محمدناصر حق خواه | شهرآرانیوز؛ حدود یک ماه است که حرف و حدیثهای دستمزد ۱۸ میلیارد تومانی محمدرضا گلزار برای برنامه «هفتخان» در رسانههای مختلف پیچیده است. بااینحال یکیدو هفته اخیر حاشیه اصلی اینماجرا انتشار اینخبر نیست، بلکه شکایت رسمی گلزار از پوریا ذوالفقاری است؛ خبرنگاری که اینرقم قرارداد را اعلام کرده و علیه آن موضع گرفته است. به حواشی اینشکایت و حمایت منتقدان سینمایی و روزنامهنگاران از ذوالفقاری و شکایت عجیب گلزار کاری نداریم. بحث اصلی اینیادداشت درباره یک دغدغه قدیمی و پرتکرار درباه دستمزد بازیگران سینما و تلویوزیون و مجریان برنامههای تلویزیونی یا اینترنتی است.
اگر جمله های «هنرمند برای دلش کار میکند» و «روی هنر نمیشود قیمت گذاشت» را که درباره هنر والا و خارج از قواعد تجارت است، کنار بگذاریم و چرخه سرگرمی را صنعتی بدانیم که در آن عدهای چیزی خلق میکنند و مصرفکنندگانی آن را استفاده میکنند، باید قبول کنیم که مثلا رامبد جوان و مهران مدیری و محمدرضا گلزار از آنجایی که مخاطب بیشتری دارند، باید دستمزد بیشتری هم بگیرند و در این بحثی نیست. مشکل دقیقا از آنجایی شروع میشود که اصل اینچرخه صنعتی زیر سؤال میرود. فرض کنید یک برند خوب آبمیوه که چندسالی از رقبایش بهتر بوده و بیشک قیمت بالاتری هم داشته است، یک ماه، دو ماه یا سه ماه پشت سر هم کیفیت محصولاتش پایین باشد و رقیبان از او بسیار بهتر.
شما حتی اگر عاشق و دلبسته آن برند هم باشید، سرانجام انتخابتان را عوض میکنید و به برندهای جدید یا کمتردیدهشده پرکیفیتتر و ارزانتر رو میآورید. حالا این حکایت کسی مثل گلزار است که سالها با استفاده از فیزیک و چهره مناسب و بازی در فیلمهای مخاطبپسند و پول ساز توانسته است قدر ببیند و بر صدر بنشیند، اما سؤال اینجاست که آقای گلزار دقیقا باید چندبرنامه بد اجرا کند، چند سریال فاجعهآمیز را با تیم منوچهر هادی کار کند و چند سینمایی شکستخورده به بازار بفرستد تا سرمایهگذاران او را رها کنند و به سراغ بعدیها بروند؟
اشکال دستمزدهای نجومی اتفاقا در مبلغ و میزانش نیست، چهبسا که میشد اینمبلغها را برای گلزار تا حدی منطقی دانست، به شرط اینکه برنامهای با درصد رضایت بالا و مخاطب میلیونی اجرا میکرد که هم سرگرمی ساز بود و هم اسپانسر را راضی میکرد و هم پلتفرم نماوا را پرمخاطب تر، اما او حالا مجری یک برنامه مطلقا شکستخورده است. بهاینترتیب حضور او در گرداندن اینچرخه اقتصادی منطقی نیست. مشکل از جایی شروع میشود که آدمها با تکرار برند قدیمی شان و با تلاش برای زنده ماندن به هرقیمتی، دستمزدهای بالا را بیمعنا میکنند و خیلی از آدمهای دیگر با بالا رفتن قیمت ستارههای شکستخورده قیمت خود را بالا میبرند و در مجموع به چرخه کلی صنعت سرگرمی لطمه میزنند.
شاید بهترین جایگاه برای ایندوستان همان تبلیغ محصولات خوراکی و مصرفی و خانگی باشد که هیچ ربطی به صنعت تولیدات سینمایی و تلویزیونی و اینترتی ندارد و لطمهای هم به اینبازار نمیزند و هرچه هم که بخواهند میتوانند از آن درآمدزایی کنند. پس از اینبهبعد اگر جای خاصی، کس خاصی خواست با استدلالهای خاصی موضوع دستمزدهای بالا را جا بیندازد، اول از همه چرخه بازار را به یاد بیاوریم و اینسؤال را مطرح کنیم که آیا عکس فلانی روی پرده و توی صفحه، اینقدر میفروشد؟ اگر آری، پس حق اوست، اگر نه، پس بیشک پای روابط نهچندان واضح و پولهای نهچندان تمیز وسط است.