سرخط خبرها

آرامش در زندگی

  • کد خبر: ۷۹۹۸
  • ۰۹ آبان ۱۳۹۸ - ۰۹:۰۲
آرامش در زندگی
نتیجه خدمت به آقایی رئوف از زبان خادمان حرم مطهر
سید مصطفی بهشتی - اکنون که شما این مطلب را می‌خوانید، ۲ ماه محرم و صفر را سپری کرده‌ایم، ولی هنوز هم هوای این ۲ ماه عزیز در شهر هست و همگان کم‌کم بیرق عزا را جمع‌آوری می‌کنند. پایان ماه محرم و صفر با یک شهادت ختم می‌شود. شهادت امامی که برای ما مشهد‌ی‌ها در بین ائمه از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است، شهادت حضرت رضا (ع) پایان‌بخش ماه صفر است و اندوهی که بر دل شهروندان بهشت در این روز هست وصف‌ناشدنی است. درباره حضرت رضا (ع) و بسیاری از بزرگی‌های ایشان بسیار شنیده‌ایم و حتی دیده‌ایم. از گره‌هایی که پشت پنجره فولاد به دست آن حضرت باز شده است تا بیمارانی که با نگاه ویژه آن امام همام از روی تخت بیمارستان بلند شده‌اند. از خیری که به امر حضرت در مسیر نیازمندی قرار گرفته تا زندانی که به واسطه فردی ناشناخته آزاد شده است. مواردی از این دست را که موجب شادی دل‌های بسیاری شده است تاکنون زیاد شنیده‌ایم. اما در کنار نگاه ویژه‌ای که امام رضا (ع) به پیروانش دارد، شهروندان مشهدی به شکل ویژه‌تری از حضور ایشان منتفع شده‌اند. از شغل‌هایی که به واسطه استقرار بارگاه منور حضرت رضا (ع) ایجاد شده است تا فرصت ویژه خدمتگزاری به حریم آن امام بزرگوار را می‌توان جزو بهره‌مندی‌های مشهدی‌ها برشمرد. بخشی از این بهره‌مندی از حضور حضرت رضا (ع) در شهر مشهد هم بر‌می‌گردد به فراهم آمدن فرصت خادمی بارگاه منور رضوی که تعدادی از زائران و مجاوران صاحب این افتخار شده‌اند.
در این گزارش، اما به سراغ افرادی رفتیم که سال‌های زیادی از عمر خود را صرف خدمت به بارگاه امام هشتم شیعیان و زائران آن حضرت کرده‌اند و به اتفاق تأکید دارند که این بهترین اتفاق زندگی آن‌ها بوده است.

آرامش بعد از موج انفجار
محمد احمدیان، از اهالی شمال خراسان، سال ۱۳۴۱ در درگز به دنیا آمده است. به گفته خودش دوران کودکی را در کنار پدر و مادرش در کار کشاورزی گذرانده و پدر بزرگش از مذهبیون پای کار در درگز بوده است که در این شهر به ساخت مسجد هم اقدام کرده است. اعتقادات مذهبی به همان شکل سنتی و البته با ایمانی راسخ بین اعضای خانواده نسل به نسل منتقل شده تا از محمد احمدیان، فردی عاشق امام رضا (ع) را ساخته است. محمد احمدیان در سال ۶۰ توفیق حضور در جبهه‌ها را به واسطه سربازی به دست آورده است که برای این امر راهی آبادان شده و در سال ۶۱ در منطقه شوش و در عملیات فتح‌المبین دچار حادثه شده است و موج انفجار سبب می‌شود که دچار اختلال در شنوایی، مشکل در ناحیه کمر و گردن شود و ترکشی را از آن دوران به یادگار با خود داشته باشد.
این جانباز دلاور دفاع مقدس درباره اشتغال و چگونگی مهاجرتش به مشهد گفت: بعد از دوران سربازی و حضور در جبهه در شرکت تعاونی روستایی مشغول به کار شدم و حدود ۶ سال را در این مجموعه گذراندم تا اینکه در سال ۶۸ به دلیل عوارض جنگ و موج انفجار تاب زندگی و ادامه حیات در شهر درگز و کار موجود را نداشتم. دلیل هم این بود که به واسطه موج انفجاری که بدن من‌را تحت‌تأثیر قرار داده بود، خواب نداشتم و نمی‌توانستم بسیاری از امور را پیش ببرم. به همین دلیل با وجود اینکه شرایط کاری من در مشهد مشخص نبود به مشهد آمدم تا در کنار حرم امام رضا (ع) و به واسطه علاقه‌ای که به آن حضرت داشتم به آرامش برسم.
محمد احمدیان درباره سختی‌های گذران زندگی در مشهد در ابتدای زندگی در این شهر گفت: ابتدا که به مشهد آمدم تا یک سال شغل آزاد داشتم و زندگی به سختی سپری می‌شد. من هم با مشکلاتی که در بدنم داشتم نمی‌توانستم در آن شغل آزاد ادامه دهم. رفتم پیش امام رضا (ع) و گفتم آقاجان من بعد از گذراندن زندگی سخت و خدمت به پدر و مادرم در دوران جوانی و خدمت به کشورم در حد توانم، از شما می‌خواهم کمی شرایط را به لحاظ شغلی برای من در زندگی سهل کنید و به جز شما کسی را ندارم. در چنین روز‌هایی در ماه صفر و ایام عزاداری حضرت بود که خدمت آقا رسیدم و تقاضای خودم را بیان کردم. به ۲۴ ساعت نرسید که روز بعد یک نفر بر سر راه من قرار گرفت و با توجه به علاقه‌ای که به جبهه و کار جهادی داشتم در جهاد کشاورزی مشغول به کار شدم، البته مدرک تحصیلی مرتبط با کار هم داشتم و باید بگویم که من کار را از آقا امام رضا (ع) دارم.

میزبانی از زائران
این شیفته حضرت رضا (ع) در ادامه در حالی که چشمانش از یادآوری روز‌های سخت و البته لطف امام رئوفمان خیس شده بود، گفت: بعد از اینکه یک سالی را در جهادکشاورزی مشغول به کار بودم توانستم خانه دو طبقه‌ای را خریداری کنم که از همان لحظه اول تصمیم گرفتم یک طبقه از این خانه را در اختیار زوار حضرت قرار دهم تا به نوعی بتوانم گوشه‌ای از لطف ایشان به زندگی‌ام را جبران کنم. هنوز هم که هنوز است این طبقه از خانه در اختیار زوار حضرت است. بسیار در این سال‌ها پیش آمده است که در راه حرم دیده‌ام زوج جوانی، پیرمردی، پیرزنی در کنار خیابان یا پای دیواری در هوای سرد و گرم وسایل خود را گذاشته‌اند و قصد استراحت دارند. در حالی که به این موضوع فکر کرده‌ام که شأن زوار آقا این نیست و باید اسکان داده و پذیرایی شوند، به همین واسطه در ساعت‌های مختلف شبانه‌روز رفته‌ام و آن‌ها را به خانه آورده‌ام. در این مدت هم همواره همسایه و افرادی بوده‌اند که گفته‌اند با چه اعتمادی منزل خودت را به هر کسی می‌دهی؟ چگونه اعتماد می‌کنی؟ این‌ها را که نمی‌شناسی شاید روزی بلایی سر تو بیاورند و از اعتماد تو سوء‌استفاده کنند! ولی حقیقت این است که من به حرف این افراد کاری نداشتم، چرا که من با کس دیگری معامله کرده‌ام و حساب و کتابم با کس دیگری است. من باید همه روز‌هایی که آقا به من توجه ویژه داشته است به شکلی که در توانم هست و شایسته باشد جبران کنم. در این بین زوار بسیاری هم آمده‌اند و اصرار داشته‌اند که از آن‌ها پول دریافت کنم یا خودشان رفته‌اند برای من کادویی گرفته‌اند، حرف من به این افراد هم همین بوده است که من با کسی که معامله کرده‌ام سودی بیش از اجاره و کرایه خانه می‌گیرم. خلاصه اینکه کار من با این زائران این بود که با ماشین خودم دور می‌زدم و این بزرگواران را در گوشه‌هایی از شهر می‌یافتم، سپس به منزل می‌آوردم و معامله من با آن‌ها فقط در دادن کلید خانه خلاصه می‌شد. بسیاری از این زوار بعدتر با خانواده می‌آمدند و تعدادشان بیشتر می‌شد که بعضا شده بود راهی درگز می‌شدم و طبقه‌ای که خودم هم سکونت داشتم در اختیار آن‌ها قرار می‌دادم تا شرایط بهتری داشته باشند.

ویلچر صلواتی
این خادم زوار مشهد‌الرضا در ادامه درباره چگونگی وارد شدنش به عنوان خادم در حرم مطهر گفت: بعد از اینکه مدتی گذشت دلم تاب نیاورد و متوجه شدم هنوز به آن آرامشی که می‌خواستم نرسیده‌ام و باید خدمتم به امام رضا (ع) و زوارش را بیشتر کنم، از امام رضا (ع) خواستم که من خانه ناچیزم را در اختیار زوار شما قرار دادم، شما هم مرا به خادمی خودتان در این بارگاه نورانی و خانه‌تان بپذیرید. منتظر کسی و اینکه اتفاق خاصی بیفتد نماندم و خودم شروع کردم. روشی را در پیش گرفتم که بتوانم خدمت کنم، به همین واسطه شب‌ها حدود ساعت ۲ و ۳ شب راهی حرم می‌شدم. شناسنامه‌ام را در قسمت اجاره رایگان ویلچر‌ها قرار می‌دادم و ویلچری را تحویل می‌گرفتم و با لباس شخصی خودم مشغول جابه‌جایی زائران کم‌توان حرکتی می‌شدم. در آن زمان بسیاری، حتی اعضای خانواده‌ام از کار من خبر نداشتند و مدام می‌پرسیدند ساعت ۳ شب می‌روی حرم که چه کاری بکنی؟ اما من در خلوت خودم می‌دانستم که چه حال خوبی دارم، چه لذتی می‌بردم و چه آرامشی در وجود من و زندگی من حاکم شده است. کمی که گذشت به مدیرم در جهاد کشاورزی که خادم حرم بود گفتم امکان دارد لباست را به من بدهی؟ او هم لباس اضافه‌ای در خانه داشت و برای من آورد و این کار ادامه داشت. هر شب آخر شب به حرم می‌رفتم، ویلچر را تحویل می‌گرفتم و زائران را در حرم جابه‌جا می‌کردم. وقتی هم که می‌خواستم به خانه بیایم اگر می‌دیدم زائری برای اسکان مانده است با خودم به خانه می‌آوردم و شما نمی‌دانید این کار چه لذتی داشت و تا یک سال به این کار ادامه دادم.
احمدیان در ادامه درباره چگونگی ماندگار شدنش در حرم به عنوان خادم گفت: یک بار یکی از دوستان گفت، تو که این کار را انجام می‌دهی برو و ثبت نام کن که قانونی بیایی و بروی و شیفت‌بندی داشته باشی. من هم تصمیم گرفتم ثبت نام کنم. چند امتحان و مصاحبه داشت تا اینکه به لطف حضرت پذیرفته شدم و با توجه به اینکه قبلا در جهادکشاورزی بودم و به امور این حوزه واقف بودم تصمیم گرفتم در قسمت شمیم رضوان و فضای سبز به صورت افتخاری مشغول شوم و تا امروز که در خدمت شما هستم هر وقت مراسمی، جشنی و هر اموری که در این حوزه باشد در حرم حاضر هستم تا بتوانم کار کوچکی در مقابل بزرگی حضرت انجام دهم.
احمدیان در ادامه درباره الطاف امام رضا (ع) به زندگی‌اش گفت: من آنچه در زندگی به لطف حضرت دیده‌ام و داشته‌ام، آرامش بوده است. با حقوق اندک کارمندی تا همین امروز با آبرو گذران کرده‌ام و توانسته‌ام بچه‌هایی صالح و درست تربیت کنم. از نگاه ویژه امام رئوف هم بوده که تا به امروز هم فرزندانم با موفقیت دوره‌های درسی را طی کرده‌اند و مشغول به کار هستند و هم اینکه خداروشکر در زندگی‌ام اتفاق ناراحت کننده‌ای نداشته‌ام و توانسته‌ام در کنار همسرم زندگی را پیش ببریم.

مسافر اتوبوس مشهد
علیرضا سرگلزائی، یکی دیگر از خدام حضرت رضا (ع)، است که دست تقدیر او را که متولد زاهدان است به مشهد آورده تا در این این شهر فرصت خدمت به حضرت رضا را داشته باشد. او متولد سال ۴۱ است. در دوران کودکی او، پدرش اتوبوس داشته و برای جابه‌جایی مسافر بین مشهد و زاهدان در رفت و آمد بوده است و این رفت و آمد به خرید خانه در مشهد منجر شده است. سرگلزائی درباره ادامه این مسیر و چگونگی مهاجرت به مشهد گفت: وقتی پدرم در مشهد خانه خرید مدام در بین مشهد و زاهدان در رفت و آمد بود. ما هم در تابستان‌ها که از تحصیل فارغ بودیم به مشهد می‌آمدیم و در همان منزل سکونت داشتیم تا اینکه در سال ۶۰ و بعد از دریافت مدرک دیپلم برای همیشه به مشهد مهاجرت کردیم و با افتخار ساکن مشهد‌الرضا شدیم.
سرگلزائی ادامه داد: در انستیتو تکنولوژی درس خواندم و فوق دیپلم گرفتم. برای ادامه دادن دیگر شرایط مهیا نبود، پدرم دچار بیماری شد، من فرزند ارشد خانواده بودم و ما ۱۰ خواهر و برادر بودیم. به ناچار باید به کمک پدر می‌رفتم. راننده اتوبوس شدم. این رانندگی هم‌زمان شد با دوران جنگ تحمیلی که در این دوره من چندین بار به صورت داوطلبانه و بعضا هم مأموریتی راهی سمت جنوب شدم که خود حاوی خاطرات تلخ و شیرین بسیاری است که یکی از آن‌ها شیمیایی شدنم در عملیات مرصاد بود که نیرو‌ها را با اتوبوس بردم. البته که هیچ وقت پیگیر اموری با عنوان جانبازی در این راستا نبوده‌ام.

واسطه تأمین امنیت
سرگلزائی در ادامه درباره علاقه به امام رضا (ع) گفت: هم پدرم و هم خودم همیشه ارادت ویژه‌ای به حضرت رضا (ع) داشتیم و این سبب شده بود که تلاشم بر ماندن در شهر مشهد باشد و در همین شهر هم ازدواج کردم و ماندگار شدم. هر وقت به حرم حضرت طلبیده می‌شدم دوست داشتم در حرم فرش‌ها را جمع یا پهن کنم و علاقه شدیدی داشتم که اگر بشود خادمی امام رضا (ع) قسمت من شود. پس از اینکه در حرم مطهر بمب‌گذاری شد، طرح انتظامات و بازرسی بدنی زائران اجرایی شد. در ابتدا اجرای این طرح بر عهده نیروی انتظامی بود و بعد به بسیج واگذار شد که من در قالب بسیج در آن زمان به صورت افتخاری در قسمت بازرسی بدنی مشغول شدم. با توجه به اتفاقی که افتاده بود بسیار کار حساس و پر استرسی بود. هم‌زمان با این فعالیت کار خودم را از حمل و نقل برون‌شهری به درون شهری تغییر دادم و آژانسی را راه‌اندازی کردم که سرویس‌دهی سازمان‌ها و شرکت‌ها با مینی‌بوس را انجام می‌دادیم. این شکلی از زندگی است که کار خودم را پیش می‌بردم و افتخار خدمت به حضرت رضا (ع) را داشتم.
سرگلزائی درباره خاطراتش از حضور در جایگاه بازرسی بدنی در گیت ورودی گفت: خب در این سال‌ها موارد بسیاری بوده است که به دلیل حفظ شرایط آرام بارگاه و زائران به گونه‌ای شرایط مدیریت شده است که کسی متوجه نشود. در این بین، اما یک خاطره هم گفتنی است. حدود ۳ سال پیش در ورودی باب‌الرضا (ع) ۳ نفر از عوامل داعش را شناسایی کردیم که بعد‌ها به اطلاعات معرفی شدند و از طریق آن‌ها به خانه‌های تیمی داعش دست یافتند.
این خادم حضرت رضا (ع) در ادامه درباره خاطراتی که از دوران حضورش در بارگاه منور رضوی دارد، بیان کرد: خاطراتی که برای شما می‌گویم همان چیزی است که خودم دیده‌ام و نقل یا دهان به دهان شدن نیست. یکی از این خاطرات مربوط به شبی است که شیفت بودم و برای استراحت رفتیم. در حالی که خوابیده بودیم متوجه شدم که یکی از همکاران خواب می‌بیند و عرق کرده است. بیدارش کردم و گفتم چه اتفاقی افتاده است که گفت خواب می‌دیدم و از من خواست تا همراهش بروم. من هم با وجود اینکه نمی‌دانستم چه اتفاقی افتاده است همراهش رفتم. به سمت پایین خیابان رفتیم و این در حالی بود که باران شدیدی می‌بارید. همکارم به من گفت، من آقا را خواب دیدم که به من آدرسی گفتند و از من خواستند به آنجا بروم. به سمت کوچه‌ای رفتیم و در جدول نگاه کردیم که متوجه شدیم توله‌سگی در آب گیر کرده و در حال خفه شدن است که همکارم او را نجات داد. این نشان از این دارد که آقار در حریم خودش و حتی دورتر رنج یک حیوان را هم نمی‌خواهد.
سرگلزائی درباره تأثیرات خدمت به امام رضا (ع) در زندگی‌اش گفت: آنچه تاکنون رقم خورده است موفقیت فرزندانم بوده و در کنار آن آرامشی که بر زندگی من حاکم شده است و باید بگویم خیلی جا‌ها بوده که دست من از زمین و آسمان کوتاه بوده، ولی به لطف حضرت رضا (ع) مشکلات حل شده است.

از غربت به شهر بهشت
در ادامه در ۲ بخش کوتاه در خدمت ۲ تن از خادمان بزرگوار حرم مطهر رضوی هم بودیم. ابتدا با سید جعفر میرزاده به گفتگو نشستیم. مردی که در هفتمین دهه از زندگی خویش به سر می‌برد و از سال ۷۴ برای ادامه زندگی از طبس رهسپار مشهد شده است. میرزاده، فرهنگی بازنشسته‌ای است که دوران کاری خود را به شغل شریف دبیری و معلمی سپری کرده و اکنون حدود ۱۷ سال است از آموزش و پرورش بازنشست شده است. میرزاده درباره نحوه مهاجرتش به مشهد و همجواری با حضرت رضا (ع) گفت: همسر من اهل تهران بود و از اقوام خویش دور افتاده بود. ما در طبس با یکدیگر ازدواج کردیم، ولی همسرم همواره از دوری خانواده ناراحت بود. تعداد زیادی از اقوام او هم در مشهد ساکن بودند، این موضوع سبب شد تا درخواست انتقال از آموزش و پرورش طبس به مشهد را داشته باشم و پس از موافقت، راه مشهد را در پیش بگیریم و شهروند شهر امام رئوف شویم.
میرزاده درباره عشقی که به حضرت رضا (ع) دارد، گفت: من در همان فضای خانواده علاقه به حضرت رضا (ع) را دیده بودم و وقتی که می‌دیدم با چه عشقی نسبت به ایشان در خانواده صحبت می‌شود متوجه شخصیت ویژه آن حضرت شدم، در جریان زلزله طبس مادرم و چندتا از خواهرانم را از دست دادم و به لحاظ خانوادگی شرایط برای من سخت شد با این حال از دایی خودم و دایی همسرم درباره حضرت بسیار یاد گرفتم و علاقه به آن حضرت بیشتر شد.
میرزاده درباره چگونگی فراهم شدن شرایط برای خدمت کردنش به امام رضا (ع) گفت: من با همکاران در اداره گفتگو می‌کردیم که آن‌ها از کارشان به صورت افتخاری سخن گفتند و راهنمایی کردند که چگونه امکان دارد این اتفاق بیفتد. برنامه‌ای که ما در خانواده داشتیم این بود که هر شب ساعت ۱۲ به زیارت آقا می‌رفتیم، با خودم فکر کردم که چه بهتر بتوانم در این بارگاه منور خدمتی هم بکنم، بنابراین رفتم و فرم را پر کردم و پس از گذراندن همان دوره‌هایی که برای همه وجود دارد، لایق خدمت کردن به امام مهربانمان شدم.

قدمی به سوی ائمه
غلامرضا یعقوب‌نژاد، آخرین خادمی است که با او به گفتگو نشستیم. مردی که در هفتمین دهه از زندگی خودش است و این روز‌ها بعد از مدت‌ها زندگی در شهر مشهد، به واسطه حضور فرزندانش در شهر تهران زندگی خود را بین دلش که در مشهد است و فرزندانش که در تهران هستند، تقسیم کرده و مسافر جاده و قطار و هواپیماست. یعقوب‌نژاد هم مانند میرزاده، کارمند آموزش و پرورش بوده و افتخار ۳۰ سال خدمت به فرهنگی جامعه را داشته است. او که در سال ۸۵ بازنشست شده است بعد از این امر، تمرکز خود را روی ورزش در بوستان ملت گذاشته است تا اینکه در این مسیر با دوستی آشنا می‌شود که در حرم مطهر خدمت می‌کند و سبب معرفی او به حرم مطهر برای خدمت افتخاری شده است. این خادم بارگاه رضوی درباره نتیجه خدمتش به زائران امام رضا (ع) بیان کرد: بعد از بازنشستگی سعی کردم دو کار را به صورت ویژه پیش ببرم، یکی ورزش کردن را که به سلامت جسمم کمک کند و دیگری خدمت به امام رضا (ع) که به سلامت روحی و آرامش قلبی من منجر شود. خدا را شکر که در هر دو حوزه هم اتفاق لازم افتاده است. شما وقتی به سمت ائمه می‌روید به سمت یک انسان عادی نمی‌روید، بلکه شما به سمت افرادی برگزیده از سوی خداوند می‌روید. پس نتیجه‌ای هم که می‌گیرید نتیجه متفاوت و برجسته‌ای است که همه خوبی‌ها را آن گونه که آن حضرت صلاح بداند برای شما و ما از خدا طلب می‌کند.
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->