معصومه متین نژاد | شهرآرانیوز؛ سال هاست افراد معتاد را به چشم بیمار میبینیم، اما هنوز هم تنها هستند و خسته و وامانده از مسیری که باید به تنهایی تا انتهایش بروند و اگر چند باری پایشان بلغزد، حواله داده میشوند به توبه گرگ. خلاصه اینکه خیلیها همه همراهی شان با این بیماران، سپردنشان به مراکز ترک اعتیاد با کلی هزینه است که نتیجه اش در بهترین حالت ۴۰-۳۵ درصد توفیق در درمان است، موضوعی که قصد داریم امروز به کمک شیرین شاهی خانه مقدم، روان شناس بالینی و کارشناس سلامت روان، اجتماعی و اعتیاد معاونت بهداشتی دانشگاه علوم پزشکی مشهد، بیشتر به آن بپردازیم. او از سال ۸۶ در زمینه ترک اعتیاد و برگزاری جلسات گروه درمانی سابقه فعالیت دارد.
اعتیاد=هر آسیبی که تصورش را بکنید
وابستگی به اعتیاد به اندازهای شدید و پیچیده است که امروزه از آن با نام سندرم یاد میشود، سندرمی که آسیبهای آن جسمی، روحی، روانی و اجتماعی است و نه تنها فرد بلکه اطرافیانش را هم به شدت درگیر میکند. اختلال در خواب، افزایش شدید وزن، ابتلا به بیماریهای قلبی عروقی و آسیبهای مغزی، از دست دادن شغل، کاهش درآمد، بی توجهی به اطرافیان و بستگان، بروز مشکلات زناشویی و طلاق، افزایش احتمال ارتکاب جرم و خشونت و انزوا تنها بخش کوچکی از آسیبهای این سندرم خطرناک است.
متأسفانه کاهش سن اعتیاد تا دوازده سیزده سالگی و تجربه آن در حساسترین دوران زندگی، یعنی نوجوانی، و آلوده شدن با مواد صنعتی خیلی زود افراد را به مرحله آخر بازی میرساند و اگر قرار باشد با همان رویه گذشته و سنتی با این بیماران برخورد کنیم، یعنی فقط سم زدایی جسمی کنیم و بعد بیمار را رها کنیم، نتیجه اش میشود برگشت هشتاددرصدی بیماری و عود بدتر آن، چون امید را نه تنها از بیمار بلکه از اطرافیان او هم میگیریم؛ بنابراین لازم است پیش از شروع درمان حتما اطلاعات خود را درباره این بیماری افزایش دهیم و با دیدی واقع بینانه به سراغ آن برویم. شما مینویسید «اعتیاد»، اما آن را هر چیزی میتوانید بخوانید.
چرا اردوگاههای ترک اعتیاد ناکارآمدند؟
اعتیاد به نوعی شبیه سرطان است. توموری است که در همه سلولهای زندگی فرد ریشه دوانده و هر لحظه باید امکان عود دوباره آن را داد. اگر بیماری را دست کم بگیرید، به پزشک متخصص مراجعه نکنید یا مراقبتهای بعد درمان را جدی نگیرید، بیماری خیلی آرام برمی گردد. اگر کسی ترک میکند و دوباره میلغزد، بدانید که حتما یک جای کار مشکل دارد. این روزها تعداد کمپها و کلینیکهای ترک اعتیاد زیاد شده است. بخشی از آنها از بهزیستی و بخشی هم از دانشگاه علوم پزشکی مجوز میگیرند و مجهز به پزشک، روان پزشک، روان شناس و مشاور هستند، یک گروه کامل برای حمایت همه جانبه از بیمار.
البته برخی از این مراکز هم بدون مجوز و غیرقانونی هستند، مراکزی که همه هنرشان سم زدایی جسمی از این بیماران است. بعد هم بیمار را رها میکنند و باز روز از نو، روزی از نو. بهترین نوع ترک آن است که خود بیمار برای آن داوطلب شده باشد و پس از سم زدایی جسمی، شروع به سم زدایی فکری و روانی کند. فرقی نمیکند کلاسهای NA باشد یا گروه درمانی. هرکجا حال فرد را خوب کند خوب است.
بیمار باید تا سالها شاید درست به اندازه همان سالهایی که بیمار بوده است، برای سم زدایی فکری و روانی از خودش وقت بگذارد و مهارتهای زیادی را یاد بگیرد: مهارت حل مسئله، مهارت جرئت ورزی، مهارت ارتباط مؤثر، جسارت «نه» گفتن به وسوسهای که مدام سراغ فرد میآید و .... بیمار نباید تا سالها ارتباطش را با فرایند درمان قطع کند، بلکه باید تسلیم فرایند درمانی باشد که روان شناسش تجویز کرده است. لغزش در فرایند درمان طبیعی است. فقط باید یاد بگیرد خیلی زود برگردد و به پزشکش اعتماد کند. وقتی بیماری افراد مشابه با خودش را میبینید و درددل میکند و از تجربههای آنها استفاده میکند و از یک کارشناس هم برای کنار آمدن با مشکلات جسمی، خلقی، روحی و اجتماعی اش راهکار میگیرد، خیلی راحتتر مواد را کنار میگذارد. گذشته از اینکه مشکلات هر فردی منحصر به خودش است و نمیتوان برای همه نسخهای واحد پیچید.
آنان که هرگز نمیتوانند «نه» بگویند!
با اینکه زنان سهمی شش درصدی از جمعیت ۲ میلیون و ۸۰۰ هزار نفری معتادان دارند، اعتیاد وابسته به جنسیت نیست. آنچه وابستگی به مواد را ایجاد میکند عوامل خطر فردی مانند مشکلات رفتاری و خانوادگی نظیر معاشرت با فرد معتاد، بین فردی مانند بلد نبودن «نه» گفتن به دیگران و فرهنگی نظیر محدودیتهای اقتصادی است. مصرف در سن کم، مصرف تزریقی و مصرف در نوجوانی هم سطح خطر اعتیاد را افزایش خواهد داد.
اعتیاد حق انتخاب را از من گرفت
احمد ۵۰ سال دارد و ۱۶ سال و ۴ ماه است که پاک است. حتی حساب روزهایش را هم دارد. آنچه در وجود احمد برایم احترام آمیز و ارزشمند است نگاه عمیقش به زندگی، قدردانی اش از موهبتهای الهی و درک وسیعش از احساسی است که دارد، چیزی که در کمتر کسی میتوان یافت.
برای همین، در همه مدت مصاحبه سعی میکنم فقط شنونده باشم. او سال هاست عضو ثابت و فعال جلسات گروه درمانی و NA است.
«اعتیادم از دوران خدمت سربازی و از هجده نوزده سالگی شروع شد. خوب به یاد دارم اولین بار همراه سه چهارتا از دوستانم رفتیم باغ و مقداری مواد خریدیم. هیچ کدام تجربه مصرف نداشتیم. آن روز حالی را تجربه کردم که همه این شانزده هفده سال اعتیادم همیشه به دنبالش بودم و هیچ وقت دوباره تکرار نشد، حالی که برای همیشه در پستوهای ذهنم به خاطره تبدیل شد، حالی که مرا از مصرف تفننی و گهگاه به مصرف روزانه و بعد هم روزی ۳ نوبت و هر دفعه ۳ ساعت کشاند.
هیچ کس نخستین بار مصرف تصورش را هم نمیکند روزی گرفتار مواد شود، اما این یک واقعیت است. شما فقط برای مصرف بار اول حق انتخاب دارید و بعد از آن این مواد است که کی و کجا مصرف شدنش را تعیین میکند. این مواد است که به جای شما فکر و برنامه ریزی میکند. شما حتی متوجه نخواهید شد که این اتفاق چه طور میافتد. خنده دار و باورنکردنی است، اما واقعیت دارد. این را همه افرادی که مواد قدری از اندیشه شان را باقی گذاشته باشد میگویند.
به نظرم افرادی که گرفتار مواد میشوند چند ویژگی و خصلت مشترک دارند که به دام آن میافتند: کج خلق هستند و بی تاب و ناراضی. آرام و قرار ندارند. هیچ چیز و هیچ کس راضی و اقناعشان نمیکند و زیاده خواه اند. من هم همین طور بودم. احساس میکردم گمشدهای دارم. برای همین، خیلی چیزها یا کارها را امتحان میکردم. از تک چرخ زدن با موتور و شب گردی گرفته تا مصرف الکل. خلاصه اینکه با مصرف مواد بود که نخستین بار احساس کردم به آرامش دست یافته ام، رضایتی کامل و خلقی آرام. دیگر از آن بی قراری و بی تابی و کج خلقی قبل خبری نبود.
این تجربه همان دلیلی بود که سبب شد بار دوم، سوم، چهارم و ... به سراغ مواد بروم.
۲ سال بعد مصرفم ازدواج کردم. بعد هم بچه دار شدم. بهانههای زیادی برای قطع مواد داشتم و میخواستم کنترلش کنم، ولی ممکن نبود. یعنی کنترلی در کار نیست. فقط باید تصمیم به قطع کامل بگیرید که آن هم اراده بسیاری میخواهد. وسوسه مواد آن قدر مکر و حیله دارد که نمیتوانید از پس آن بربیایید. افرادی که ترک میکنند و دوباره و چندباره گرفتار آن میشوند، فریب همین حیلهها را میخورند، چون نه شناختی از آن دارند و نه کسی هست که مراقب آنها باشد تا نلغزند.
این شرایط ۱۶ سالی طول کشید و همه چیز را از من گرفت. اصلا متوجه نبودم چه گونه بچه هایم بزرگ شدند. یک روز دخترم همراه با هم کلاسی اش مرا داخل کوچه دید. از رفتار شتاب زده اش که سعی داشت مرا نادیده بگیرد و دوستش متوجهم نشود احساس شرم کردم. دنیا با همه بزرگی اش روی سرم هوار شد و از صمیم قلب آرزوی مرگ کردم. به جایی رسیده بودم که نه با مواد و نه بی مواد حال خوبی نداشتم، بن بست کامل. حتی چندبار اقدام به خودکشی کردم، چون احساس میکردم دیگر خلاصی در کار نیست. بی فایده بود، چون قدرت این کار را هم نداشتم. همین جا یک نکته را اضافه کنم. خدا را شکر معتادها آدمهای ترسویی هستند وگرنه آمار خودکشی در آنها بسیار بالاست.
شبها بالای سر بچه هایم مینشستم و اشک میریختم و از خدا مرگم را یا یک معجزه میخواستم. آن زمانها مانند الان این قدر مراکز تخصصی ترک اعتیاد و پزشک، مشاور و روان شناس نبود. اعتیاد همه چیزم را و مهمتر از همه خودم، انسانیتم، عاطفه ام، شرافتم و جایگاه اجتماعی ام را ذره ذره از من گرفته بود و حالا باید همان قدر زمان صرف میکردم تا آنها را پس بگیرم و به دیگران ثابت کنم من آن احمد قبل نیستم و تغییر کرده ام. کار سختی بود، اما موهبت الهی شامل حالم شد. خداوند فرصت جبران برایم گذاشت و توانستم خودم را دوباره بیابم. پاکی از مواد، درست حس آزادی از زندان را دارد. امروز حس خوب و حال خوب را طور دیگری درک میکنم: خدمت به دیگران، رسیدگی به حال فرزندانم و دیدن موفقیتهای آن ها، چند دقیقهای گفتگو و رازونیاز با خداوند، باز کردن گره از مشکلات همکارانم، تشویق و همراهی جوانها برای ترک و ....»
آخرین نفری بودم که متوجه اعتیادم شدم!
محمد ۳۰ سالی دارد، جوان، خوش فکر و آتیه دار. از آن جوانهایی است که خیلی زود صاحب همه چیز میشوند. او در هجده سالگی نخستین تجربه مصرف مواد را داشته، آن هم به توصیه دوستی که از خودش چند سالی بزرگتر بوده است، دوستی ورزشکار با سابقه قهرمانی کشوری کاراته که بعدها از تیم ملی کنار گذاشته میشود.
«اطرافم الگوهای موفق زیادی داشتم که گرفتار مواد بودند. البته هیچ کدام از آنها الان عاقبت بخیر نیستند. وقتی دوستم برای برطرف کردن یک مشکل جسمانی ساده این پیشنهاد را داد و من هم پذیرفتم، اصلا فکر نمیکردم روزی کارم به ۷ ساعت مصرف برسد. روزهای اول همه چیز گل و بلبل بود! بعد از ۱۵ بار مصرف تفننی و حال خوش، مصرفم هفتهای سه چهاربار شد. بعد روزانه و بعد هم روزی ۳ نوبت. در کمتر از ۱۰ سال مصرفم از نیم گرم به ۱۰ گرم در هر نوبت رسید. چه طوری به اینجا رسیدم نمیدانم. اوایل به خودم خیلی میرسیدم که کسی متوجه نشود، ولی کم کم ظاهرم به هم ریخت. بهانه میآوردم که مشکل کبدی و هپاتیت دارم و .... بدی اعتیاد این است که خودت آخرین نفری هستی که متوجه آن میشوی، چون هیچ وقت حاضر نیستی آن را بپذیری.
کم کم همسرم، دوستانم و اطرافیانم را از دست دادم. نه تفریحی، نه کاری، نه مهر و محبتی و نه جایگاه اجتماعی ای، چون دیگر برای هیچ کدامشان وقت نداشتم. همیشه همه فکر و ذکرم مصرف بود. خسته شده بودم و میخواستم ترک کنم، ولی میترسیدم.
دوستانم که مثل خودم بودند، میگفتند: «لبی که خورد به وافور، شسته میشه با کافور! ترک غیرممکنه!» اتفاقی به یکی از مراکز تخصصی ترک سر زدم. خدا را شکر با افرادی آشنا شدم مانند خودم که از پس اعتیاد برآمده بودند. در ترک اعتیاد بیش از سم زدایی جسمانی، سم زدایی فکری است که اهمیت دارد، چون باید پیوسته کسی باشد که دست تو را بگیرد و در لحظات سخت پس از ترک راهنمایی ات کند. به تو بگوید پس از ترک ممکن است بلغزی و دوباره باید برگردی. به تو بگوید پس از ترک بی حوصله و پرخاشگر و ... میشوی که طبیعی است و باید با این روشها آنها را مهار کنی. باید یک مشاور بیست و چهارساعته داشته باشی که هر لحظه بتوانی مشکلت را با او در میان بگذاری و من داشتم، و ۲ سال است که پاک پاکم.»