محمد عنبرسوز | شهرآرانیوز - دور جدید توزیع سریالهای
شبکه نمایش خانگی که از اواخر سال گذشته آغاز شده بود، روند کاری این رسانه را گسترش داده و انتشار هفتگی مجموعههای خانگی، با کمیت درخوری، ادامه دارد. اما، با به پایان رسیدن «
قورباغه»، به نظر میرسد خلأ چشمگیر کیفیت در این شبکه هویدا شده و سریالهای فعلی به قدر کافی نمیتوانند رضایت مخاطبان را جلب کنند. در بین مجموعههای خانگی در حال پخش، سه عنوان سریال کمدی وجود دارد که هر هفته منتشر میشوند؛ اما به نظر میرسد که این مجموعهها قافیه شبکه خانگی را به آثار جدی واگذار کرده اند.
بی توجهی به رسانه
مدیوم خانگی نه سینماست که گروهی از مردم آن را به چشم یک فعالیت تفریحی ببینند و با توجیه انبساط خاطر و لزوم رها شدن از دغدغههای روزمره زندگی در سالن تاریک سینما، هر کمدی ضعیفی را تحمل کنند و نه تلویزیون رایگان با دسترسی راحت است که مردم، بدون برنامه ریزی قبلی، به سریال هایش فرصت و بخت دیده شدن بدهند. شبکه خانگی رسانهای است که مستقیما از مردم پول میگیرد و در عین حال با سینما هم مقایسه شدنی نیست؛ بنابراین تعجبی ندارد که حتی کمدینهای باسابقه هم در این فضا غافل گیر شوند یا محاسباتشان اشتباه از آب دربیاید. این روزها مردم از شبکه خانگی انتظار دارند و جنس نامرغوب این رسانه را پس میزنند؛ رویکردی که ظاهرا سازندگان سریالهای کمدی خانگی به آن بی اعتنا هستند.
چهرههای آشنا
سریالهای فعلی طنز در شبکه خانگی، بیش از هر چیز، بر وزن خالقان آنها متکی هستند و از همین روی، در هر سه مجموعه، لحن و امضای شخصی کمدینهای صاحب نام و باتجربه سینما و تلویزیون ایران به چشم میخورد.
مهران مدیری،
رامبد جوان و
پیمان قاسمخانی سه طنزپرداز باتجربه تلویزیون و سینمای ایران هستند که ترجیح داده اند در سریالهای جدیدشان هم به چشم بیایند تا شاید مخاطب به وجاهت و سابقه آنها اعتماد کند؛ البته در مورد سریال
«خوب، بد، جلف: رادیواکتیو»، نام محسن چگینی به عنوان کارگردان ثبت شده، اما تأثیر قاسمخانی به عنوان طراح اصلی مجموعه، انکارناپذیر است.
با این حال، به نظر میرسد که سریال سازی طنز در شبکه خانگی به هنرمندان تازه نفس و خوش فکر نیاز دارد؛ کسانی که بتوانند تجربه جدیدی را به مخاطب هدیه دهند. روش این مردان محبوب و عموما پرمشغله اما، در عین حال که میتواند در رسانهای مثل تلویزیون کارساز باشد، برای جذب مخاطب در شبکه خانگی کفایت نمیکند.
فانتزی یا اغراق؟
فضای سریالهای طنز خانگی در ماههای اخیر به سمت نوعی فانتزی پیش رفته و این مجموعهها تعمدا از طنز واقع گرایانهای که نمونه ماندگارش را در شخصیت و آثار رضا عطاران سراغ داشتیم، دور شده اند. این رویکرد البته به خودی خود ایراد محسوب نمیشود، اما در نگاه کلی، سریالهای خانگی را شبیه به یکدیگر جلوه میدهد. پرهیز از واقع گرایی در کمدی، یا سریالهای طنز را به فضاهای دربسته محدود میکند (
مردم معمولی)، یا به شکل بازنمایی شخصیتهای به شدت ابله خودش را نشان میدهد (خوب، بد، جلف: رادیواکتیو) و یا اینکه طنز سریال دست به دامن غلو در تیپها یا حواشی غریبی مثل تبدیل کردن خانه به باغ وحش میشود (
دراکولا). هر چه هست، سریالهای خانگی دیگر به اندازه نمونههای جاافتادهای مثل «
هیولا» که مدت زیادی هم از پخشش نگذشته، همدلی برانگیز نیستند.
انتقاد محافظه کارانه
دو سریال «مردم معمولی» و «دراکولا» که در حال پخش از شبکه خانگی هستند، به ظاهر، در مسیر نقد اجتماعی شخصی و عمومی گام برمی دارند. «دراکولا» که درباره موضوع آقازادگی و رانت خواری شکل گرفته و «مردم معمولی» سعی میکند، ضمن تظاهر به اینکه در مورد روابط انسانی و خانوادگی حرفهای جدی برای گفتن دارد، گریزی هم به موضوعات روز مثل شرکتهای بازاریابی شبکهای بزند. از این منظر، «خوب، بد، جلف: رادیواکتیو» کمی صادقانهتر با مخاطب رفتار میکند؛ اما این مجموعه هم پر از کنایههای ریز و درشت به موضوعات روز است و حتی از خیر متلک گفتن به مدیر شبکه سه هم نمیگذرد.
تمام این ژستها ولی، در اوج محافظه کاری، گرفته میشوند و هیچ کدام از کمدیهای خانگی فعلی از حد تکرار مکررات یا کلی گویی فراتر نمیروند. در این مورد، «قهوه تلخ» نمونهای است که میتوان به آن اشاره کرد. نقدی تیز و جدی. در حالی که «دراکولا»، در طرح مواضع انتقادی، از منبع الهام خود یعنی سریال «هیولا»، حتی به اندازه یک گام هم جلوتر نرفته.
فقر فیلمنامه
یکی از نکات بارز کمدیهای خانگی ضعف جدی در طراحی قصه است. به جرئت میتوان گفت که هر سه کمدی فعلی شبکه نمایش خانگی با داستانهایی یک خطی اداره میشوند و بقیه ماجرا شاخ و برگهایی است که، با جای گذاری شوخیهای مکرر و موقعیتهای بامزه، به تنه اصلی الصاق شده اند. «مردم معمولی» که تکلیفش مشخص است و اصلا فضای آیتمیک دارد.
«دراکولا» به دنبال پر کردن جای خالی زوج رویایی اش، دست به دامن
ویشکا آسایش، محمد بحرانی و سیما تیرانداز شده تا با هر روشی که بلد هستند، مخاطب را بخندانند؛ حتی اگر برخی از این ابداعات زننده و دستمالی شده باشند. «خوب، بد، جلف: رادیواکتیو» هم از این منظر، ناامیدکنندهتر از دو همتای خود است؛ زیرا زوج تکراری
جمشیدی- درخشانی را، به همراه لشکری از تیپهای خام، دنبال یک بشکه کیک زرد ریسه کرده و کل گروه مدام دور خودشان میچرخند تا شاید بتوانند در میان این بلبشو، لبخندی گذرا بر چهره مخاطب بنشانند.
به صورت طبیعتی از این فیلم نامههای ضعیف نمیتوانیم انتظار پرداخت مناسب شخصیتها را هم داشته باشیم و به این ترتیب است که مثلا بیننده «دراکولا»، با تماشای هر قسمت از این مجموعه و دلزده شدن از اداهای اغراق شده مینا (سیما تیرانداز) و ژاله (ویشکا آسایش) یا لحن مضحک موفق (بهنام تشکر) و الناز (اندیشه فولادوند)، جای خالی زوج هوشنگ شرافت و شهره (فرهاد اصلانی و شبنم مقدمی) را احساس میکند. در «خوب، بد، جلف: رادیواکتیو»، زوج درخشانی و جمشیدی که دیگر رسشان کشیده شده و برگ تازهای برای رو کردن ندارند، آن قدر بر شوخیهای تکراری خود اصرار میورزند که کار از دستشان در میرود و چارهای جز درجه بندی سنی مجموعه باقی نمیماند. اوضاع «مردم معمولی» را هم از شمایل لوده شخصیت بردیا با بازی رامبد جوان و اجرای غم انگیز شبنم مقدمی در نقش باربارا میتوان حدس زد.