محمد ناصر حق خواه |شهرآرانیوز - به تازگی آخرین قسمت «دراکولا»، هفتمین سریال بلند مهران مدیری، به پایان رسید. استقبال از «هیولا» به قدری بود که مدیری مجاب شود فصل دیگری از آن را بسازد. این سریال در واقع بازگشت مدیری به یک سطح پذیرفتنی بعد از چند اثر بی رمق و بی کیفیت بود و او را به روزهای خوب ساخت «قهوه تلخ» نزدیک کرد. مدیری پس از سریال «هیولا» که فیلم نامه فکرشده و تولیدی بدون تعجیل داشت قرار بود با ساخت «دراکولا» موفقیت هیولایش را تکرار کند. باوجوداین «دراکولا» به ذائقه بیشتر منتقدان خوش نیامد، اما طبق معمولِ دیگرسریالهای مدیری «درکولا» مخاطبانی داشت که برای آن سرودست میشکستند. در این پرونده دراکولا را از دو منظر و زاویه دید متفاوت بررسی کرده ایم.
چند روز پیش از نوشتن این مطلب و پس از تماشای قسمت آخر سریال دراکولا (هیولای ۲) به دنبال پاسخ این سؤال بودم که چرا هیولا با وجود بعضی ضعفها سریال خوبی بود، اما دراکولا نه؟ اولین پاسخ این بود: «قصه». هیولا قصه مردی پاک دست و شریف بود که در ماجراهایی به آدمی پلید و سودجو تبدیل میشد. اما دراکولا قصه صفرتا صدی قرص و پرمایهای نداشت. مهران مدیری گم میشد و در هنگام گشتن دنبال او، تماشاچی باید زرنگ بازیهای او را میدید تا قسمت آخر.
مجموعهای از نمایش خاص بودن و جذاب بودن و تیزهوشی که در مهران مدیری جمع شده بود و ملغمهای از حماقت و سادگی و کمبود اعتماد به نفس و ریا و دروغ و دست و پاچلفتی بودن که بقیه شخصیتها دچارش بودند. در نهایت همه از او رو دست خوردند و در پایان با دیالوگی نچسب، مدیری خود را دراکولا خواند و تمام. این ضعف بزرگ به نقاط دیگر داستان هم رسوخ کرده بود و سریالی که با لباس و دکورهای گران قیمت و میزانسنهای کار شده شروع شده بود، به تدریج دچار نماهای دم دستی شد؛ پر از صحنههایی که همه بار کمدی اش را روی شوخیهای کلامی بازیگران سوار کرده است، درست برخلاف آنچه که مدیری همیشه ادعا دارد و میخواهد کمتر با دیالوگ و بیشتر با دکوپاژ آثارش کمدی را در تمام اثر جاری کند.
اما کاری که با این ایده و ادعا شروع شد، هرچه به پایان نزدیکتر شد با ضعف و کش آمدن بیخود قصه از کارگردانی درست و درمان هم محروم شد. حالا همه چیز برعهده بازیگران بود. بعضی مثل محمد بحرانی و سیما تیرانداز و نیما شعبان نژاد آنچه را که با خود آورده بودند پرورش دادند و در ابتدا جذاب بودند، اما هر چه گذشت در اعماق تکیه کلامها و -به قول یکی از شخصیتهای سریال- «شوخیهای خاص» خودشان فرو رفتند و تبدیل به تیپهایی تکراری شدند. بازیگر خوبی مثل ویشکا آسایش توانست نقشش را خوب از کار دربیاورد، اما دیگر بازیگران اضافه شده به کار، مثل بهنام تشکر و اندیشه فولادوند و امیرمهدی ژوله، در سطحی پایینتر از آنچه که پیش از این دیده بودیم ظاهر شدند. بازیگران نقشهای کوتاه، اما به شدت ضعیف و بسیار عقبتر از باقی کار بودند.
درباره دکورهای مجلل و حضور حیوانات عجیب و غریب در قسمتهای اول انتقادات زیادی وارد بود، اما اتفاقا وقتی میخواهید خانوادهای اشرافی را نشان دهید جز این هم چارهای نیست. مشکل از آنجا آغاز میشود که این اهمیت هماهنگی بین لوکیشن، دکور و لباس از قسمتهای اول به بعد نادیده گرفته میشود و آدمهایی معلق در فضایی بی هویت میپلکند، بدون هدفی مشخص و سفت و سخت و گاهی بدون گذشتهای معلوم با سرنوشتی سرهم بندی شده در پایان، درست خلاف آنچه در هیولا دیدیم. شاید همه این نقدها به همان نکته اول بازگردد؛ قصه ضعیف با چاشنی جمع کردن هر چه سریعتر کار یک دراکولای لنگ درهوا ساخته بود.
نجفی| مهران مدیری همچنان محبوب دلهای مردم است و میتواند تأثیرگذار باشد، حتی اگر هر ماه یا هرازگاهی توسط عدهای از نخبگان یا منتقدان سینما و تلویزیون یک هنرمند تمام شده و تاریخ مصرف گذشته لقب گیرد و از آن طرف فعالان سیاسی سخنان او را به دلیل انتقادهای گزنده و صریحش از دولت مغرضانه و جناحی بدانند. «دراکولا» آخرین سریال مدیری در شبکه خانگی است که در این ملغمه سریالهای پرعربده و پر خون و چاقو و چاقوکشی هم زمان به لبان خشک و تلخ مخاطبانش خنده میآورد. مدیری اینجا هم توانسته است مثل همیشه روند اضمحلال طبقه نوکیسه و تازه به دوران رسیده را به بهترین شکل ممکن به تصویر بکشد. او این بار هم قصه فروپاشی یک عظمت دروغین را تعریف میکند؛ شکوهی پوشالی و اغراق آمیز در بنایی شکوهمند و حیواناتی عجیب وغریب و سفرهای بی نهایت و تمام نشدنی و رنگارنگ و هجوم دراکولاهایی خوش قیافه و زبان باز که انگار هیچ وقت به دام نمیافتند. سؤال اینجاست که چرا «دراکولا» بیشتر از هروقت دیگری و تا این حد بزک شده و اغراق هایش به حدی رسیده است که مخاطب از دیدنش حیرت میکند؟ چرا دکورها، لباسها و خیلی چیزها دیگر به اصطلاح میخواهد چشم همه ما را دربیاورد؟
به زعم نگارنده نویسندگان و کارگردان اثر همپای اخبار روز و رخدادهای تلخ چندسال گذشته جلو رفته اند و آگاهانه به این سمت قدم برداشته اند. مردم دیگر از شیادیهای کامروا، شخصیت اصلی داستان، تعجب نمیکردند؛ زیرا حالا دیگر مشابههای واقعی او در جامعه حضور داشتند. یاد مردم مانده که در این چندسال چند پرونده اختلاس و تبانی و پول شویی به دادگاهها رفته است و متهمانش ادعا کرده اند که دوستانی دارند که میتوانند همه لواسان را به نامشان بزنند، یادشان نرفته است که کدام یک از متهمان اقتصادی در خانه اش یک باغ وحش بزرگ احداث کرده بود و از انواع و اقسام حیوانات وحشی نگهداری میکرد.
مدیری بیشتر از هروقت دیگری و به واسطه اجرایش در «دورهمی» توانست به مردم نزدیک شود. این اعتراف خود او در قسمت آخر اجرای برنامه بود. حالا در «دراکولا» با جزئیات بیشتر و موقعیتهای کمدیتر از زنان افادهای و جلوه فروشی گفت که ناگهان همه چیزشان را از دست میدهند و به قهقرا سقوط میکنند. باز هم نمایش فریب کاری، دروغ، تظاهر و دسیسه در بستر طنز و به بهترین شکل ممکن. «دراکولا» از قسمتهای هفتم و هشتم به اوج خودش میرسد. بخشهایی که زنان فریب خورده کامروا متوجه میشوند تمام مال و اموالشان را از دست داده اند و حالا تک وتنها و بدون پشتوانه مالی و معنوی باید در کنار مباشر و همسر سابقشان با هم و در یک خانه زندگی کنند. فارغ از اینکه آیا دراکولا برای مدیری یک اثر روبه جلو محسوب میشود یا نه، همچنان در کیفیت طنازی و ایجاد موقعیتهای کمیک و دیالوگ نویسی استاندارد بالایی دارد؛ شیوهای که مردم هنوز از دیدنش لذت میبرند و کیف میکنند.