الهام مهدیزاده | شهرآرانیوز؛ ۱- «من هر روز با میت سروکار دارم، چون یک غساله ام (غسال خانم). هر روز میتهای زیادی میبینم. هر روز صدای شیون و گریه صاحبان عزا گوشمان را پر میکند. همه اینها آزاردهنده است. اما میدانید الان چه چیزی بیشتر آزارمان میدهد؟ مرگهای خانوادگی کرونایی. در این یک سال و چند وقتی که کرونا آمده است، بارها دیده ام که چند نفر از اعضای یک خانواده در مدت یک یا دو هفته فوت کرده اند. مرگ دو خواهر. مرگ پدر و مادر و... خدا برای هیچ کس نیاورد.»
۲- «من یک غسالم (غسال مرد). در این یک سال و چند ماه کرونا، خیلی از همکارانم به خاطر این بیماری، ماهها از زن و بچه خود جدا بوده اند. به خاطر جان خانواده هایشان، تن به تنهایی و دوری داده اند. اما بعضیها از ما بیشتر از بقیه و حتی کسانی که علائم بیماری کرونا را دارند، میترسند. همکاری میگفت اسفندماه که شرایط مشهد آبی بود، یک مجلس ضروری دعوت شد. همه با فاصله نشسته بودند.
وقتی چای آوردند، یک فنجان رنگی و متفاوت با بقیه بود؛ آن فنجان را برای همکار من گذاشته بودند. نگاه بعضی از آشنایان بعد از کرونا به غسالها و غسالهها فرق کرد، درحالی که ما همه پروتکلها را رعایت میکنیم. ما بیشتر از بقیه، مرگهای چندنفر از اعضای خانواده را به چشم دیده ایم. ما مرگ را هر روز لمس میکنیم، هر روز و بیشتر از همه؛ برای همین بیشتر قدر عزیزانمان را میدانیم.»
فنجان بغضی که خورد
«میثم» ناظر شرعی است. او چهار سال است که هر روز کاری اش را با میت و غسل و کفن شروع کرده است. صدایی جوان دارد، شاید ۳۰ یا ۳۵ ساله. میگوید هم ناظر شرعی بر انجام امور تغسیل است، هم ناظر خادمان خاموش معراج. جمله اش را این طور معنی میکند: غسالها خادم خاموش اند؛ چون در این هنگامه کرونا، برای غسل اموات کرونایی، از جان گذشته اند. اما کمتر کسی آنها را یادشان است، کمتر رسانهای سراغشان میآید. حرفم این است؛ خادم خاموش اگر یک ساعت نباشد، سنگ روی سنگ بند نمیشود.
آخر حرف هایش تلخ است، تلخیای که با کرونا شروع شده. میگوید از روزی که کرونا آمده، نگاهها به غسالها خیلی تغییر کرده است.
حرف حسابش این است که بچهها رعایت میکنند. خیلی خیلی زیاد. «در این یک سال شما نمیدانید بچههای ما چه کشیدند. استرس ابتلا به کرونا یک طرف، مواجهه با بعضی افراد یک طرف.»
وقتی میخواهد یکی دونمونه از این رفتارها را مثال بزند، آن قدر دلش به رنج میآید که ترجیح میدهد چیزی نگوید؛ «غسالها به خاطر دیدن رنج خانوادههای داغ دار کرونایی، مدتها از خانواده خود دوری کرده اند. بعضی وقتها از دلتنگی برای دیدن و پدر و مادر اشک ریخته اند، اما به خاطر شرایط کرونا فقط تلفنی جویای حال عزیزانشان میشوند.»
و بعد ماجرای حیرت آوری را تعریف میکند؛ «در مدتی که کرونا همه گیر شده است، خیلیها به سفر رفته اند، مهمانی گرفته اند. باورکنید خیلی بعید است کسی بگوید که در این یک سال هیچ جا نرفته است. چند وقت قبل که اوضاع مشهد از نظر شرایط کرونایی آبی بود، یکی از غسالها به دلیل شرایط کاری به جمعی دعوت میشود. میگفت مثل همه با ماسک و ... رفتم. وقت پذیرایی که شد، سینی چای که آوردند، یک فنجانش با بقیه فرق داشت! فنجان چای متفاوت را برای او گذاشته بودند. چای نخورده بلند شده بود. به من گفت: آقا میثم! آنجا قلبم شکست.»
عاشقانهای از معراج
از اولین روز حضور میثم به عنوان ناظر شرعی غسل اموات چهارسال گذشته است؛ چهارسالی که به گفته خودش هم ناظر شرعی بر امور غسل اموات بوده، هم ناظر بر سختی کار. سختی کار غسالها و پیکرهای بی جان.
کار با پیکر بی جانی که آخرین آب را به صورتش میریزند. چپ و راست و... میت را کامل و با تمام تأکیدات شرعی شست وشو میدهند. صدای شیون و فریادهای چشم انتظارانی که منتظرند تا آخرین بار متوفا را ببینند، گوش غسالها را تا آخرین لحظه کار پر میکند. باید صبور بود. صبری عجیب میخواهد.
میثم میگوید: کار غسالی عشق خدایی میخواهد؛ عشقی که غسالها را آدمهایی صبور و مهربان میکند.
حرف هایش درباره سختی کار غسالها ادامه دارد؛ «چه کسی در اوج غم از دست دادن عزیزش، پیکر او را غسل میدهد؟» میخواهد فکر کنم به اینکه مرگ به یک شکل سراغ هیچ کدام از ما نمیآید؛ «ممکن است یکی با تصادف پیکرش متلاشی شود و یکی چند روز از مرگش در خانه بگذرد و بوی تعفن سراسر سالن غسل را فرابگیرد.»
سکوت، و ادامه حرفهای میثم درباره کار غسالها در این روزهاست، کاری که به گفته او در میان فداکاریهای کادر درمان و همه کسانی که برای بیماران کرونایی در جبهه سلامت تلاش میکنند، کمتر دیده شده است؛ «آنچه تا الان گفتم، کارهای روزانه یک غسال است. حالا با کرونا همه این کارها سختتر از قبل شده است؛ چند تا ماسک روی هم با شیلدی که جلو نفس کشیدن را میگیرد. روپوش و پیش بند و دستکش و... همه را میپوشند تا کار غسل اموات کرونایی انجام شود. بچهها روزهای قبل از کرونا، نوشیدن چای برایشان سخت بود. تا قبل ماه رمضان و با آمدن کرونا غسالها در هفت ساعت و نیم زمان کاری، نمیتوانستند حتی یک لیوان آب بخورند. به خاطر سختی درآوردن پوشش زیاد، به خاطر کرونا و دردسرهایش، به خاطر خانواده هایشان که نگران اند که نکند کرونا را ببرند خانه.
به گفته میثم، کار غسالها و غسل دادن متوفیان کرونایی در سالن معراج صورت میگیرد، همان سالنی که نقطه صفر متوفیان میان دنیا و آخرت است.
او از متوفیان کرونایی و غربت آنها میگوید؛ اینکه در بیمارستانها بدون ملاقات (به خاطر شرایط ابتلا و دیدن روی عزیزانشان) از دنیا میروند و غریبانه دفن میشوند. از متوفیانی که عزیزانشان لحظه جابه جایی میت ترس دارند، اما غسال برای ادای دین کم نمیگذارد.
میگوید: بار اولی نیست که غسالها با وجود احتمال بیماری، این طور از دل و جان میگذرند. بیماریهای زیادی هست که ممکن است غسال به آن مبتلا شود. اما چون کرونا روی سر همه ما آوار شد، بیشتر از دیگر بیماریها به چشم آمد.
میثم برای سرجمع کردن حرف هایش از یک روز کاری غسالها یک جمله انتخاب میکند؛ «سرتان را به درد نیاورم. خیلی خیلی کار سختی است.»
وقتی دور اسم ما را خط میکشند
صدای آرام و دلنشینش که با خستگیهای یک روز کاری سخت درآمیخته است، از پشت گوشی تلفن به گوش میرسد. آرام و خسته، آن قدر که باید گوش تیز کنی. میگوید دوباره کارشان زیاد شده است. به قول خودش آنها آخر خط اند. هم آخر خط این دنیا، هم آخر خط ویروسی که وارد بدن فردی میشود و تلاشها برای درمانش بی نتیجه میماند.
اسماء خانم با احتیاط از روزهایی میگوید که با حضور کرونا پشت سر گذاشته است؛ «مدتی اوضاع خوب شد. خوب از این نظر که خیلی کم میت کرونایی داشتیم. اما دوباره اوضاع مثل پارسال شده است. همین که کرونا بیشتر میشود، ترس مردم هم بیشتر میشود و نگاههای آنها به ما هم فرق میکند.»
نگاههای متفاوت را اسماء این طور توضیح میدهد: چند وقت قبل شنیدم یکی از اقوام، یک مهمانی جمع وجور در باغی گرفته اند. اینکه میگویم شنیدم، به این دلیل بود که همه اقوام درجه یک حضور داشتند، اما ما نبودیم.
با خندهای تلخ ادامه میدهد: ما نبودیم، چون اسم ما را خط زده بودند. گفته بودند، چون سروکارم با اموات کرونایی است، پس برایشان کرونا هدیه میبرم! از اینکه دعوت نبودیم، ناراحت نشدم. فقط دلم گرفت. در این یک سال هر جا هم که دعوت کردند، نرفتیم؛ هم به خاطر خودمان، هم به خاطر بقیه. اما نمیدانم چرا این بار و از اینکه دعوت نبودیم، دلم گرفت. حس بدی داشتم؛ حس اینکه مجسمه کرونا هستم، شاید هم خود کرونا!
توصیفی برای احساساتش بیان میکند؛ «احساس میکردم که هیچ کس با کسی مشکل ندارد و فقط من مشکل هستم؛ این آزار دهنده است. نمیدانم چطور بگویم. نگاههای آشنا و همسایه فرق کرده است. توی خیابان با ماسک و فاصله زیاد هم از ما فراری اند، درحالی که ممکن است ساعتها کنار همکارشان کار کنند و برای نوشیدن چای، ماسکشان را بردارند و خبر نداشته باشند که همکارشان ناقل کروناست. وقتهایی که نگاههای متفاوت مردم را میبینم، ناراحت میشوم؛ چون من هم مثل همه ماسک دارم. اما بعدش با خودم میگویم: اوضاع وحشتناک است اسماء! مردم حق دارند بترسند.»
مرگهای خانوادگی
اسماء سختی کار غسال را بیشتر از چیزی میداند که در چند جمله خلاصه کند. سعی میکند این سختی را، مصداقی و با توصیف آنچه در این روزها دیده است، روایت کند؛ «کرونا مرگها را خانوادگی کرده است. در این مدت، از هر کدام از غسالهها بپرسید، محال است مرگ دو یا چند نفر از اعضای خانواده را ندیده باشند. چند ماه قبل بود که مادری دو دخترش را در کمتر از یک هفته از دست داد. وقتی دختر دومش فوت کرد، انگار جانش با دخترش رفت. خدا برای هیچ کسی نیاورد؛ مرگ دو فرزند آن هم در دو هفته.»
ادامه میدهد: یک بار دختری را دیدم که خیلی بی تاب بود. دیدن بی تابی آدمهایی که عزیزشان را از دست میدهند، یک اتفاق روزانه است، اما تا حالا مثل او بی تاب ندیده بودم. جنازه مادرش را که به خاطر کرونا فوت کرده بود، برای غسل آورده بودند. از داخل سالن انتظار فریاد میکشید: «مامان، مامان قرار نبود تو هم بری. هنوز هفتم بابا نشده. مامان تو هم تنهامون گذاشتی. مامان، دلم برای بابا تنگه. سلامم رو به بابا برسون.»
صدای اسماء نمیآید. برای لحظاتی سکوت میکند. بعد از چند ثانیه با صدایی بغض آلود میگوید: فکر کنم اشک همه خواننده هایتان دربیاید. کافی است و بهتر است ادامه ندهیم.
مدیرعامل سازمان فردوسهای شهرداری در تشریح سختی کار غسالها
مرگ تعطیل بردار نیست و دورکاری ندارد
«مرگ تعطیل بردار نیست. برای مرگ دورکاری معنایی ندارد. به مردمانی که گذرشان به آرامستانها میافتد، نمیتوانیم بگوییم منتظر باشید، صبور باشید؛ چند همکار به دلیل شرایط کرونا دور کار هستند و پرسنل موجود، کار شما را انجام خواهند داد. برای همین میگویم که مرگ تعطیل بردار نیست و پرسنل آرامستان ها، در این روزها و شرایط بحرانی که ادارات، کارکنان خود را دور کرده اند، هر روز سر کار خود حاضرند و به مردم خدمت میکنند. این را بنویسید، که پرسنل آرامستانها همیشه هستند؛ حتی در این روزگار کرونا، مثل کادر درمان و همه شغلهایی که کرونا امانشان را بریده و درگیر خودش کرده است. غسال ها، حفرکنندگان قبر و پرسنل سردخانه و آمبولانسهای حمل متوفیان، سر کار حضور دارند.»
حجت الاسلام حسن دامغانی، مدیرعامل سازمان فردوسهای شهرداری مشهد است. او اوضاع قرمز کرونایی این روزهای مشهد را با حال وهوای شرایط کاری در آرامستانها توضیح میدهد؛ شرایطی که به اذعان او با اوج گرفتن کرونا ارتباط تنگا تنگ دارد و هر زمان در مشهد کرونا لجام گسیخته و اوج گرفته، اوضاع آرامستانها را توفانی کرده است.
مدیرعامل سازمان فردوسهای شهرداری مشهد، شرایط کاری این روزهای کارکنان آرامستانها را با حال وهوای کاری دیگر ادارات و مشاغل در این روزها مقایسه میکند تا جان کلامش از سختی کار بیش از پیش درک شود؛ «این روزها به دلیل شرایط قرمز شهر، ادارات، پرسنل خود را دور کار کرده اند، اما شرایط کاری برای ما برعکس است. پرسنل بهشت رضا (ع) و دیگر آرامستانهای مشهد نه تنها دور کار نیستند، بلکه حجم و فشار کاری آنان دوچندان است.»
او در ادامه به آمار فعلی متوفیان کرونایی که روزانه اعلام میشود، اشاره میکند. دامغانی قبل از ارائه آمار بر این موضوع تأکید میکند که فشار کاری پرسنل آرامستانها به موازات کار کادر درمان است. هر زمان مردم فاصلهها را رعایت کرده اند، مراجعه بیماران به بیمارستانها کمتر شده و تعداد فوتیها نیز کاهش یافته است. اما هر زمان که موجهای کرونا اوج میگیرد، کار و فشار کارکنان آرامستانها بیشتر میشود.
او ادامه میدهد: اگر بخواهم مصداقی بگویم از دی ماه تا هفته اول فروردین، تعداد فوتیهای کرونا، تک رقمی شد؛ حتی در روزهایی کمتر از پنج فوتی کرونا داشتیم. اما الان دوباره فوتیهای کرونا افزایش یافته است.