریا، پسر علی آیریا، عکاس مشهور مشهدی و نوه مرحوم مجمع‌الصنایع، است. او در سال۲۸ در کوچه «آب‌میرزا» در بالاخیابان چشم باز کرده و، چون در همین کوچه‌ها قد کشیده است، خاطره‌های زیادی از خاندان‌های معروفی، چون سبزواری، قُرِشی و... دارد.

او آن‌چنان که از حرف‌زدنش پیداست، جیک‌وپوک زندگی و کار پدرش را می‌داند، از زمانی که در مدرسه شاهرضا با محمد زوار هم‌کلاس بوده تا زمانی که برگی یک‌قران پول عکاسی نسخ‌خطی آستان قدس را می‌گرفته است و....

خاطرات او از «علی آیریا» موضوع جذابی برای یک گپ طولانی است. هرچند روایت او از «علی‌آقای ارباب» هم روایتی شنیدنی است؛ چهره‌ای داش‌مشتی که نامش با پاتوق‌داری در خیابان ارگ پیوند خورده، عموی مشهور مشهدی که از یک‌سو دایی علی آیریاست و از سوی دیگر دایی مرحوم آیت‌ا... واعظ طبسی.
 
بهرام آیریا در این روایت درباره این چهره صاحب‌نام مشهدی می‌گوید:مرحوم علی ارباب، پسر ارباب بزرگ یزدی بود که از یزد مهاجرت کرده و وارد مشهد شده بودند. این‌ها به کار تجارت مشغول بودند. خاطرم هست که علی آقای ارباب، حالت بزرگ‌منشی و بزرگ‌تری هم به اطرافیان داشتند. معروف هم بودند به‌حالت داش‌مشتی‌بودن. کارراه‌انداز مردم بودند و هرکسی هم در محله‌اش مزاحمی داشته، علی‌آقا می‌فرستاده است که تنبیهش کنند که مثلا چرا بدچشمی کرده‌ای.
 
۴۰ سال لوطیگری کردیم، بی‌یک توگوشی!
ایشان دایی پدر من بود و خاطرم هست که به حرف‌های نغزش شناخته می‌شد. نقل از ایشان است که «ما ۴۰ سال لوطیگری کردیم و یک توگوشی نخوردیم.» یا یادم هست به یکی گفته بود: «ما اگر به یکی سلام یا احترام می‌کنیم، به‌دلیل کمالاتش است. اگر برای پولش باشد، می‌رویم جلو بانک ملی که از همه بیشتر پول دارد. اگر برای گردن‌کلفتی‌اش باشد، می‌رویم جلو چنار شاندیز. پس ما فقط به‌دلیل کمالات است که خواهان کسی می‌شویم.»

عموی ما نقل می‌کرد که: «من از یک درس نمره نیاورده بودم. آمدم پیش دایی‌جان. گفتم: دایی‌جان. گفت: چیه محمودآقاجان؟ گفتم: این معلممان به من نمره نداده است. دیدم زود درشکه‌چی‌اش را صدا کرد و گفت: زود برو، هر چقدر محمودآقا می‌خواهد، نمره‌اش را از معلم بگیر.» تعریف می‌کرد: «ما نشستیم داخل درشکه و رفتیم درِ خانه معلم. به خانه‌اش که رسیدیم، درشکه‌چی گفت: این بچه خواهر آقای اربابه. نباید ناراحت بشه. معلم هم رو کرد که چی می‌خوای تو؟ گفتم: نمره ۲۰. گفت: گرگ‌های وحشی شکمت را پاره کنند. برو که بهت ۱۵ دادم. بیچاره ترسیده بود که علی‌آقا ارباب درشکه‌چی‌اش را فرستاده در خانه‌شان و خلاصه نمره‌اش را داده بود.»
 
۴۰ سال لوطیگری کردیم، بی‌یک توگوشی!
 
علی‌آقا در کوچه «ناظر» ساکن بود. خیلی هم احتیاط‌کار بود خدابیامرز. خب مرحوم طبسی، پسرخاله پدر ما، هم که خواهرزاده دیگر ایشان بود، در همان کوچه ساکن بود. خاطرم هست مرحوم ارباب در آن سال‌های کهن‌سالی، با یک کرسیچه‌ای می‌آمدند سر کوچه‌شان می‌نشستند به تماشای آمدوشد مردم. انقلاب که شد، بعد ترور شهید مطهری و شهید مفتح، علی‌آقا هم باروبندیلش را جمع کرد و رفت خانه دامادش در آب‌وبرق. از ایشان پرسیده بودند: «علی‌آقا! چرا رفتید خانه دامادتان؟» گفته بود: «دیدم یک‌وقت می‌آیند سراغ این بچه خواهرمان. می‌گویند این هم دایی‌اش است. یک تیر هم به ما می‌زنند!» بنده‌خدا خیلی احتیاط‌کار بود!

پ. ن:
۱. خاندان سبزواری: از خاندان‌های مشهور و بزرگ مشهدی که خانه تاریخی‌شان تا یک‌دهه پیش در بالاخیابان موجود بود.
۲. خاندان قرشی: خاندان مشهور مشهدی که به املاکشان در شهر سلامه و موقوفات درمانی‌شان در مشهد شناخته می‌شوند.
۳. محمد زوار: چهره صاحب‌نام فرهنگ شهر مشهد و مدیر مدرسه شاهرضا.
۴. چنار شاندیز: درخت کهن‌سال و تنومندی در ابتدای شاندیز که در گذشته از محیط داخلی‌اش به‌عنوان محل کسب استفاده می‌شد.
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->