ساعت فعالیت ادارات و بانک های مشهد و خراسان رضوی در روزهای شنبه و یکشنبه (۶ و ۷ مرداد ۱۴۰۳) تغییر کرد + جزئیات گرمای مشهد نگران کننده نیست تولید گوشت حلال غیرحیوانی در کشور خدمات غیرحضوری برای بازنشستگان و مستمری‌بگیران با اپلیکیشن «تأمین‌من» آخرین اخبار از وضعیت ایرانی‌های بازمانده در عربستان تداوم هوای گرم تا ۳ روز آینده در اغلب مناطق کشور (۵ مرداد ۱۴۰۳) گرما در خراسان رضوی به بالاترین حد خود در یک سال اخیر می‌رسد (۵ مرداد ۱۴۰۳) سقوط چرخ و فلک در تربت حیدریه | ۷ نفر مصدوم شدند (۵ مرداد ۱۴۰۳) آغاز پیش‌فروش بلیت اتوبوس اربعین از فردا شنبه (۶ مرداد ۱۴۰۳) | میزان افزایش قیمت‌ها مشخص نیست زلزله نسبتا شدید گهواره کرمانشاه را لرزاند + جزئیات(۵ مرداد ۱۴۰۳) اعترافات تکان دهنده عاملان قتل پسر جوان در جنوب تهران| مشروبات الکلی مصرف کرده بودیم قتل پیرمرد تهرانی توسط همسایه| نزاع بر سر زباله خون به پا کرد آلودگی صوتی بیمارستان شهید هاشمی نژاد مشهد تبلیغات کلاهبرداری در فضای مجازی را بشناسید «اضطراب دیابت» با افزایش خطر مشکلات سلامت روان همراه است واژگونی سمند در جاده نیشابور به مشهد با پنج مجروح حریق کابین آسانسور در مجیدیه مشهد (۴ مرداد ۱۴۰۳) هشدار اورژانس مشهد: گرمازدگی شدید می‌تواند منجر به فوت شود نجات چهار شهروند از حادثه حریق منزل مسکونی در مشهد (۴ مرداد ۱۴۰۳) مرگ پیرمرد ۷۰ ساله بر اثر کتک خوردن از پسر همسایه! قتل جوان ۳۰ ساله بر سر ارث پدر رفیقش| قاتل اعدام شد زلزله ۴.۶ ریشتری قلعه قاضی را در نزدیکی بندرعباس لرزاند
سرخط خبرها

دختر ۱۴ ساله مشهدی: بیدار ماندم و نگذاشتم پدرم، مادرم را خفه کند

  • کد خبر: ۶۹۶۷۰
  • ۱۷ خرداد ۱۴۰۰ - ۰۸:۱۵
  • ۱
دختر ۱۴ ساله مشهدی: بیدار ماندم و نگذاشتم پدرم، مادرم را خفه کند
پدرم پاورچین پاورچین به داخل اتاق آمد و بالای سر مادرم ایستاد. دستانش را حلقه کرد و می‌خواست گلوی مادرم را بفشارد تا او را خفه کند. در حالی که تمام بدنم از ترس می‌لرزید با همه وجودم فریاد کشیدم.

شهرآرانیوز - شب از نیمه گذشته بود. پدرم می‌خواست نقشه اش را عملی کند. او تصور می‌کرد که من خواب هستم، اما من هوشیارتر از همیشه بودم! پدرم پاورچین پاورچین به داخل اتاق آمد و وقتی بالای سر مادرم رسید قصد داشت دستانش را دور گردن مادرم حلقه کند، اما من که از نیت او آگاهی داشتم با تمام وجود فریاد کشیدم و ...

این جملات بخشی از اظهارات دختر نوجوان ۱۴ ساله‌ای است که توسط عوامل گشت انتظامی به دایره اجتماعی کلانتری شفا منتقل شده است. او در حالی که بیان می‌کرد که دیگر حاضر نیست به منزل پدری اش بازگردد، به مشاور و کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: از وقتی چشم به این جهان گشودم و معنای زندگی را فهمیدم، پدرم را دیدم که به مادرم فحاشی می‌کند و او را کتک می‌زند.

وقتی من با این صحنه‌های درگیری مواجه می‌شدم از ترس و ناراحتی گریه می‌کردم. در آن هنگام مادرم مرا در آغوش می‌فشرد و دلداری ام می‌داد و می‌گفت: دخترم پدرت بیماری روانی دارد و این رفتارهایش در اختیار خودش نیست! کمی که بزرگ‌تر شدم پدرم چندین بار در بیمارستان روانی بستری شد.

هر زمان که پدرم در بیمارستان بستری می‌شد و در خانه نبود، ما زندگی خوب و آرامی داشتیم، اما متاسفانه پس از ترخیص از بیمارستان دوباره بدرفتاری‌ها و کتک کاری هایش را تکرار می‌کرد، اما مادرم با بردباری رفتار‌های خشن پدرم را تحمل می‌کرد و می‌گفت: دخترم وقتی بزرگ شدی از پدرت طلاق می‌گیرم و در کنار هم زندگی خوب و آرامی را می‌سازیم. من هم روز‌ها و ماه‌ها را می‌شمردم تا زودتر بزرگ شوم و بتوانم در کنار مادرم زندگی آرامی داشته باشم.

گاهی وقت‌ها که اشک‌های مادرم را می‌دیدم احساس عذاب وجدان داشتم و دست‌های کوچکم را رو به آسمان بلند می‌کردم و از خدا می‌خواستم که این روز‌ها زودتر سپری شوند. هفته قبل پدر و مادرم باز هم با یکدیگر درگیر شدند. پدرم تهدید کرد که من مادرت را می‌کشم و او را در خواب خفه خواهم کرد! آن شب از ترس خوابم نمی‌برد. می‌دانستم پدرم مثل همیشه تهدیدش را عملی خواهد کرد؛ بنابراین بیدار ماندم. می‌خواستم مادرم را از مرگ نجات دهم! چون من در زندگی جز او کسی را ندارم. نیمه‌های شب بود که سایه پدرم را دیدم.

او پاورچین پاورچین به داخل اتاق آمد و بالای سر مادرم ایستاد. دستانش را حلقه کرد و می‌خواست گلوی مادرم را بفشارد تا او را خفه کند. در حالی که تمام بدنم از ترس می‌لرزید با همه وجودم فریاد کشیدم. مادرم از خواب بیدار شد و پدرم ناخودآگاه به عقب رفت. صبح روز بعد هنگامی که پدرم از خانه خارج شد مادرم تمام وسایل شخصی اش را جمع کرد و چمدانش را بست، با عجله دست مرا گرفت و از ترس پدرم به خانه مادربزرگم پناه بردیم، اما چند ساعت بعد پدرم به منزل مادربزرگم آمد و شیشه‌های خانه را شکست و مرا با زور و تهدید با خودش برد.

وقتی به منزل رسیدیم کتک مفصلی از پدرم خوردم چرا که نباید بدون اجازه او منزل را ترک می‌کردم. من مو‌های زیبا و بلندی دارم همیشه آرزو داشتم که روزی پدرم من را با مهربانی روی پاهایش بنشاند، دست نوازشی به سرم بکشد و موهایم را ببافد، اما او تهدیدم کرد که اگر یک بار دیگر اسم مادرت را بیاوری همان مو‌های بلندت را دور گردنت حلقه می‌کنم و خفه ات خواهم کرد! او در این چند روز اجازه نداد که با مادرم تماس بگیرم. در حالی که از شدت گرسنگی به خود می‌پیچیدم به من غذایی نمی‌داد تا بخورم.

پدرم می‌خواست این گونه تنبیهم کند که دیگر بهانه مادرم را نگیرم! چند بار تصمیم گرفتم از خانه فرار کنم، اما به خاطر نگرانی مادرم پشیمان می‌شدم تا این که امروز صبح وقتی پدرم به حمام رفته بود از غفلت او استفاده کردم. کوله پشتی ام را برداشتم و از خانه گریختم وقتی از خانه دور شدم با پلیس ۱۱۰ تماس گرفتم و از آن‌ها کمک خواستم ...

با اجرای دستور سرگرد علی امارلو (رئیس کلانتری شفا) و با حضور مادر دختر نوجوان در دایره اجتماعی کلانتری، دختر ۱۴ ساله در آغوش مادرش آرام گرفت و با هماهنگی مقام قضایی به مادرش تحویل شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

منبع: خراسان

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۳۱ - ۱۴۰۰/۰۳/۱۷
0
0
درصد بالایی از مردها موجودات بی عاطفه ای هستند .
آگر در زندگی آرامشی هم باشد به دلیل وجود زن فهمیده ای است که اگر آن زن فوت کند مرد به دنبال همسر دیگر برای خو شگذرانی است و بچه ها بدبخت خواهند شد .
چرا قانون در حمایت از حق حیات زن و فرزند مرد کاری نمی کند؟ فقط م قع رای دادن زنها به حسابتان می آیند؟
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->