الهام مهدیزاده | شهرآرانیوز؛ بیمار پشت بیمار. دارو نیست. وقت سریع و زود برای سی تی سکن نیست. گوشه و کنار راهروها پر شده از بیماران نیمه جان. نه صدای خمپاره، نه صدای شلیک گلوله. صدا فقط صدای خس خس سینهها و سرفههای بی امانی که رمق از جان بیماران گرفته است. قیامتی به پاست. هرکسی دوان دوان قصد دارد خودش را زودتر به دوا و درمان برساند. زودتر به دکتر. زودتر به داروخانه. زودتر به سی تی اسکن. زودتر به آزمایشگاه و مرکز تست.
نه صدای خمپاره ای، نه صدای گلوله ای. صدا فقط صدای نفس کشیدنهای زجرآور و فریاد بیماران. صدای گریههای دختر حدودا سیزده سالهای که با رنگ و روی زرد منتظر تختی برای تزریق سرمی قندی نمکی است. نالههای دخترک به صدای سرفهها و خس خس سینهها غالب میشود؛ «مامان... مامان به خدا دارم میمیرم.» کرونا جنگی به راه انداخته و افسارگسیختهتر از قبل نفسهای مردم مشهد را نشانه گرفته است. روایتهایی که میخوانید، گزارشی میدانی از چند درمانگاه و مرکز آزمایشگاهی مشهد است.
روایت نخست، یکی از درمانگاههای بولوار هفت تیر- روی تمام صندلیها بیماران بدحال نشسته اند. رنگ و روی زردشان از پشت چند لایه ماسکی که به صورت زده اند، هویداست. به دلیل افت فشار خون توان راه رفتن ندارند. باید صبور بود. مرد میان سالی سراسیمه خودش را به پذیرش میرساند؛ «خانم دخترم دارد از دست میرود. تو را به خدا زودتر شماره بده. سردرد و بدن درد شدید دارد. نمیتواند حتی راه برود.» مسئول پذیرش به بیماران چشم انتظار داخل درمانگاه اشاره میکند؛ «همه اینها که نشسته اند کرونا دارند. همه بدحال اند. باید صبر کنید، چاره نیست. مگر اینکه یکی نوبتش را به شما بدهد.»
مرد با صدای بلند و اشکی که در چشمانش حلقه میزند، ادامه میدهد: خانم! میگویم دخترم دارد از دست میرود! سرش را سمت بیماران منتظر میچرخاند؛ «تو را به امام حسین (ع) اگر یکی حالش بهتر هست، اجازه بدهد دخترم زودتر برود. چند تا درمانگاه دیگر هم رفتم، اجازه ندادند.» مردی از روی صندلی بلند میشود؛ «بیا داداش. نوبت من را بگیر. سه نفر دیگر نوبت من میشود.»
هر پنج تخت تزریق سرم درمانگاه برای بخش بانوان پر شده و به گفته پرستار باید حداقل ۴۰ دقیقه دیگر صبر کرد تا سرمهای بیماران قبلی تمام شود.
مادری با دو دستش دختری حدودا سیزده ساله را به آغوش گرفته و آرام آرام با پلاستیک سرم و دارو سمت تزریقات میرود؛ «خانم! تخت خالی نیست. باید صبر کنید. بیماران هر پنج تخت سرم دارند. بیرون منتظر باشید بهتر است.»
دخترک طاقتش طاق شده. با همان حال و روی زرد و زار ناله میزند؛ «مامان به خدا دارم میمیرم. مامان، مامان نفسم بالا نمیآد!» مادر دخترک آرام دستی به سر و صورت دخــــترش مــی کـــشد؛ «چیزی نیست مامان جان. همه مریض اند. یک ذره تحمل کن. الان سرم و آمپولها را میزنند و خوب میشوی.»
روایت دوم، اسکن ریه به وقت ۳ بامداد- دکتر تجویز دارو برای همسرم را منوط به اسکن ریه هایش میکند. میگوید؛ «به دلیل تنگی نفس و خس خس سینه باید اول اسکن ریه بیاوری تا وضعیت درگیری ریهها را ببینم و بعد دارو بنویسم.» تندتند حرف میزند. برای راهنمایی نشانی مراکز سی تی اسکن میگوید: ببینید؛ من وقت ندارم. مریضهای زیادی در انتظارند. نشانی را از پذیرش بگیرید.
سر متصدی پذیرش شلوغتر از آن است که بخواهد جواب درست و حسابی به مراجعان بدهد. همان طور که سیستمش را نگاه میکند، به برگهای که روی شیشه زده است، اشاره میکند؛ «آدرس را از روی برگه بنویسید.»
آدرسی که داده اند، سی تی اسکن بیمارستان و مرکز آنکولوژی ناظران است، مرکزی که این روزها به دلیل مراجعه زیاد مردم، جای سوزن انداختن ندارد. بیمار و همراه همــــه چشــم به اعلام وقــــت دارنــد. خیلیها ســـعی دارند از لابه لای جمعیت، خود را به پذیرش نزدیک کنند و هر طور شده، وقت نزدیک تری بگیرند. وقتهایی که مسئول پذیرش میدهد، همه برای پنج روز آینده است. صدای زنی بلند میشود؛ «تا پنج روز دیگر، مریض من از دست میرود! تا پنج روز دیگر، ریه هایش کامل از بین رفته است.»
قسم دادن مسئول پذیرش، تنها راهی است که به ذهن بیشتر مراجعان میرسد و هر کس مسئول پذیرش را به نحوی قسم میدهد تا شاید لابه لای وقتهایی که میدهد، وقت زودتری تعیین کند؛ «تو را به خدا مادرم نمیتواند نفس بکشد... به جان بچه ام، حال همسرم بد است... جان بچه ات یک نگاه دیگر بکن، شاید وقت زودتری پیدا شد.»
مرکز تخصصی و آنکولوژی رضا (ع)، یکی دیگر از مراکز شلوغ و پر مراجعه مردم برای اسکن ریه است. این مرکز برای بیماران با اختلاف ۲۴ و ۴۸ ساعت و تا ۵ صبح به بیماران وقت اسکن ریه میدهد.
روایت سوم، داروخانه ها- هنوز نسخه را نداده ای، متصدی داروخانه میگوید: اگر بیمارت کرونایی هست، دارو نداریم. فقط شربت سرفه و استامینوفن و ... میتوانم بدهم. داروهای اصلی را ما نداریم.
این جمله را این روزها خیلی از پرسنل داروخانههای مشهد به بیماران تحویل میدهند؛ بیمارانی که چشم امید به گرفتن دارو و بهبود علائم خود دارند. رمدسیویر یکی از داروهایی است که با وجود تجویز پزشکان برای بیماران کرونایی، در داروخانهها موجود نیست.
یکی از همراهان بیمار، همه ناراحتی اش از نبود دارو را متوجه مسئولان داروخانه میکند؛ «اگر برای مادر خودت هم بود، این طور راحت میگفتی نداریم؟ ندارید یا نگه داشته اید برای خودتان؟» صحبت هایش با واکنش مسئولان داروخانه روبه رو میشود؛ «دارو نیست. بیمار کرونایی زیاد است و اصلا ربطی به پارتی بازی ندارد. اگر حال مریضت خوب نیست، منتظر داروخانه و این چیزها نباش؛ ببرش بیمارستان.»
روایت چهارم، آزمایشگاه تست کرونا- آزمایشگاه پردیس حافظ، یکی از مراکزی است که اغلب بیماران برای انجام تست کرونا به آنجا مراجه میکنند. مردی جلو آزمایشگاه میز گذاشته است و به مراجعان، برگه مربوط به تست حلق و خون میدهد. چند نفر از مراجعان برای پرواز خارجی میخواهند تست کرونا بدهند. مرد با میکروفنی که دستش گرفته است، سعی میکند به صورت منظم، بیمارانی را که دور و اطراف آزمایشگاه و پیاده روها نشسته اند، برای مراجعه به آزمایشگاه و دادن تست صدا بزند.
درمانگاه حاشیه وکیل آباد نیز شلوغ است. پزشک عفونی درمانگاه میگوید هر شیفتی که حضور دارد، حدود ۱۲۰ تا ۱۳۰ بیمار را ویزیت میکند. مسئول پذیرش هم از شبانه روزی شدن حضور پزشکان عفونی در این درمانگاهمی گوید.
آن طرف دیوارهای شلوغ و جنگی درمانگاهها و مراکز درمانی، فست فودها، کافی شاپهای حاشیه بولوار هفت تیر، هاشمیه و هنرستان شلوغ است؛ شلوغ و بی خیال از جنگ نابرابری که کرونا به جان میزبانش انداخته است.