سمیرا شاهیان | شهرآرانیوز - «به زبان مادری خودمان میگوییم اگر به گردش نمیرسی واگرد!» حسن سمندری با این جمله، از روزی میگوید که پدرش او را دوتارنوازی چیره دست بعد از خود معرفی کرد.
حسن سمندری فرزند مرحوم غلامحسین سمندری و نوه عبدالرحمان در باخرز است. دوتار در خانواده او از نسلی به نسل بعد، دست به دست شده است تاکنون که حدود ۲۵۰ سال از آن میگذرد.
او که پدرش را بیشتر با مقام «سرو خرامان» با آواز محمدابراهیم شریف زاده میشناسند میگوید: دوتار، مال خانه استاد سمندری است. تقریبا از زمانی که به خاطر دارم ساز میزنم.
استاد حسن سمندری شاید آخرین بازمانده موسیقی مقامی شرق خراسان در باخرز باشد که این روزها از بیکاری ناشی از کرونا و مخارج بیماری دخترش سخت در گرفتاری است. مدتی پیش مهمان صحبتها و گله هایش بودیم که این گفتگو یادگار همان دیدار است.
آخرین روزی که نواخت
نوازنده موسیقی مقامی در باخرز که تنها وارث هنر موسیقایی استاد غلامحسین سمندری است از حدود ۱۰ سال گذشته یاد میکند و میگوید: از طرف استاد محمدرضا درویشی (آهنگ ساز، پژوهشگر موسیقی و مؤلف دائرةالمعارف سازهای ایران) به باخرز آمده بودند. قرار شده بود بخشی را من بزنم و بخش دیگری را استاد سمندری. آهنگی معروف به «مشق پلتان» یا رزم کابلی را در کوه و بیابان میزدم. سرد هم بود. در بیابان آتش درست کرده بودیم و یک گروه پانزده نفره فیلم برداری از طرف استاد درویشی ضبط میکردند. بعد از پایان بخشی که من ساز زدم استاد سمندری به زبان مادری خودمان گفت اگر به گردش نمیرسی واگرد! و ساز نزد.
از استاد خواستند که برای آنها باز کند موضوع چیست. گفت بگذارید حسن آقا بزند و تمام کند. استاد از من درخواست کرد چند آهنگ بزنم و اشک او درآمد. بلأخره همه را منقلب کردم. آنجا بود که از استاد سمندری پرسیدند بعد از شما در منطقه خراسان چه کسی است برای تار زدن. او گفت ایشان است که دارد میزند. تا الان هم اعلام نکردم، چون مربوط به خانواده ام بوده. امروز، روزی است که از روی قدرت میگویم ایشان است. آخرین دوتار زدن استاد سمندری بود و آخرین مصاحبه استاد. ما آمدیم خانه که ناهار بخوریم. عصر همان روز استاد سمندری سکته کرد و بعد از ۱۵ روز عمرش را به شما داد.
غلامحسین سمندری در نیمههای اسفند ۱۳۹۰ سکته مغزی میکند. پس از آن در یکی از بیمارستانهای تربت جام بستری میشود، اما گسترش عفونت در بدنش تاب مقاومت را از او میگیرد و سرانجام در سوم فروردین ۱۳۹۱ در سن هفتادونه سالگی از دنیا میرود. حسن سمندری، فرزند این دوتارنواز چیره دست خراسان و از نوابغ موسیقی میگوید: من پسر کوچک استاد سمندری هستم. همه برادرانم رفته بودند پی زندگی شان و من تنها فرزند خانه بودم. به غیر از اینکه در خانه، در جوار استاد بودم، هرجا که استاد اجرای برنامه داشت من را با خودش میبرد. میگفتم شما را دعوت کرده اند. او هم میگفت باید بیایی.
سازم مال تو
این نوازنده باسابقه پس از سالها نواختن و دل سپردن به مقامهای مختلف، دست مرحوم پدر را خوانده است و بیان میکند: حتما میخواسته به ساز و دوتار و موسیقی مقامی علاقهمند شوم که من را با خودش به اجراهایش میبرد. کم کم همین هم شد. وقتی وارد خانه میشد از خانه صدای دوتار میآمد. مادرم میگفت دوتار بابا را بگذار، من هم میگذاشتم و فرار میکردم. این حرف مادرم را از ده سالگی ام یادم میآید. دو تار را سر جایش میگذاشتم و یک گوشه مرتب مینشستم که مثلا من دست نزده ام. غافل از اینکه صدای دوتار بیرون از خانه رفته است. بعد از چند وقت پدرم ساز خودش که همیشه دستش بود را به من داد. گفتم بابا خوب میخواند این ساز. گفت همین مال تو. ساز را به من داد، ولی باز هم من را رها نکرد.
نداشتن، درد بزرگ برای هنرمند
پس از درگذشت حسین سمندری، فرزندش، حسن که شاگرد و همراه پدر بوده، آموزش شاگردان را به عهده گرفته است: پنج سال است در باخرز آموزش دوتار را شروع کرده ام. دوست داشتم بیایم مشهد زندگی کنم و هنرم را به جوانان یاد بدهم تا موسیقی مقامی بماند، اما برای آموزش این هنر و حتی بیماری دخترم، از هیچ جایی حمایت نشدم. چهار ماه برای دیالیز دخترم در بیمارستان قائم بودم، آن قدر دلتنگ سازم شده بودم که آن را همراه خودم کردم. رفتم بیمارستان بقیه ا... در تهران، ساز هم با من بود. آنجا حمایت کردند و اسکان دادند.
او ادامه میدهد: از این درد بزرگتر برای هنرمند نیست که جهانی او را بشناسند و بیاید دستش را دراز کند و بگوید واقعا ندارد. خیلی جرئت میخواهد. رو و توان میخواهد که بیاید بگوید ندارم. ۲۵۰ سال موسیقی مقامی در خانه استاد سمندری جا دارد. اگر ما گرفتار نباشیم، حرفی نمیزنیم. چون از مرحوم استاد سمندری در آن زمان حمایت میشد من هم ساز را برداشتم و دنبال هیچ شغل و هنر دیگری نرفتم.
به گفته او مرحوم استاد سمندری وصیت کرده بود، سازش را به جایی تحویل بدهند که از آن به خوبی نگه داری کنند. او نزدیک به نیم قرن آن ساز را دست گرفته بود و حتی سازش را بیشتر از پسرش دوست داشت.
میراث استاد سمندری را بعد از فوتش به موزه موسیقی ایران اهدا کردیم. همان یادگار کسی که وقتی میخوابید سازش را روی سینه اش میگذاشت تا خوابش ببرد.
اما من که بارها در مصاحبه هایم گفته بودم هیچ از مال دنیا نمیخواهم غیر یک ساز، برای بیماری دخترم مجبور شدم سازم را بفروشم.
سازم را برای نسخه دخترم فروختم
حسن سمندری از درد و رنج بیماری دخترش و گرفتاری مالی پریشان است و میگوید: هنوز از غم پسر بیست ودوساله ام که غرق شد چیزی نگذشته بود که در همان حین دخترم دو کلیه اش را از دست داد. درگیر اینها شدم آن قدر که ساز بیست، سی ساله خودم را برای یک نسخه دکتر فروختم. سه سال در بیمارستانها بودم تا پیوند کلیه اش انجام شد. الان هم هر ماه آزمایش و دکتر و دوا. به مشکل و دردسرهای بد خوردیم. بعد از سه سال هنوز درگیر هستم و هر چه داشتم را فروختم. سی میلیون تومان از مشهد کلیه خریدم و نزدیک هشتادمیلیون تومان هزینه کردم؛ سه ماه بیشتر در تهران بودم تا کلیه را عمل کردند. ولی در این کرونا، کلیه اش برگشت کرد در بیمارستان منتصریه و هر دفعه سه، چهار ماه در بیمارستانهای مشهد سرگردانم. از مشهد فقط خاطره بیمارستان هایش برایم مانده است.
دوتار، سرگذشت زندگی ماست
وارث تنها آلبوم موسیقی غلامحسین سمندری به نام «خون پاش و نغمه ریز» با همه گلههایی که دارد میگوید: ما با ساز اُنس گرفته ایم، چون زبان مادری مان است. دوتار، سرگذشت زندگیهای ماست. ۳۲ آهنگ مقامی داریم که همه اینها شرح حال سرگذشتهایی است که در زندگی ما روستاییها اتفاق افتاده و به صورت ساز حفظ کرده اند. پیشینیان ما نیامده اند موسیقی و آهنگهای امروزی بسازند. آنها حرف هایشان را مثل «آن خانواده اینطور زندگی کرده»، «آنگونه ازدواج کرده» و «چنین سرگذشتی داشته» و ... را روی ساز پیاده کرده اند و برای این دلچسب است. برای همین دوستش داریم. اگر ما به زبان خودمان میگوییم «مه» با ساز هم میزنیم «مه».
داستان گله هایش سر درازی دارد و اضافه میکند: ما هنرمندان مثل کسی میمانیم که انگار در چاه افتاده ایم و هیچ علاجی نداریم. من راه درآمد دیگری ندارم و فقط ساز است درحالی که در این مدت که کرونا بوده تقریبا میتوانم بگویم که بیکار بودهام. برای عروسیها و مجلسهای خصوصی نزده ام حتی در قبال مبالغ بالا نزده ام. بیشتر جشنوارههای کشوری و خارج از کشور بوده. بالأخره من هم زحمت کشیده ام و توقع بیشتری دارم. او برای معیشتش دچار مشکل شده و میگوید: سه بچه دارم و در این یک سال در هیچ جا اجرا نداشته ام. واقعا مشکل است.
مثل همیشه جلو بزن سمندری...
انگشتان دستش و ناخنهای شکسته اش را نشان میدهد و میپرسد: چقدر ما باید ساز بزنیم که به این مرحله برسیم؟ و بعد ادامه میدهد: هر کس برای خودش سازی خریده است و میگوید دوتار نوازیم، اما استاد محمد قهرمان برای استاد سمندری نوشته بود «دوتاری زیاد است همه به خیز رفتند جلو، مثل همیشه از همه شان جلو بزن سمندری.»
فرزند مرحوم استاد سمندری میگوید: به جایی که خواستم مردم ما را دوست داشته باشند رسیده ایم اما، از فقر و بیچارگی دسترسی به جایی ندارم.
برای پول یک ساز مانده ام
او ادامه میدهد: من برای ساز زحمت کشیده ام و از زندگی ام گذشته ام. اعصاب زن و بچه را خرد کرده ام تا یاد گرفته ام، اما برای دوتار زدن باید از دوستم حسین زارع که در باخرز خطاط است ساز امانت بگیرم. الان یک ساز ۵ میلیون تومان قیمتش است و تازه طبع دل ما هم نیست. هر سازی به دست من نمیخواند و قدرت پنجه ام را برنمی دارد، اما برای همان هزینه هم مانده ام.
از مرحوم غلامحسین سمندری به غیر از یک آلبوم «خون پاش و نغمه ریز» که دربردارنده ۸ ترانه خراسانی است و از سوی مؤسسه فرهنگی هنری ماه ریز مهر منتشر شد، هیچ اثر دیگری باقی نمانده است. حسن سمندری هم جز چند تلاش چند ساعته، فرصتی برای ماندگار شدن آثارش پیدا نکرده است. کسی که برای اجرای موسیقیهای مقامی به آلمان و فرانسه دعوت شده است، میگوید: تقریبا دوسال پیش استاد محمدرضا درویشی من را دعوت کرد و بیش از دوساعت ضبط انجام دادیم. ضبط دیگری هم بود که از سوی گروهی در باخرز انجام شد، اما خودم برای ماندگار شدن آثارم کاری نکرده ام، چون پولی ندارم. این کارها دوربین و امکانات میخواهد و در این موقعیت بیکاری نمیشود.
بیشتر بخوانید: