فرارسیدن ماه محرم بار دیگر فرصتی برای مرور درسهای ماندگار سیدالشهدا (ع) و یاران وفادارش را فراهم کرده است.
مجالس حسینی، بهانههایی هستند تا ارتباط عمیق میان چشمهای جان و دل عزاداران با نور تابناک حسینی برقرار شود و به ۲ رکن اساسی در تحقق این هدف توجه شود.
از سویی، مجالس حسینی فرصتی است تا معارف و آگاهیها و حقایق و دانشهای دینی به مخاطبان انبوه منتقل شود و از سوی دیگر مجالی است تا با تمرکز بر جنبه عاطفی و تأثر معنوی، ارتباطی عمیق تحقق یابد.
بنایی که در این مجالس ساخته میشود، هم از آجرها و سنگهای دانش و بینش است و هم سیمان و گچ اشک وآه.
روشن است که نمیتوانیم هیچ دیواری را فقط با سنگ و آجر بالا ببریم و هیچ وقت هم با سیمان خالی نمیتوان کاری کرد.
اگر در این مجالس، انتقال معارف صورت نگیرد، هدف اصلی این مجالس محقق نشده، زیرا انگیزه اصلی این مجالس برپایی کلاسهای درس و انتشار حقایق است تا دانش آموزان این مکتب هر روز به رشد و تعالی بیشتری برسند.
چنان که فلسفه عاشورا و اساس شهادت حضرت سیدالشهدا (ع) به تعبیر زیارت اربعین هدایت و روشنگری بوده است و «بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضلالة»؛ و از سوی دیگر تا این خشتهای معرفت و آگاهی با ملات اشک و عاطفه محکم نشود، بنیان استواری شکل نمیگیرد.
درس بزرگ عاشورا و محرم آزادگی و عزتمندی و حریت و مقاومتی است که در طول تاریخ الگوی همه آزادگان و ظلم ستیزان بوده و افرادی از مذاهب و ادیان گوناگون و با قومیتها و نژادهای مختلف را به ستایش واداشته است؛ از گاندی هند تا جاناتان سویفت، خالق رمان گالیور و از ادبای مسیحی لبنان تا چهرههای سیاسی مقاومت امروز در آمریکای لاتین، هرکسی با زبان خودش ایستادگی و سرافرازی غریب کربلا را ستوده است.
درس کربلا ایستادگی در برابر حرف زور و تسلیم نشدن و ذلتنپذیرفتن است، با هر هزینه و پیامدی که داشته باشد.
پژواک خونین پیام «هیهات منا الذلة» در تاریخ هنوز طنینانداز است و آزادگان را بهدنبالهروی از سالار شهیدان دعوت میکند.
پیام کربلا آزادگی و حریت است، در هر موقعیت و شرایطی که باشد و ندای «ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احرارا فی دنیاکم» هنوز هم در هرجای جهان به انسانها نهیب میزند که اگر به آخرت و خدا هم ایمان ندارید، در چارچوب مناسبات زندگی مادی دنیا آزاده باشید و ستم نکنید و ظلم نورزید.
درس بزرگ کربلا وصیت تکان دهنده امام غریب و تنها به فرزندش، امام سجاد (ع)، است که باشکوهترین تابلو کرامت انسانی و تعالی معنوی را رسم میکند. با بدنی مجروح و خونین، خسته و بی رمق، درحالی که همه عزیزان او را قطعه قطعه کرده اند و تا لحظاتی دیگر او را خواهند کشت و خیمه هایش را به آتش خواهند کشید، وقتی میخواهد به فرزندش وصیت کند چه میگوید؟
هرکس در چنین حالی باشد، با این همه درد، با این همه مظلومیت و غربت، با این همه خیانت و جنایت از انتقام میگوید و از فرزندش میخواهد که پس از او تقاص خون این همه کشته را بگیرد!
اما او چه میگوید و چه سفارشی میکند؟
جملات تکان دهنده و عجیب حضرت که آخرین سخنان او پیش از شهادت غمبارش بوده، چنین است: پسرم، مبادا به کسی که بی پناه است و یاوری به جز خدا ندارد، ستم کنی! از ظلم به افراد بی کس و بی پناه بترس، «إیاک و ظلم من لا یجد علیک ناصرا إلا ا...».