فهیمه شهری | شهرآرانیوز؛ خانهای که چند هنرمند را در خود جای داده است بیشباهت به نگارخانه نیست.
هر دیوارش چندین اثر را در آغوش گرفته و تابلوهایی هم بر زمین نشستهاند. منزل خانواده علیزاده همینطور است. از در که وارد میشوم تابلوهای بزرگ روی دیوار توجهم را جلب میکند. سمت راست، آثار پدر را در برگرفته و در سمت چپ، آثار پسر خودنمایی میکند. میهمانی رنگها آرامش خاصی را به خانه داده است.
هر تصویر دنیایی متفاوت را به نمایش گذاشته و جعبه رنگها و قلمموهای کنارش، لذت نقاشی را تداعی میکند.
ارثی از پدر به پسر
محمدحسین علیزاده، پدر خانواده که اکنون در سن پنجاه و شش سالگی به سر میبرد و سالهاست در محله فرهنگ سکونت دارد، از کودکی به نقاشی و خوشنویسی علاقه نشان داده و آموزشهای اولیه را از مرحوم پدرش که معلم نقاشی بوده، دریافت کرده است. سیزده سالگی او همزمان با انقلاب میشود و دیوارنویسی، کشیدن عکس شهدا روی دیوارها، نوشتن پردههای اعزام به جبهه و ... از کارهایی بوده که بسیار انجام داده است.
نقطه عطف زندگی این هنرمند، آشنایی با مرحوم حسین همدانی از بزرگترین نقاشان قهوهخانهای ایران است. او در دوران دانشجویی خانهای دیوار به دیوار همدانی میگیرد و تا سال ۷۲ که این نقاش معروف سکته میکند و به تهران میرود، در کنارش از آموزشهای تخصصی بهره میگیرد.
او خاطرات بسیار زیادی از این همنشینی دارد از جمله اینکه میگوید: مرحوم همدانی معتقد بود پول شب مانده مثل غذای مانده، انسان را فاسد میکند برای همین وقتی به سفارش قهوهخانهها، پردهای میکشید، مبلغ اندکی میگرفت که آن را همان شب خرج مستضعفان میکرد و به خاطر این رویکردش همیشه زندگی بسیار ساده و محقرانهای داشت.
او به نقاشیهایی که مرحوم همدانی برای عتیقهفروشها میکشید، اشاره و تعریف میکند: آنها نزد همدانی میآمدند و از او میخواستند تصویری را برایشان بکشد. بعد هم مبلغ بسیار اندکی میدادند و نه تنها میرفتند آن تابلو را به قیمت گزافی میفروختند، بلکه آرزوی مرگش را میکردند تا تابلویشان منحصر به فرد بماند.
علیزاده اولین نمایشگاهش را سال ۶۸ در کنار آثار همدانی برپا کرده است. صحبت به اینجا که میرسد چشمانش برق میزند. انگار خاطره برپایی آن نمایشگاه، هنوز او را به وجد میآورد. این هنرمند بعد از استخدام در تربیت معلم، به خاطر هنری که داشته به جهاد مدرسهسازی منتقل میشود تا در آنجا از طریق نقاشی، خطاطی و طراحی پوستر، کارهای تبلیغاتی مدرسهسازی را انجام دهد. سپس به مدارج بالاتر دست پیدا میکند و سرانجام سمت معاون سازمان نوسازی مدارس خراسان رضوی را بر عهده میگیرد.
زمینه هنری که او داشته موجب میشود در مدرسهسازی هم به معماری و زیباییهای بصری و حفظ فرهنگ و هویت ایرانی پایبند باشد طوری که وقتی در روستاهایی مانند کنگ و ازغد قصد مدرسهسازی داشتند یکی از دغدغهها و پیشنهاداتش این بوده مدرسه در جایی ساخته شود که به بافت معماری منطقه آسیب نرسد. وقتی از آن روزها صحبت میکند گویا آنقدر دغدغه حفظ فرهنگ را داشته و در راستای آن تلاش کرده که وجدانش راحت است.
او از ۲ سال پیش وارد گروههای هنری شده است و در قالب پویش نذر فرهنگی، هنرمندان را تشویق میکند هزینه فروش آثارشان را به سیلزدگان و مردم عزیز سیستان و بلوچستان اهدا کنند. محمدحسین علیزاده به دلیل علایق هنری، هنوز هم گاهی دست به قلم میشود و نقاشیهایی با رنگ روغن میکشد که بر دیوار خانه نصب شدهاند. عمده آثارش در حوزه سبک سنتی ایرانی (قهوهخانهای) است و رزمهای شاهنامه، وقایع عاشورا، شمایل ائمه و تابلوهای قاجاری، موضوعهای نقاشیهایش را تشکیل میدهند.
او رو به پسرش میکند و میگوید: علیرضا در چنین خانوادهای بزرگ شده است. از ابتدا با نقاشی انس داشت و طرحهای خاصی میکشید که استعداد درونیاش را نشان میداد. من هم نمیگذاشتم کپیبرداری کند. برایش قصه میخواندم و بعد او آنچه در ذهنش بود به تصویر میکشید.
از دلواپسیهای پسرانه تا حمایتهای پدرانه
علیرضا که اکنون پسری بیست و هفت ساله است، سرش را بالا میگیرد و در عین فروتنی با افتخار میگوید: من هرچه دارم از پدرم است. معلم اول و آخرم او است. در تمام سالهای زندگیام مرتب پدرم را میدیدم که پشت سه پایه نشسته و تصاویر زیبایی را میکشد. طبیعی است که همین دیدن هنر و زیبایی من را جذب میکرد و علاقهمند میشدم تا خودم هم دست به کار شوم. مادرم نیز صبورانه ریخت و پاشهای رنگی را تحمل میکرد و برخلاف خیلی مادران که به دلیل حفظ تمیزی خانه مانع پرداختن فرزندشان به کارهای هنری میشوند، ما با بوی رنگ روغن بزرگ شدهایم و به آن عادت داریم. علاوه براین، مادرم در کار ساخت رنگ با پدرم همکاری داشت و زمانهای نقاشی کشیدن، یکی از شیرینترین لحظات زندگی ما بوده و هست.
او در دبیرستان رشته تجربی را انتخاب کرده است و سال اول دانشگاه، زیستشناسی میخواند، اما احساس میکند دارد راهش را به اشتباه میرود. علیرضا هیچ علاقهای به این رشتهها در خودش نمیبیند و تمام فکر و ذهنش درگیر نقاشی بوده است. از طرفی، چون رنگ روغن را نزد پدرش فرا گرفته بود، نمیخواست محدود به این رشته شود. او دوست داشت نگاهی وسیعتر به هنر داشته باشد و با سبکها، جنبهها و تئوریهای مختلف هنری آشنا شود.
موضوع را با خانوادهاش مطرح میکند و پدرش که معتقد بود باید راهی برود که به آن علاقه دارد، او را حمایت میکند تا از دانشگاه انصراف دهد. علیرضا آن روزها را اینگونه تعریف میکند: برای یک پسر خیلی سخت است که رشته نقاشی را به عنوان رشته اصلی انتخاب کند؛ چراکه متأسفانه درآمد کمی دارد. پدرم میتوانست به من بگوید زیستشناسی را ادامه دهم و در حاشیه به نقاشی بپردازم، اما وقتی دید علاقهای به آن ندارم تشویقم کرد راهی را که دوست دارم ادامه دهم. آن موقع بیشتر افراد، من را از اینکه فقط به نقاشی بپردازم منع میکردند و میگفتند پسر باید سراغ کاری برود که درآمد داشته باشد، اما پدرم همه جانبه من را حمایت کرد و با پشتیبانی او، زیستشناسی را رها کردم و سال بعد در کنکور هنر امتحان دادم که قبول هم شدم.
کارشناسیام را در رشته نقاشی گرفتم و سپس سمت آموزشهای فنی و حرفهای رفتم تا اینکه گواهی گرفتم و مربی فنی و حرفهای شدم. فوق لیسانسم را نیز در رشته نقاشی به اتمام رساندم. پدر حالا با آرامش خاصی سخنان او را میشنود.
ثمربخش بودن زحمات پدر و دیدن قدرشناسی پسر که با چاشنی ادب همراه است، آرزوی هر پدری است و او که اکنون از این نعمت برخوردار است خیلی آرام نشسته و از مرور خاطرات لذت میبرد.
الهام گرفتن از روانبودن آب
علیرضا بین متریالهای مختلف آبرنگ را انتخاب کرده که این تصمیم هم ناشی از آزاداندیشیهایش است و درباره آن میگوید: آبرنگ جلوه رنگ روغن را ندارد، زود خشک میشود، تصویرش تخت است، پس از گذشت مدتی، کیفیتش کم میشود و امکان لکهگیری و تصحیح اشتباه را ندارد. برای همین کمتر هنرمندی سمت این رشته میرود؛ اما من، چون دوست نداشتم کپی پدر و پدربزرگم باشم و دلم میخواست راهها و هنرهای مختلف را تجربه کنم سمت آبرنگ آمدم. او همچنین ماهیت آب که موجب روانی و انعطافش میشود خیلی دوست داشت و این خصلت را در نقاشیهایش انعکاس داد به گونهای که بیشتر نقاشیهای او تصاویری برگرفته از طبیعت است که در آن رنگ را آزاد گذاشته است.
او به طور معمول سعی میکند از قلمهای خیلی ظریف استفاده نکند، چون معتقد است آزادی را از آب و رنگ میگیرد و با ماهیت آن سازگاری ندارد. به نظر علیرضا همانطور که در طبیعت نمیتوان آب را مهار کرد، از آبرنگ هم نباید چنین استفادهای شود و اگر رنگی را زیاد مهار کنیم آن را از ماهیتش دور کردهایم. این دیدگاهها باعث شده تا او کارهایی خاص و منحصر به فرد داشته و در واقع فرمهای نقاشیهایش آزاد باشد.
برگزیده شدن در ۲۰ جشنواره بینالمللی
علیرضا، پس از دانشآموختگی در مقطع کارشناسی و شروع به کار با آبرنگ، افتخارات بسیاری در عرصه نقاشی کسب کرده است که از آن جمله میتوان به کسب حدود ۲۰ عنوان منتخب در جشنوارهها و نمایشگاههای بینالمللی اشاره کرد.
اثر او، اردیبهشت ماه امسال منتخب اولین دوسالانه بینالمللی آبرنگ کشور لهستان بوده و در خردادماه امسال نیز به عنوان منتخب چهارمین نمایشگاه بینالمللی آبرنگ کشور گرجستان برگزیده شده است. کسب عنوان “New Talent” یا «استعداد جوان» در جشنواره بینالمللی آبرنگ فابریانو (سال ۲۰۲۰) و منتخب شدن در آن، از دیگر افتخارات اوست.
علیرضا سال ۹۸ در ۸ جشنواره، نمایشگاه، مسابقه و دوسالانه بینالمللی کشورهای مکزیک، کوزوو، آفریقای جنوبی، هند، آلبانی، اندونزی، گالری ساره و حوزه هنری xian اثر منتخب رشته آبرنگ را به خود اختصاص داده است. همچنین آثارش سال ۹۷ در دوسالانه بینالمللی ویتنام و جشنوارههای بینالمللی آبرنگ کشورهای پرو، نپال و میانمار به عنوان منتخب معرفی شدهاند. آثار این هنرمند، در ۱۹ نمایشگاه گروهی داخلی و بینالمللی و ۳ نمایشگاه انفرادی به نمایش درآمده است.
او همچنین عضویت در فدراسیون هنرمندان کانادا، انجمن بینالمللی آبرنگ، مؤسسه توسعه هنرهای تجسمی معاصر و انجمن هنرمندان تجسمی خراسان رضوی را در کارنامهاش دارد. به عقیده علیرضا هنر زبانی فراملی دارد و از طریق آن، همه ملتها میتوانند با هم صحبت کنند و روی یکدیگر تأثیر بگذارند. این هنرمند میگوید: بارها پیش آمده هنرجویانم یا کسانی که به منزلمان میآیند و تابلوها را میبینند میگویند خوش به حال شما که استعداد هنری دارید، اما من به آنها پاسخ میدهم که هنر در ذات همه انسانها وجود دارد و هرکسی میتواند با کمی آموزش و تمرین، این استعدادش را پرورش دهد.
ضعفهای آموزشی و شکوفا نشدن نوابغ
او گلایههای بسیاری از وضعیت آموزش هنر بهویژه در مدارس دارد چراکه معتقد است به دلیل نبود عدالت آموزشی، درس هنر در نظام آموزش و پرورش مظلوم واقع شده و نه تنها در حق این رشته بلکه در حق دانشآموزان مستعد هنر اجحاف شده است. علیزاده ادامه میدهد: هیچ وقت در مدارس، نمره ۲۰ هنر با نمره ۲۰ ریاضی، یک ارزش را ندارد و آنقدر که برای درسهای هندسه و فیزیک و شیمی ارزش قائل میشوند، به هنر اهمیت نمیدهند. همچنین ما هیچ وقت ندیدیم معلم شایسته هنر انتخاب شود. حتی این درس از سوی معلمان دیگر رشتهها تدریس میشود و به جای پرورش استعداد هنری، کپی کاری را به دانشآموزان یاد میدهند که موجب از بین رفتن خلاقیت آنها میشود.
به نظر او وقتی در کودکی، افراد را با هنر آشنا نمیکنیم در بزرگسالی هم نمیتوانند درک درستی از این عرصه داشته باشند، بنابراین با افرادی روبهرو میشویم که زبان شیرین هنر را متوجه نمیشوند و بهویژه هنرهای انتزاعی را مورد بی مهری قرار میدهند. به عقیده او خلاقیت و توانایی هنری هر فردی با دیگری متفاوت است و اگر به طور اصولی قصد پرورش استعدادهای افراد را داشته باشیم باید تدریسهای خصوصی و انفرادی را در برنامه آموزشی بگنجانیم، در غیر این صورت، همین طور که اکنون شاهدش هستیم، با ارائه یک مدل آموزشی، نوابغ شکوفا نمیشوند.
علیرضا که آبرنگ را به صورت آزاد پس از دانشآموختگی فرا گرفته، انتقادهایی به سیستم آموزشی دانشگاههای هنر نیز دارد و معتقد است یک دانشجوی مقطع کارشناسی هنر، باید نسبت به همه متریالها شناخت پیدا کند و حداقل یک بار با هر کدامشان کار کرده باشد، این در حالی است که به گفته خودش، حتی یک سرفصل درباره آبرنگ در دانشگاههای هنر نداریم و او مجبور شده این رشته را در مراکز خصوصی فرا بگیرد.
این هنرمند موفق اشارهای هم به کلاسهای نقاشی خلاق و جلسههای تفسیر نقاشی کودکان دارد و میگوید: نقاشی در ذات خودش خلاق است و در واقع غیر از این را نباید داشته باشیم، اما متأسفانه اکنون این لغات ابزاری برای کسب درآمد شده و گاهی دیده میشود افرادی غیرمتخصص یا با تخصص کم، با استفاده از چنین عنوانهایی در حال آموزش دادن نقاشی به کودکان هستند که تبعات منفی خودش را دارد.
به نظر او تفسیر نقاشی کودکان به دانشی گسترده نیاز دارد و از عهده یک معلم نقاشی برنمیآید. علیزاده معتقد است برای تفسیر نقاشی لازم است گروهی از متخصصان کنار هم جمع شوند و به تجزیه و تحلیل آن بپردازند. او میگوید: هر نقاشی دنیایی حرف از درون انسان را به تصویر کشیده است و با پی بردن به مباحث روانشناسی میتوان از روی نقاشی افراد، افکار ناخودآگاه آنها را فهمید.
نقاشی؛ ابزاری برای رسیدن به ناخودآگاه
همین دیدگاه باعث شده است او ابتدا دنبال تفسیر نقاشیهای خودش برود. شیوع بیماری کرونا و خانهنشینیهای آن، فرصت خوبی فراهم میکند تا علیرضا برای رسیدن به این هدفش برنامهریزی کند. او پس از تحقیقهای بسیار، نزد پرفسور مهدی خدیویزند میرود که پس از اتمام تحصیلاتش به ایران بازگشته است. علیزاده با قصد روانکاوی خودش نزد این نخبه ایرانی میرود و دوست داشته است پس زمینههای ذهنیاش که موجب خلق آثارش میشود کشف کند، اما پس از روانکاوی، دیدگاههایش دچار تغییرات بسیاری میشود و دیگر به نقاشی نه به عنوان یک اثر هنری صرف بلکه به عنوان ابزاری برای رسیدن به ناخودآگاه نگاه میکند.
او با این تفکرات، تصمیم میگیرد روانکاوی را نزد همین پرفسور فرابگیرد تا بتواند نقاشیهای دیگران را هم مورد تحلیل قرار دهد. گرچه به قول خودش هنوز در ابتدای این راه قرار دارد و برای تکمیل اطلاعاتش باید مطالعات بسیاری انجام دهد، اما او دیگر به نقاشی، مانند قبل نگاه نمیکند. علیزاده اکنون هر نقاشی را یک آزمون شخصیت میداند و معتقد است افکاری که موجب خلق تصویری میشوند مهمتر از جنبههای هنری تصویر هستند.
این دیدگاهها چنان به عمق اندیشههایش نفوذ کرده که وقتی درباره آن سخن میگوید گذر زمان و طولانی شدن تایم مصاحبه نه تنها خستهاش نمیکند، بلکه با وسواس فکری خاصی سعی در بیان توضیحات بیشتر دارد. او میگوید: هر آنچه را که انسانها نمیتوانند یا نمیخواهند بیان کنند، در نقاشیهایشان نمود پیدا میکند و این ربطی به مهارت دستی آنها ندارد. در واقع نقاشی کشیده شده چه از سوی یک نقاش حرفهای ترسیم شده باشد و چه از سوی کودک یا یک فرد مبتدی، قادر است آرزوها، اضطرابها، نقاط ضعف و خلأهای شخصیتی افراد را بیان کند.
او حالا نقاشی را ابزاری برای خودشناسی و اصلاح شخصیت میداند و اینقدر به اهمیت این موضوع پی برده است که ابراز میکند: یک مشکل جامعه هنری ما این است که هنر را فقط از جنبه کار عملی بررسی میکند و به دیدگاههای پشت ذهن که موجب خلق آن اثر هنری شده است، اهمیت نمیدهد.
در دانشگاه هم کاری به پرورش ذهن هنرمند ندارند و روی کارهای عملی و کیفیت متریال متمرکز میشوند، درحالیکه به نظر من باید ابتدا روی پرورش ذهن کار کنند تا یک اثر خوب منحصر به فرد خلق شود. به عقیده او تفکر متفاوت است که موجب نوآوری در هنر میشود؛ بنابراین برای رسیدن به این نوآوری باید ابتدا به پرورش ذهن بپردازیم و سپس بر آموزش مهارتهای عملی هنری متمرکز شویم.
علیزاده اکنون پنجره جدیدی را پیشروی زندگی خود میبیند و قصد دارد با ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد روانشناسی، خود را به هدف جدیدش که فهم و پرورش ناخودآگاه در نقاشی است، برساند.
او میگوید: تا جایی که مطالعه کردم، ندیدم کسی نقاش بوده و روانکاو شده باشد، اما من این توانایی را در خودم دیدهام و تصمیم دارم اولین فرد این حوزه باشم. همچنین ایده تلفیق هنر با روانکاوی را در ذهنم پروراندهام و میخواهم در آینده آن را عملی سازم.