دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی: تقویت فرهنگ عمومی راهی برای افزایش هم‌بستگی اجتماعی است فرهنگ عمومی، زیربنای سلامت جامعه است درگذشت «کوئینسی جونز» تهیه‌کننده آثار مایکل جکسون در ۹۱ سالگی تسهیلات تبصره ۱۸ وزارت فرهنگ به چه کسانی تعلق می‌گیرد؟ اکران سیار «آسمان غرب» میلیاردی شد «سعیداسلام‌زاده» مدیر روابط عمومی معاونت هنری شد دلیل تعطیلی برنامه «شیوه» شبکه چهار چه بود؟ نگاهی به مجموعه‌داستان «نیمۀ تاریک ماه» هوشنگ گلشیری نگاهی به ذات سیال «فرهنگ عمومی» و آیین‌نامه‌های بدون ضمانت اجرایی صفحه نخست روزنامه‌های کشور - دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳ «دزدان دریایی کارائیب» جدید بدون حضور جانی دپ پیام رئیس انجمن بین‌المللی تئاتر کودک و نوجوان منتشر شد انتشار نسخه مجازی آلبوم عاشقانه «نوازشگر» چرا «سفره ایرانی» کیانوش عیاری پس از ۲۰ سال هنوز اکران نشده است؟ حکایت آبی که صدراعظم نخورد درباره عکاسی تئاتر که پس از ۷ سال به جشنواره رضوان اضافه شد معرفی چند کتاب برای علاقه ­مندان به یادگیری وزن شعر | آراستن طبع موزون
سرخط خبرها

«استاد حسن سمندری» برای درمان دخترش سازش را فروخت

  • کد خبر: ۷۴۶۲۷
  • ۲۶ تير ۱۴۰۰ - ۱۳:۲۸
  • ۳
«استاد حسن سمندری» برای درمان دخترش سازش را فروخت
بهمن بابا زاده خبرنگار حوزه موسیقی: حسن سمندری پسر غلامحسین سمندری قبله موسیقی خراسان دو تارشو فروخته برای تهیه دارو‌های نسخه دخترش! در دو سال کرونا هم دو فرزندش رو از دست داده و برای انتقال پیکر دخترش نیازمند ١٠٠هزار تومان بوده، نمیریم از شرم، نمیریم!
به گزارش شهرآرانیوز، حسن سمندری فرزند استاد غلامحسین سمندری از آخرین بازماندگان موسیقی مقامی خراسان و باخزر که او را «قبله» دوتار خراسان رضوی می‌نامیدند، در یک، دو سال اخیر زندگی غم‌انگیزی داشته است. او پس از درگذشت یکی از فرزندانش، برای درمان دیگر فرزندش سازش را فروخت. خودش می‌گوید مسئولان در این مدت از او هیچ سراغی نگرفته‌اند بعدهم اضافه می‌کند: از هیچکس گله‌ای ندارم، اما از مسئولان موسیقی مشهد واقعا گله‌مندم.
 
 
«استاد حسن سمندری» برای درمان دخترش سازش را فروخت
 

همه رشته‌های هنری طی یک سال و نیم گذشته و از آن زمان که بیماری منحوس کرونا سایه سنگین خود را بر زندگی مردم ایران و دیگر کشورها گسترانده‌، وضعیت بدتری پیدا کرده‌اند. هنرمندان کشور که باید سردمداران فرهنگ باشند به دلیل وضعیت بسیار بد معیشتی و تعطیلی‌های مقطعی و گاه بلند مدت سینماها، کنسرت‌ها، تئاترها و گالری‌ها، همچین نابسامانی دانشگاه‌ها و آموزشگاه‌های آزاد هنری گاها اوضاع اسفناکی پیدا کرده‌اند. اما در میان هنرمندان تمام رشته‌ها اهالی موسیقی نواحی نسبت فعالان دیگر عرصه‌ها اوضاع‌شان بدتر است و باز شوم‌تر اینکه استادان مطرح مناطق مختلف کشور نیز از آسیب‌های موجود در امان نبوده‌اند و چه بسا به واسطه اعتبار چندین ساله و آبروی هنری با ارزش خود، اجازه ابراز انتقاد به خود نمی‌دهند و ترجیحشان این است دیگران از جزییات زندگی سخت و دشوار آنها مطلع نشوند. اما گه‌گاه تنوع مشکلات و تنگناهای متعدد روحیه‌ی خوددارانه و صبورانه هنرمندان مناطق مختلف کشور را تضعیف کرده و آنها را به اعتراض واداشته است؛ به‌گونه‌ای که برخی استادان موسیقی نواحی با انتشار فایل‌های تصویری از مسئولان استمداد کمک دارند که اغلب هم به نتیجه نمی‌رسند.

چندی پیش بود که خالو قنبر (جفتی نواز مطرح و پیشکسوت خطه هرمزگان) با انتشار فیلمی از خانه‌ متروک و اثاثیه مستعمل و زهوار درفته‌اش از مسئولان و اهالی موسیقی درخواست کمک کرد و اینک خبر می‌رسد حسن سمندری (دوتارنواز و آخرین بازمانده موسیقی مقامی شرق خراسان و منطقه باخزر و یکی از درهای گرانبهای موسیقی معاصر) طی یکی،‌ دو سال گذشته به همراه خانواده‌اش شرایط سخت و دشواری را از سر گذرانده و امروز نیز وضعیت نامناسبی دارد.

حسن سمندری فرزند زنده‌یاد غلامحسین سمندری یکی از استادان به نام و صاحب سبک موسیقی باخزر است. زنده‌یاد غلامحسین سمندری (متوفی در فروردین‌ماه ۱۳۹۱در تربت جام) را بیش‌تر با مقام «سرو خرامان» و با آواز محمدابراهیم شریف‌زاده می‌شناسند. وی تأثیر زیادی بر موسیقی نواحی خراسان داشت که تا امروز نیز ادامه یافته ‌است. زنده‌یاد غلامحسین سمندری با بهره‌گیری از جنس خاصی از تار و دو ماه کار بر روی سازش در سال ۱۳۴۳، دوتار ویژه‌ای ساخت و پس از آن تلاش کرد آهنگ‌ها و مقام‌های قبلی را بر روی نظام کوکی تازه پیاده کند که سرانجام موجب تغییر گسترده‌ای در موسیقی خراسان شد.

شادروان غلامحسین سمندری در نیمه‌های اسفند ۱۳۹۰ سکته مغزی کرد و پس از آن در یکی از بیمارستان‌های تربت جام بستری شد، اما گسترش عفونت در بدنش تاب مقاومت را از او گرفت و سرانجام روز سوم فروردین‌ماه سال ۱۳۹۱ در سن هفتاد ونه  سالگی از دنیا رفت. حسن سمندری درباره تلمذ نزد پدر گفته است: من پسر کوچک استاد سمندری هستم. همه برادرانم رفته بودند پی زندگی شان و من تنها فرزند خانه بودم. به غیر از اینکه در خانه، در جوار استاد بودم، هرجا که استاد اجرای برنامه داشت مرا با خودش می‌برد. می‌گفتم شما را دعوت کرده اند. او هم می‌گفت باید بیایی.

حسن سمندری طی عمری فعالیت تلاش کرده شیوه و سیاق پدر را به دیگران بیاموزد و دغدغه‌اش این است که موسیقی خراسان و باخزر تداوم داشته باشد و دستخوش فراموشی نشود. حسن سمندری که این‌ روزها در ناامیدی و بی‌انگیزگی مطلق به سر می‌برد و در عرصه موسیقی هم فعالیت نمی‌کند، در گفتگو با ایلنا، از حال و روز و وضعیت زندگی‌اش طی یکی، دوسال اخیر گفت.

 

جناب سمندری اهالی موسیقی، بخصوص هنرمندان نواحی طی یک سال و نیم گذشته به دلیل عدم فعالیت‌های جمعی و تعطیلی کنسرت‌ها اوضاع نابسامانی پیدا کرده‌اند. اوضاع زندگی و فعالیت‌های شما طی این مدت چگونه بوده است؟

واقعا نمی‌دانم چه بگویم و چگونه بگویم که مسئولان صدای مرا بشنوند. متاسفانه صدای ما به جایی نمی‌رسد و اگر هم شنیده شود نتیجه‌ای ندارد. زندگی من از دو سال قبل تاکنون خیلی سخت‌تر شده، چون با فاصله‌ای کوتاه دو فرزند خود را از دست دادم. پسرم سرباز بود و پارسال پس از پایان خدمت در سن 22 سالگی غرق شد و از دنیا رفت. پس از این اتفاق، کمی بعد همزمان با تعطیلات عید نوروز بهاره دختر بزرگم که 27 سال سن دارد، هم کلیه‌اش را از دست داد و درگیر بستر و بیماری شد. این مشکلات به کنار، بیماری کرونا هم دوسال است زندگی مرا سخت‌تر از قبل کرده به این دلیل که هیچ فعالیتی در عرصه موسیقی نداشته‌ام.

 

پیش از فوت پسرم و بیماری دخترم، علی مغازه‌ای برایم سازی خریده بود که برای تامین هزینه‌های درمان دخترم مجبور شدم آن را بفروشم. چندی قبل هم  فردی از یکی از سایت‌ها با من صحبتی کرد و گفت باور نمی‌کنم ساز نداری و آنکه داری هم امانت است! من هم گفتم می‌توانید تحقیق و پرس و جو کنید تا به صحت حرفم پی ببرید. 

 

«استاد حسن سمندری» برای درمان دخترش سازش را فروخت

 

طی مدت زمان بیماری دخترتان با چه مشکلاتی دست به گریبان بودید و در نهایت چگونه مخارج درمان او را تامین کردید؟

واقعا بیماری دخترم مخارج بسیاری داشت درحالیکه من هیچ منبع درآمدی نداشتم و از طرفی داغ پسرم را دیده بودم. اما هیچکس کمک نکرد! پیش از فوت پسرم و بیماری دخترم، علی مغازه‌ای برایم سازی خریده بود که برای تامین هزینه‌های درمان دخترم مجبور شدم آن را بفروشم. به هرحال دخترم باید بنا به تشخیص پزشکان پیوند کلیه می‌شد و برای انجام این کار باید به تهران می‌آمدیم و همه اینها هزینه بسیار زیادی دارد. در همان زمان بود که مغازه‌ای گفت هر وقت به تهران آمدی دوتارت را نیز بیاور. من به او گفتم ساز را ندارم و زمانی که دلیلش را پرسید گفتم برای تامین بخش کوچکی از نیازهایم آن را فروخته‌ام. یادم هست رسانه‌های بیگانه به این موضوع پرداختند و خبرش را هم منتشر کردند. چندی قبل هم  فردی از یکی از سایت‌ها با من صحبتی کرد و گفت باور نمی‌کنم ساز نداری و آنکه داری هم امانت است! من هم گفتم می‌توانید تحقیق و پرس و جو کنید تا به صحت حرفم پی ببرید. من ساز فعلی‌ام را مدت یک سال و نیم یا دوسال است امانت گرفته‌ام. حالا به نظرتان نوازنده‌ای مانند من و در جایگاه من چرا سازش را فروخته و مبلغ حاصل از آن چقدر بوده؟‌ من به شما می‌گویم که سازم را برای تامین هزینه یکی از نسخه‌های دخترم فروختم.

 

فروختن ساز توسط یک نوازنده یکی از تلخ‌ترین اتفاقاتی است که کمتر رخ می‌دهد.

درست است و خدا شاهد است که پس از فروش سازم ناراحتی قلبی گرفتم و با اینکه سازی امانی در اختیار دارم، اما هنوز هم حال خوبی ندارم.

 

پدر مرا قبله دوتار خراسان رضوی می‌نامیدند. مدتی پس از درگذشت پدرم بر اساس وصیت او که خواسته بود از سازش مراقبت شود،‌ تصمیم گرفتم آن دوتار با ارزش را به موزه موسیقی اهدا کنم.

اوائل دهه نود بود که ساز پدرتان زنده‌یاد غلامحسین سمندری را به موزه موسیقی اهدا کردید، درست است؟

همینطور است به هرحال پدر مرا قبله دوتار خراسان رضوی می‌نامیدند. مدتی پس از درگذشت پدرم بر اساس وصیت او که خواسته بود از سازش مراقبت شود،‌ تصمیم گرفتم آن دوتار با ارزش را به موزه موسیقی اهدا کنم و اینگونه شد که تیرماه سال 1391 با آقای مرداخانی مدیر تازه درگذشته موزه، توافقنامه‌ای را در این رابطه امضا کردم، چون احساس کردم بهترین مکان برای ساز استاد موزه موسیقی است. به هرحال نام پدرم در تاریخ موسیقی ماندگار شده و سازش هم باید ماندگار باشد. از طرفی مردم هم می‌توانند هر زمان بخواهند از دوتار پدرم دیدن کنند و اینطوری زنده‌یاد پدرم که استاد بنده بوده هم خوشحال خواهد شد.

 

بیش از سه ماه در تهران بودم تا کلیه دخترم عمل شود و خب این سکونت چند ماه نیز هزینه‌های بسیاری دربردارد. کلا برای درمان دخترم هرچه داشتم و نداشتم را فروختم و کار به جایی رسید که جز سازم چیزی نداشتم.

در نهایت درمان دخترتان به نتیجه رسید و پیوند کلیه او انجام شد؟

حتما می‌دانید که بیماری در اوضاع فعلی چه هزینه‌های سرسام‌آوری دارد. من به لحاظ مالی اوضاع خوبی نداشتم و باید از این بیمارستان به آن بیمارستان می‌رفتم. مدت زمان بسیاری صرف شد که پیوند کلیه انجام شود. بیش از سه ماه در تهران بودم تا کلیه دخترم عمل شود و خب این سکونت چند ماه نیز هزینه‌های بسیاری دربردارد. کلا برای درمان دخترم هرچه داشتم و نداشتم را فروختم و کار به جایی رسید که جز سازم چیزی نداشتم.

 

پیوند کلیه و ادامه درمان چقدر برایتان هزینه داشت؟

کلیه پیوندی را از مشهد به مبلغ سی میلیون تومان خریدم و در نهایت حدود هشتاد میلیون فقط هزینه درمان دخترم شد. در این دوران بد کرونا، برای حل مشکلات بعد از پیوند دخترم، هر بار سه چهار ماه در بیمارستان‌های مشهد سرگردان بودیم.

 

دخترم پس از آن همه سختی و دشواری  طی ده، دوازده روز گذشته،‌ در سن 27 سالگی به دلیل ایست قلبی جانش را از دست داد و فوت کرد. آخرین باری که تلفنی صدایش را شنیدم حالش خوب بود. لنگِ صدهزارتومان بودم تا بچه‌ام را به باخزر برسانم.

در حال حاضر دخترتان چه وضعیتی دارد؟‌ آیا از اینکه کلیه‌اش پیوند شده خوشحال است؟

متاسفانه دخترم پس از آنهمه سختی و دشواری  طی ده، دوازده روز گذشته،‌ در سن 27 سالگی به دلیل ایست قلبی جانش را از دست داد و فوت کرد. آخرین باری که تلفنی صدایش را شنیدم حالش خوب بود. او به من ‌گفت شارژ موبایلش در حال  تمام شدن است و بعد از خاموش شدن موبایلش و خودش هم خاموش شد. شما تصور کنید هیچ‌کس آنجا نبوده به دخترم شارژر بدهد تا لااقل یکبار دیگر صدایش را بشنوم و با او خداحافظی کنم. در زمان بیماری دخترم به جایی رسیدم که هیچ راهی نداشتم و درمانده شده بودم. شاید باور نکنید،‌ اما در همین آخرین سفر که او را برای درمان به مشهد بردم، لنگ صدهزارتومان بودم تا بچه‌ام را به باخزر برسانم. به هزارجا زنگ زدم اما نتیجه‌ای نگرفتم تا اینکه آخرش یکی از دوستان کارم را راه انداخت. به او گفتم هرجا هستی بیا؛ دخترم را از دست داده‌ام و هیچ پولی ندارم. ایشان به اتفاق افرادی دیگر به مشهد آمدند و جنازه را تحویل گرفتند و کارهای مربوط به آن را انجام دادند. خدا پدر و مادرش را بیامرزد، یک میلیون تومان هم به حسابم واریز کرد و گفت استاد فعلا این مبلغ را داشته باش تا کارت راه بیفتد. خدا گواه است که من شرمنده‌ او هستم. آخرش هم دخترم را از دست دادم و هیچ‌کس حمایت نکرد. نه بیمه‌ای و نه کمکی!

 

هر زمان هم به هنرمندان هم دیار می‌گویم مرا سر کار ببرید می‌گویند استاد چوب کاری می‌کنید و جایگاه شما در حدی است که جرات و جسارت این را نداریم به شما پیشنهاد کار بدهیم و واقعا هم روی‌مان نمی‌شود از شما چنین درخواستی کنیم. تصور می‌کنند، من پس از عمری فعالیت به موسیقی زندگی‌ام خوب است.

نزدیک به دوسال است که درگیر کرونا هستیم و موسیقی تعطیل است و عجیب است که مسئولان جویای حالتان نشده‌اند!

باور کنید دو سال است کاملا در بیچارگی و فلاکت زندگی می‌کنم. مگر من می‌توانم دستم را جلوی کسی دراز کنم؟ جدا از بیماری کرونا و تعطیلی موسیقی، آن زمان که جوانتر و با انرژی‌تر بودم مدام توسط دوستان و هنرمندان برای تولید و اجرا دعوت به کار می‌شدم و حال که پیر شده‌ام، کسی برای کار سراغم نمی‌‌آید. خودم هم توان و حوصله و انگیزه ندارم. هر زمان هم به هنرمندان هم دیار می‌گویم مرا سر کار ببرید می‌گویند استاد چوب کاری می‌کنید و جایگاه شما در حدی است که جرات و جسارت این را نداریم به شما پیشنهاد کار بدهیم و واقعا هم روی‌مان نمی‌شود از شما چنین درخواستی کنیم. اغلب این دوستان تصور می‌کنند، من پس از عمری فعالیت به موسیقی زندگی‌ام خوب است و امکانات رفاهی دارم. خیلی‌ها باورشان نمی‌شود اوضاع من خانواده‌ام تا این حد ناجور و اسفناک باشد.

 

ما هنرمندان این مملکت هستیم اما باید به کجا برسیم و چه اتفاقاتی برایمان بیفتد تا مردم و مسئولان ما را ببینند و متوجه حالمان شوند؟‌ آیا باید بیش از آنچه در توان داشته‌ام تلاش کنم؟

 موسیقی خراسان بزرگ و شهرها و مناطق تابعه آن در حال عادی هم دچار کمبود امکانات بسیار است و هنرمندان موسیقی این بخش کشور از بسیاری خدمات اولیه محرومند.

دقیقا همینطور است که می‌گویید. از طرفی منطقه ما بسیار خشک و کویری است و کمبودهای بسیاری دارد. دلیل بخش زیادی از مشکلات ما عدم وجود امکانات است که اوضاع من و دیگر ساکنان منطقه را به این روز انداخته است. تازه شما حساب کنید ما هنرمندان این مملکت هستیم اما باید به کجا برسیم و چه اتفاقاتی برایمان بیفتد تا مردم و مسئولان ما را ببینند و متوجه حالمان شوند؟‌ آیا باید بیش از آنچه در توان داشته‌ام تلاش کنم؟ من که کل زندگی‌ام را صرف موسیقی کرده‌ام و عمرم را به پای این هنر ریخته‌ام. آنهایی که به خانه‌ام آمده‌اند اوضاعم را دیده‌اند،‌ می‌دانند از همین وضعیت نیز رضایت دارم.

 

 اهالی موسیقی نواحی کشور، حتی بزرگان و استادان و پیشکسوتان مطرح،‌ هنرمندانی بسیار کم توقع هستند. روا نیست که پس از عمری تلاش بی چشم ‌داشت چنین اوضاع بدی داشته باشند.

درست است اما حتی آن توقعات ابتدایی و آن نیازهای اولیه ما نیز تامین نمی‌شود.

 

رییس انجمن موسیقی و نماینده اهالی موسیقی استان هستم و مدارک آن موجود است،‌ با این حال مسئولان هیچ سراغی از من نمی‌گیرند و پس از این همه دشواری و مصیبتی که از سر گذراندم و بخش‌هایی از آن رسانه‌ای شده،‌ جویای حالم نشده‌اند. من از هیچکس گله‌ای ندارم اما از مسئولان موسیقی مشهد واقعا گله‌مندم. واقعا حقم نیست که تا این حد مورد بی‌توجهی و بی‌مهری قرار گیرم.

اداره ارشاد خراسان رضوی از وضعیت شما مطلع است و طی این مدت سراغی ازتان نگرفته است؟

نه در دوسال گذشته هیچ سراغی نگرفته‌اند و حمایتی هم وجود نداشته است. شما حساب کنید رییس انجمن موسیقی و نماینده اهالی موسیقی استان هستم و مدارک آن موجود است،‌ اما با این حال مسئولان هیچ سراغی از من نمی‌گیرند و پس از این همه دشواری و مصیبتی که از سر گذراندم و بخش‌هایی از آن رسانه‌ای شده،‌ جویای حالم نشده‌اند. من از هیچکس گله‌ای ندارم اما از مسئولان موسیقی مشهد واقعا گله‌مندم. آنها زمانی که جوان‌تر بودم از من می‌خواستند در جشنواره‌ها حضور یابم و من هم این کار را می‌کردم. من کسی نیستم. به مردم تعلق دارم و برای آنها و با آنها زندگی می‌کنم و برای هنردوستان نفس می‌کشم. واقعا حقم نیست که تا این حد مورد بی توجهی و بی‌مهری قرار گیرم. مدتی قبل استاد محمدرضا درویشی با یکی از مستندسازان تماس گرفته بود و از او خواسته بود درباره من مستندی تهیه کند. آقای درویشی به آن مستندساز گفته بود هیچ می‌دانی حسن آقا تخم دو زرده موسیقی استان خراسان است؟! واقعا راضی بودم فردی که الان هستم نباشم، اما زن و بچه‌ام از امکانات اولیه زندگی برخوردار باشند.

 

آخرین بار سه ماه کلاس برگزار کردم، چون معتقدم لااقل یک نفر باید باشد که بعد از ما مسیر طی شده را ادامه دهد و موسیقی‌ منطقه را زنده نگه دارد. نمی‌گویم سی،‌ چهل یا پنجاه‌ نفر! من به یک نفر هم راضی‌ام به واسطه او مردم بدانند موسیقی خراسان و هنرمندان خراسان نمرده‌اند. در آن سه ماه آموزش یک هزارتومانی از شاگردانم نگرفتم.

 

شما همواره به آموزش شیوه زنده‌یاد پدرتان غلامحسین سمندری توجه داشته‌اید. آیا همچنان در زمینه آموزش فعال هستید؟

متاسفانه خیر. البته آموزش موسیقی هم برای ما منبع درآمد حساب نمی‌شود و تامین کننده هزینه‌های زیاد زندگی نیست. اما به هرحال آموزش برایم خیلی اهمیت دارد. آخرین بار سه ماه کلاس برگزار کردم، چون معتقدم لااقل یک نفر باید باشد که بعد از ما مسیر طی شده را ادامه دهد و موسیقی‌ منطقه را زنده نگه دارد. نمی‌گویم سی،‌ چهل یا پنجاه‌ نفر! من به یک نفر هم راضی‌ام به واسطه او مردم بدانند موسیقی خراسان و هنرمندان خراسان نمرده‌اند و حیات دارند و با زبان و فرهنگ و موسیقی‌شان زندگی می‌کنند. باور کنید در آن سه ماه آموزش یک هزارتومانی از شاگردانم نگرفتم. با خودم گفتم حال که موسیقی برقرار است و جشنواره‌ها هم برگزار می‌شوند و من با حضور در آنها زندگی‌ام را می‌گذارانم و موضوع مهم این است که تعدادی از علاقمندان موسیقی ما را بگیرند.

 

 قاعدتا اگر مسئولان فرهنگی خراسان از شما سراغ نگیرند، مدیران و مسئولان ارشاد تهران، خانه موسیقی، انجمن موسیقی یا انجمن صنفی هنرمندان هم سراغتان نیامده‌اند.

درست است. مسئولانی که می‌گویید برای من جشن گرفتند و سر و صدای بسیار به پا کردند که می‌خواهیم به شما مدرک بدهیم. من ماشین دربست گرفتم و به مکان مقرر در مشهد رفتم و دیدم تعداد زیادی از هنرمندان را دعوت کرده‌‌اند. در آن برنامه به عنوان نماینده هنرمندان خراسان به من لوح و تقدیرنامه دادند. بعد از این اتفاق گفتم  خوب است؛‌ بلکه هنرمندان خراسان مورد حمایت قرار گیرند.

 

تعداد بسیار زیادی لوح و تقدیرنامه و مدرک دارم، اما همه آنها در کمد گذاشته‌ام و درش را قفل کرده‌ام که هیچکس نبیند. واقعا آن تقدیرنامه‌ها، لوح‌ها و مدرک درجه یک هنری برای من نان نمی‌شود. مدرک دکترا برای بچه من لباس و وسائل نمی‌شود.

 

زمانی که هنرمند بزرگی در جایگاه شما زندگی دشواری دارد، تشویق و تمجید به چه دردتان می‌خورد؟ به نظر می‌رسد شما پس از عمری فعالیت مفید و شرافتمندانه چنین مراحلی را گذرانده‌اید.

درست می‌گویید. چند وقت پیش هم آقای ثابت‌نیا مدیر سابق انجمن موسیقی ایران با من تماس گرفت و گفت استاد کجایی؟ گفتم ما جایی نداریم برویم و خانه هستم. ایشان گفت می‌خواهیم شما را از نزدیک ببینیم. کلیپی از شما دیده‌ایم و خوشحالیم که یکی از هنرمندان نسل طلایی موسیقی در قید حیات است و در خراسان زندگی می‌کند؛‌ لذا می‌خواهیم مدرک درجه یک هنری به شما دهیم. من گفتم به خدا قسم هیچ چیز نمی‌خواهم. من تعداد بسیار زیادی لوح و تقدیرنامه و مدرک دارم اما همه آنها در کمد گذاشته‌ام و درش را قفل کرده‌ام که هیچکس نبیند. واقعا آن تقدیرنامه‌ها، لوح‌ها و مدرک درجه یک هنری برای من نان نمی‌شود. مدرک دکترا برای بچه من لباس و وسائل نمی‌شود و نان و آب نمی‌شود؛ همانطور که در زمان بیماری دخترم و درگذشت او به هیچ دردی نخورند.

 

اگر ناگفته‌ای مانده بفرمایید.

گفتنی‌ها را گفتم و می‌دانم که گوش شنوایی هم نیست و همانطور که در ابتدای صحبت گفتم صدای‌مان به جایی نمی‌رسد.

 

منبع: ایلنا

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۳
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ایران
Iran (Islamic Republic of)
۲۰:۰۴ - ۱۴۰۰/۰۴/۲۸
0
0
نمیدونم این مملکت کجاش اسلامیه؟
مصطفوی
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۴۷ - ۱۴۰۰/۰۶/۱۲
0
0
ممنون میشم شماره استاد را برای من ایمیل بفرمائید متشکرم
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۱۰ - ۱۴۰۰/۱۱/۰۷
0
0
اون وقت یه به اصطلاح هنرمندی مثل محسن ابراهیم زاده‌ با پلی بک کلی پول به جيب میزنه.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->