ایرانی | شهرآرانیوز - «حافظه پروانه ای»، جدیدترین کتاب بهناز علی پور گسکری، ۱۰ داستان کوتاه تازه از این داستان نویس توانمند و بی حاشیه را شامل میشود. او در این مجموعه نیز همچنان دغدغه زبان و زنان را دارد؛ با داستانهایی زبانمند که نویسنده آن تلاش و سوادش را به کار گرفته است تا روایتش بهترین شکل را داشته باشد، و از زنانی ناکام و گرفتار تنهایی و حسرت مینویسد، اگرچه در گفتگو با ما به اولویت نگاه انسانی و فارغ از تفاوتهای جنسیتی اشاره کرده است. در این کتاب که نشر آگه سال گذشته منتشر کرد، لحظاتی مانا آفریده شده است که ضمن درگیرکردن اندیشه و عواطف خواننده، او را با لذت خواندن داستان خوب ایرانی راضی کند.
علی پور دکترای ادبیات فارسی دارد و مدرس دانشگاه و منتقد و پژوهشگر نیز هست. او پیش از این کتاب، آثار داستانی ای، چون «بماند...» و «جا ماندیم...» و جز اینها را منتشر کرده و جوایزی از قبیل جایزه ادبی یلدا و مهرگان ادب را به دست آورده است.
بیشتر داستانهای کتاب «حافظه پروانه ای» از زبان منِ راوی روایت میشود، اما در آنها معمولا نویسنده یا راوی میکوشد با نقل قصه آدمی دیگر، توجه خواننده را به او جلب کند یا غیرمستقیم با روشن کردن نقاط تاریک زندگی او، به شخصیت و زندگی راوی نور بتاباند (مانند داستان «خواب باز»). آیا این اتفاق عامدانه رخ داده است؟
ابتدا باید بگویم که تفاوت معناداری بین راوی و نویسنده هست. راوی درواقع نماینده نویسنده است در داستان. ما هیچ وقت نمیتوانیم آنها را یکسان در نظر بگیریم. اما بعد، بله بیشتر داستانها از زبان منِ راوی گفته میشود، منتها منِ راویای که شخصیت اصلی داستان نیست. نمیدانم چقدر این کار را به عمد انجام داده ام، اما الان که به داستانها نگاه میکنم، به نظرم آدمها در حقیقت در آینه یکدیگر شناخته میشوند و اینجا منِ راویهایی که عموما در داستانها استفاده شده اند، شخصیتهای فرعیای هستند که به نوعی دارند اطلاعاتی درباره شخصیتهای اصلی داستان ارائه میکنند و به عقیده شما نقاط تاریک زندگی شخصیتها را روشن میکنند. به این ترتیب، شخصیتهای اصلی از میان گفتگوها و یادها و خاطرههای شخصیتهای مختلف برجسته میشوند. منِ راویای که شخصیت اصلی داستان هم باشد، بیشتر از خودش حرف میزند و تا اندازه زیادی پرگوست.
اگر بپذیریم هر نویسندهای وامدار نویسندگان پیش از خود و متأثر از آنان است، در داستانهای شما ردپایی از نوع روایت و فضاهای آثار نویسندگان آمریکای شمالی همچون ریموند کارور به ویژه آلیس مونرو را احساس میکنم؛ حال وهوایی ملال خیز و راویانی دورافتاده از جماعت. نظر خودتان دراین باره چیست؟
به نظرم هر نویسندهای وامدار همه آثاری است که به نوعی از آنها تأثیر پذیرفته است. درباره تأثیری که معتقدید داستانهای من از ادبیات آمریکای شمالی گرفته، باید بگویم به هرحال اینها حسهای انسانی است؛ نویسندگان از آدمهای دیگر جدا نیستند و باتوجه به اینکه مسائل انسانی مسائل مشترکی اند، بله میتوان این ردپا را در آثار نویسندگان دیگر هم پیدا کرد. راویان داستانهای من آدمهای دورافتادهای هستند، آدمهایی که بیشتر در خودشان مچاله شده اند، آدمهایی که به شدت درگیر مسائل درونی و بیرونی و به نوعی نمادی از انسانهای مدرن امروزی اند. انسانهای به ظاهر مدرنی که روابط موجود آنها را درگیر کرده است.
شما علاقه خاصی به واقع گرایی دارید و حتی وقتی آدمها و راویان شما فضاهایی ذهنی را تجربه میکنند، بازهم بستر ماجرا واقعی است. این رئالیسم از چه نگاهی مایه میگیرد؟
سؤال جالبی است. بله. این داستانها بیشتر واقع گرایانه اند. نمیدانم چقدر عمد داشته ام، ولی به هرحال داستانهایی هستند که از انسان و زندگی و فضای امروز صحبت میکنند و این مسائل در بستر واقعیت شکل میگیرند. ببینید، خیلی از مسائلی که در داستانهای کتاب رخ میدهد ذهنی است، اما ذهنیاتی برخاسته از مشاهدات بیرونی و معضلات واقعی پیرامونی. به نظرم برای نمایش آنچه در درون و ذهن آدمی میگذرد، به طبع باید بستری واقعی وجود داشته باشد که در ذهن خواننده باورپذیر باشد. داستانهای من بیشتر بستر واقع گرایانه دارند، به دلیل اینکه در دنیای امروز میگذرند و به انسان مدرنی اشاره میکنند که دست وپایش در واقعیت امروز بسته است و تلاش و تکاپو میکند که بتواند نفس بکشد و زندگی کند و به حیاتش ادامه دهد.
مثل بیشتر بانوان نویسنده، شما هم مسائل زنان را در آثارتان بازتاب میدهید: دخترانی که حسرت پیوندی متعارف با پیرامون به دلشان مانده است، زنهایی که همسر یا خانواده شان چنان که باید درکشان نمیکنند، آدمهایی روبه رو با بحران میان سالی؛ این امر به دغدغه هایتان به عنوان یک زن برمی گردد یا به این دلیل است که چنین آدمهایی را بیشتر و بهتر میشناسید؟
من به عنوان یک نویسنده زن، به طبع با مسائل زنان بیشتر آشنا هستم و طبیعی است که چیزی را که آدم بهتر میشناسد و بهتر تجربه کرده است، حس ها، فضاها، موضوعات و سوژه ها، بهتر میتواند بپروراند. به اقتضای زن بودنم دنیای زنانه را بهتر میشناسم و خودآگاه یا ناخودآگاه، بیشتر شخصیتهای داستان هایم زنان هستند. در پارهای موارد، مردها هم هستند اگرچه ممکن است شخصیت اصلی نباشند. تا جایی که تجارب من اجازه میدهد، سعی میکنم شخصیتهایی را که میشناسم یا میتوانم بسازمشان، ازجمله مرد و زن، وارد حیطه داستان کنم.
تلاشم بر این است که نگاه من نگاهی انسانی و فارغ از تمایزها و تفاوتهای جنسیتی باشد. بیشتر میکوشم نگاهم به انسان امروز معطوف باشد تا اینکه زن و مرد را جدا کنم. انسان امروز در دنیای پر از مسائل و درگیریهای موجود باید به نوعی به زندگی ادمه دهد؛ فرقی نمیکند مرد باشد یا زن. طبیعی است که باتوجه به قوانین کلی، این فشار روی زنها به نوعی بیشتر است، ولی بازهم تأکید میکنم بیشتر تلاشم این بوده است که به شخصیتها ورای جنسیتشان نگاه کنم و شخصیتهایی را که بیشتر میشناسم و با خواستهها و هویت و شخصیتشان بیشتر آشنا هستم، بیشتر بسازم و وارد داستان کنم.
خودتان وجه تمایز آثارتان را از آثار عموم نویسندگان زن ایرانی چه میدانید؟
نمیدانم. وظیفه من نیست که این وجه تمایز را بیان کنم و نظر شمای منتقد باید گفته شود. اما آنچه بیشتر در داستان هایم برایم اهمیت دارد، در درجه اول زبان داستان است؛ اینکه سعی کنیم از همه امکانات متعددی که زبان و نثر در اختیار ما قرار داده است، استفاده کنیم. هر کلمه شخصیت مستقلی دارد و جای آن در یک عبارت یا جمله مهم است و باید سنجیده شود که کلمه در کجا قرار گیرد تا بتواند مفهوم مدنظر نویسنده را منعکس کند. برای رسیدن به این منظور، واقعا باید تلاش کرد و شاید به همین دلیل است که من خیلی کُند کار میکنم. هر شغلی ابزاری دارد و ابزار ما هم کلمه است. بنابراین، برای دریافت بهترین نتیجه باید سعی کنیم تا آنجا که میتوانیم از این ابزار به بهترین نحو استفاده کنیم. مسئله بعدی، خلق سوژههای جدید یا به بیان بهتر، چگونه گفتن است.
همان طور که پیش از این خیلیها گفته اند، به واقع همه چیز گفته شده و حالا دیگر چگونه گفتن مهم است. همه مسائل انسانی و معضلات و درگیریهای بیرونی و درونی، در فضای ادبیات به نوعی ارائه و گفته و داستانی شده است. اما امروزه برای من چگونه گفتن یا به عبارتی استفاده از تکنیکها و فنونی که کمک میکند یک اثر، یک داستان، بیشترین تأثیر خود را بگذارد، بسیار مهم است. دراین باره، به طبع انتخاب زاویه دید و راوی و نوع نگاه او و نوع روایت و زمان و مکان اهمیت پیدا میکند؛ اینکه چگونه از اینها استفاده کنیم تا یک داستان، آبزده و نو جلوه کند. البته من تلاشم را کرده ام، حالا نمیدانم تا چه میزانی این اتفاق در داستانها افتاده است و این برمی گردد به نظر و دریافتهای متعدد منتقدان و خوانندگان.
بارها خواسته ایم داستانی را بخوانیم، ولی در همان سطور اول به دلیل اینکه در آن از زبان و کلمات به شکل شلخته و دم دستی و ابزاری استفاده شده است، نتوانسته ایم ادامه دهیم. فردی که در اولین ملاقات ظاهر میشود، پیش از هر چیز خود را با نوع پوشش یا حرکتهای بدن یا میمیک صورت به جمع معرفی میکند، این اهمیت ظاهر قضیه، اهمیت همان نقشی است که زبان در داستان به عهده دارد. هم زبان و هم نقطهای که نویسنده داستان را از آن آغاز میکند، باعث میشود خواننده داستان را شروع کند و ادامه دهد. همچنین خود سوژه اهمیت دارد؛ اینکه سوژه کمتر استفاده یا دیده شده باشد.
یک ویژگی کار شما خلق موقعیتهای به یادماندنی است که به ویژه بسیاری از نویسندگان جوان از این ضرورت غافل اند و درنتیجه، مخاطب خیلی زود داستان هایشان را از یاد میبرد. در مجموعه داستان اخیرتان، به طور مشخص میتوان از حمامی یاد کرد که کف آن دهان باز میکند و فروکش میکند (سوءتفاهم) یا زنی که با وضعیتی نامناسب پشت در خانه اش گیر میافتد (گریز) یا دختری که به خدمت مردی با یک بیماری نادر و هیبتی آزاردهنده درمی آید (معمای مریم). این خصوصیت را آگاهانه در نوشتههای خود ایجاد میکنید یا امری غریزی است؟
سعی میکنم موقعیتهایی را به عنوان سوژه داستان پیدا کنم و بپرورانم که به نوعی تازهتر باشد و خواننده بتواند با آن ارتباط برقرار کند و از آن لذت ببرد. موقعیتهایی که شاید همه ما به آن فکر کرده یا درگیرش شده یا آن را دیده ایم. من تلاش کرده ام طوری بگویم که در مخاطب تأثیر بیشتری بگذارد. موقعیتی که یک زن پشت در مانده است، میتواند برای یک مرد هم اتفاق بیفتد و هردو در این وضعیت معذب میشوند و اتفاق برایشان دردناک است. حالا این فشار برای زن، به دلیل موقعیت خاصش در جامعه، خیلی بیشتر است، چون نگاه جامعه به زنان به گونه دیگری است. در داستان مدنظر، زن به درون میگریزد وقتی هیچ پناه بیرونی ندارد. یا در «معمای مریم»، دختری با مشکلات روحی و جسمی و با آرزوهای بزرگ موفق میشود به شکلی به آن آرزوها دست پیدا کند، اگرچه ممکن است شکل مطلوبی برای من و شما نباشد. این موقعیتها ممکن است ابتدا به صورت غریزی ایجاد شده باشد، اما در فرایند نوشتنها و بازنوشتنها به طبع به امر آگاهانه تبدیل میشود و نویسنده به صورت خودآگاه آن را در داستان میپروراند.
از کتاب بعدی تان هم بگویید.
یک مجموعه داستان در دست نگارش دارم که در آن دارم سعی میکنم روایتهای تازه و شیوههای روایی تازه و سوژههای نوین داشته باشم. میخواهم تا اندازهای با مجموعه قبلی به لحاظ زبانی و نوع فضاها و نوع روایتها فاصله داشته باشد. رمانی هم دارم که به آن مشغولم، ولی هنوز به جای مطلوبی که مدنظرم هست، نرسیده ام.