به گزارش شهرآرانیوز، این نوشته حاوی گفتوگوی سنجر سهیل، صاحب امتیاز روزنامه ۸صبح، با یکی از ۵۳ نفری است که یکجا با اشرف غنی از کابل فرار کرد. در این یادداشت، همه اتفاقاتی که این شخص از ساعت ۸صبح روز یک شنبه، بیستوچهارم اسد سال روان تا شام روز دوشنبه، بیستوپنجم اسد شاهد بود، روایت شدهاست. طبیعی است که چشمدیدهای یک فرد از همه اتفاقاتی که در آن روز رخ داده است، نمیتواند تصویر روشن و کلی را از همه عوامل و دلایل فرار اشرف غنی ترسیم کند؛ زیرا ممکن است برخی از اطلاعاتی که در این یادداشت میآید، نیاز به بررسی، بازخوانی یا تایید چند تن از دیگر همراهان اشرف غنی داشته باشد.
سنجر سهیل نوشت: با این حال، این یادداشت بسیاری از اتفاقات نگفته رویداد فرار غنی و همراهانش را تا حدی که چشم یک شاهد عینی و دخیل در ماجرا دیده است، ترسیم میکند. من بنابر توافقی که با شخص راوی داشتم، از افشای هویتش خودداری میکنم، اما به عنوان یک روزنامهنگار مسوول، تعهد میکنم که آنچه را میخوانید، روایت همان شخص است و من تنها آن را بدون هیچ دخل و تصرفی نوشتهام. بخشهای از این روایت را من با دو تن از همراهان اشرف غنی به منظور سنجش اعتبار آن در میان گذاشتم که در متن نوشته به آن اشاره شده است.
بیان این نکته نیز ضروری است که این روایت بیتردید تصویر نهایی و کامل از کل ماجرا نیست و ما در روزنامه ۸صبح حاضریم در صورت اعلام آمادهگی دیگر همراهان اشرف غنی در روز فرار، حکایت آنان را نیز به مخاطبان ۸صبح و مردم افغانستان برسانیم.
صبح روز سقوط؛ یکشنبه، بیستوچهارم اسد سال ۱۴۰۰ خورشیدی
طبق روال همیشهگی، حوالی ساعت هشت صبح از خانه بیرون شدم تا به سر کارم در ارگ ریاست جمهوری بروم. آن روز برخلاف روزهای دیگر، کابل خلوتتر به نظر میرسید. گشتوگذار مردم کم و شمار نیروهای پولیس نیز در پستهای بازرسی سطح شهر اندک بود. این در حالی بود که به دلیل تدابیر و آمادگیهای درجه یک امنیتی، شمار نیروهای پولیس میبایست بیشتر از قبل میبود. وقتی به دفتر کارم رسیدم، اوضاع آنجا نیز غیرعادی به نظر میرسید. هرچند شمار زیادی از کارمندان به وظایفشان حاضر شده بودند، اما بخش عمدهای از کارمندان ارگ، برخلاف روزهای گذشته، یا پیراهن تنبان به تن داشتند و یا لباس راحت و غیررسمی پوشیده بودند.
هر روز طبق معمول ساعت نُه صبح یک جلسه برگزار میشد که در آن اشرف غنی، حمدالله محب مشاور امنیت ملی، متین بیک رییس دفتر، فضلمحمود فضلی رییس اداره امور و شمار دیگر از مقامات حکومت پیشین حضور داشتند. در این جلسه فیصله شد که جلسه کابینه به گونه عاجل و اضطراری برگزار شود. هدف از برگزاری جلسه کابینه این بود که راهی پیدا کنند تا بر مبنای آن، برای هراس، آشفتهگی و سراسیمهگی مردم پاسخی فراهم شود و آنان به آرامش و خویشتنداری دعوت شوند.
کارمندان ریاست دفتر رییس جمهور و اداره امور به گونه فوری به دعوت وزرا برای شرکت در نشست اضطراری کابینه اقدام کردند. اندکی بعد خبر رسید که حدود۵۰ درصد از اعضای کابینه یا خارج از کابل هستند (عدهای در ولایتها بودند) یا هم در خارج از کشور به سر میبرند. در همین لحظات خبر آوردند که امرالله صالح، معاون اول ریاست جمهوری نیز دو روز قبل از کابل به پنجشیر رفته و تاکنون برنگشته است. سرور دانش، معاون دوم ریاست جمهوری نیز همان لحظه در یک جلسه مردمی که از قبل برنامهریزی شده بود، در غرب کابل حضور داشت.
زمانیکه همه به نتیجه رسیدند که برگزاری جلسه کابینه مقدور نیست، اشرف غنی تصمیم گرفت به مرکز سوق و اداره وزارت دفاع ملی که در نزدیکی ارگ ریاست جمهوری قرار داشت، برود. به همین منظور، سربازان قطعه محافظت ریاست جمهوری «PPS» به سمت وزارت دفاع رفتند تا برای ورود اشرف غنی آمادهگی بگیرند. در همین گیرودار، خبر رسید که بسمالله محمدی، وزیر دفاع نیز در مقر وزارت حضور ندارد و برای بازدید از قوای هوایی، به میدان هوایی کابل رفته است. این در حالی بود که هیبتالله علیزی، لوی درستیز ارتش نیز مصروف جلسه با شماری از مقامهای امریکایی بود. بنابراین، تصمیم گرفته شد که به دلیل حضور نداشتن وزیر دفاع و مصروفیت رییس ستاد مشترک ارتش، رفتن اشرف غنی به وزارت دفاع معطل شود.
ساعت از ۱۲ پس از چاشت گذشته بود که کارمندان ارگ و برخی ادارههای دیگر دسته دسته از دفاتر خود خارج شدند و به خانههایشان رفتند. در همین گیرودار، با تکیه بر ضربالمثل معروف که «با شکم گرسنه جنگ نمیشود»، تصمیم گرفته شد تا غذای چاشت را صرف کنیم. مشکل اما این بود که وقتی به آشپزخانه سر زدیم، دیگهای غذا همه آماده و دستنخورده روی اجاقها بود، در حالیکه از کارمندان خدماتی آشپزخانه ارگ خبری نبود. آنان نیز در همین گیرودار فرار کرده بودند. در همین دقایق صدای شلیک گلوله از اطراف ارگ به گوش آمد و سبب سراسیمهگی بیشتر شد. برخی میگفتند که صدای شلیک گلوله بخاطر متفرق کردن مردمی است که در اطراف بانکها به منظور بیرون کشیدن پولهایشان تجمع کرده بودند.
[یکی از همراهان دیگر اشرف غنی به من گفت که شلیک در اطراف ارگ حوالی ساعت ۱۱ یا ۱۱:۳۰ شنیده شد. این صداها سبب دستپاچهگی کارمندان ارگ شد و همان لحظه بیشتر کارمندان با شنیدن صدای شلیک گلوله دسته دسته از ارگ ریاست جمهوری بیرون شدند.]
عبدالسلام رحیمی، مشاور ارشد اشرف غنی در امور صلح با نمایندهگان طالبان و همکاران زلمی خلیلزاد در دوحه قطر تماس گرفت و از آنان خواست تا نگذارند نیروهای طالبان وارد کابل شوند. سلام رحیمی بعد از یک گفتوگوی چند دقیقهای، برگشت و گفت، طالبان میگویند که داخل شهر کابل نمیشوند. پیش از این برای افراد وابسته به ارگ ریاست جمهوری اطلاع رسیده بود که نیروهای طالبان به سمت کابل حرکت کردهاند. طالبان اما گفت که ممکن این افراد نیروهایشان نباشند و کسانی دیگری زیر نامشان میخواهند وارد کابل شوند تا شاید دست به غارت و چپاول بزنند. در واقع توافق میان عبدالسلام رحیمی، طالبان و نمایندهگان خلیلزاد این بود که به دلیل تراکم جمعیت در کابل، حضور دیپلماتیک کشورهای جهان و موجودیت سرمایههای مردم، اگر هرجومرج در کابل اتفاق بیفتد، وضعیت خیلی خراب میشود. بعد از این گفتوگو، طالبان اعلامیهای نشر کردند و بر مبنای آن، گفته شده بود که نیروهایشان قرار نیست وارد شهر کابل شوند.
همان لحظه متین بیک، رییس دفتر ریاست جمهوری با روحیه قوی و عالی برگشت و در کنار حمدالله محب، مشاور امنیت ملی نشست. متین بیک تلفنش را گرفت و توییت «کابل امن است، مردم نگران نباشند و تشویش نداشته باشند» را پس از نوشتن، در حساب توییتریاش پُست کرد. در همین اثنا به یکی از افراد دستور داده شد که با سخنگوی قوای امنیتی تماس بگیرد و از وی بخواهد تا یک پیام ویدیویی اطمینانیه ضبط کند و به رسانههای تصویری بفرستد. هماهنگیهای لازم برای انجام این کار صورت گرفت و سخنگوی قوای امنیتی در این زمینه دست به کار شد. این درحالی بود که کارمندان محافظتی رییس جمهوری لباسهای خودشان را عوض کردند و لباسهای راحتتر به تن کردند.
در همین لحظات دستور رسید که به سمت چرخبالها برویم. از آنجایی که بخشی از نیروهای محافظتی رییس جمهور هنوز در مقر وزارت دفاع مستقر بودند و انتظار آمدن رییس جمهور را میکشیدند، تصور من این بود که ما به سمت وزارت دفاع پرواز میکنیم. همه به سمت چهار چرخبال که در محوطه ارگ ریاست جمهوری انتظار میکشیدند، به سرعت حرکت کردیم. چرخبالها پرواز کردند و برخلاف تصور و انتظار، نه به سمت وزارت دفاع؛ بلکه به سمت شمال کشور به پرواز درآمدند.
[همراه دیگر اشرف غنی به من گفت: «سرور دانش معاون دوم رییس جمهور، عبدالسلام رحیمی مشاور ارشد رییس جمهور در امور صلح و عضو هیات مذاکرهکننده دولت، متین بیک رییس دفتر ریاست جمهوری و وحید عمر مشاور ارشد رییس جمهور در امور ارتباطات استراتیژیک نیز در همان روز در ارگ بودند، اما در جریان برنامه رفتن و فرار قرار نداشتند». به گفته این منبع، سرور دانش یک ساعت قبل از این اقدام، با کاروان موترهایش به سوی میدان هوایی کابل رفت. وحید عمر نیز در آخرین لحظه رسید و برایش گفته شد که قرار است رییس جمهور به وزارت دفاع برود. کاروان موترها حرکت کردند و او هم سوار یکی از موترها شد. عبدالسلام رحیمی و متین بیک بیخبر و مصروف صرف نان چاشت بودند. حنیف اتمر در آخرین لحظه به ارگ رسید و پاسپورت رییس جمهور را در جیب داشت، اما چرخبالهای رییس جمهور پرواز کرده بود. اتمر به رحیمی و بیک گفت که شخص اول رفته است. به همین دلیل، آنان اول به سمت خانه رحیمی و از آنجا به سوی میدان هوایی کابل رفتند].
برخی از مقامات بلندرتبه حکومت، از جمله حنیف اتمر، متین بیک و عبدالسلام رحیمی هنگام تلاش برای خروج از کشور پس فرار اشرف غنی
حرکت به سمت چرخبالها
همان گونه که تذکرش رفت، اوضاع در داخل ارگ روز یکشنبه، بیستوچهارم اسد سال۱۴۰۰ خورشیدی مصادف با پانزدهم اگست ۲۰۲۱ میلادی، با گذشت هر لحظهای آشفتهتر میشد. شماری از کارمندان شورای امنیت و ارگ از ساعتها قبل در نزدیکی ساختمان دفتر مشاوریت امنیت ملی تجمع کرده بودند. من بعدها فهمیدم که شماری از اراکین ارشد حکومتی از جمله حمدالله محب، از چند روز قبل برنامهریزی کرده بودند تا برخی از نزدیکان اشرف غنی را به امارات متحده عربی منتقل کنند. آنان به همین منظور با سفارت افغانستان در امارات متحده عربی نیز تماس گرفته و به سفارت از سفر این افراد خبر داده بودند. شمار اعضای این گروه ۱۳ نفر بود که شامل رولا غنی همسر اشرف غنی، حمدالله محب مشاور امنیت ملی و یکی از معاونانش و عدهای از نزدیکان رولا غنی بودند. [متاسفانه منبع در رابطه به هویت ۱۰ تن دیگر اطلاعات کافی نداشت، اما گفت که بقیه اعضای این گروه را «نزدیکان و دستیاران نزدیک» رولا غنی تشکیل میداد].
برای این ۱۳ تن در پرواز خطوط هوایی امارات که همان روز (یکشنبه، بیستوچهارم اسد) انجام میشد، چوکی ریزرف شده بود. قرار بود طبق معمول هواپیمای خطوط هوایی امارات ساعت۱:۳۰پس از چاشت در میدان هوایی کابل نشست کرده و ساعت۴:۲۰ عصر با مسافرانش دوباره کابل به سمت دوبی پرواز کند. هواپیمای امارات با وجود اینکه از دوبی به سمت کابل پرواز کرد، به دلیل آشفتهگی در میدان هوایی کابل و تجمع هزاران انسانی که با هجوم آوردنشان، نظم میدان را به هم زده بودند، قادر به نشست نشد. هواپیما دوباره به سمت دوبی برگشت و به همین دلیل مساله خروج ۱۳ تن که ذکرشان رفت، منتفی شد.
گفتنی است که از سالها پیش به دلیل ترتیبات امنیتی و تشریفاتی خاص، چهار چرخبال همواره یا در میدان هوایی کابل و یا هم در محوطه ارگ ریاست جمهوری هر لحظه آماده پرواز بودند. این موضوع شامل ترتیبات امنیتی خاص رییس جمهور میشد. واقعیت این است که در همه جای دنیا و حتا در کشورهای امن و باثبات نیز برای روسای جمهور و شخص اول مملکت، ترتیبات خاص امنیتی و تشریفاتی وجود دارد. این مورد نیز با توجه به وضعیت امنیتی و سیاسی افغانستان از سالها قبل عملی میشد و مسوولیت آن بر عهده قطعه محافظت رییس جمهور و بخش تشریفات ریاست جمهوری بود.
آن روز نیز چهار چرخبال در محوطه ارگ حاضر بود .البته من در همان روز دانستم که قرار بود یکی از آن چرخبال ۱۳ تن از افرادی را که ذکرش رفت، به میدان هوایی کابل منتقل کند، تا آنان به سمت دوبی پرواز کنند. دو چرخبال دیگر محافظان رییس جمهور را در وزارت دفاع جابهجا میکرد و نیز همهای این چرخبالها آماده بود که رییس جمهور را به مقر وزارت دفاع منتقل کند.
از دور دیدم که چرخهای چرخبالها روشناند و آماده پرواز. خودم را به یکی از چرخبالها رساندم، سوار شدم و در کنار یکی از پنجرههای چرخبال نشستم. در چرخبال دیگر، حمدالله محب، جنرال قاهرکوچی رییس قطعه محافظت رییس جمهور، رولا غنی و عدهای دیگر سوار بودند. من حدس زدم که آن چرخبال میخواهد به سمت میدان هوایی کابل برود. اما چنان نشد.
از سوی دیگر، تا همان لحظه تصورم این بود که ما به سمت مقر وزارت دفاع میرویم، اما متوجه شدم که حمدالله محب، مشاور امنیت ملی و جنرال قاهر کوچی، فرمانده قطعه محافظت رییس جمهور از چرخبال اول پیاده شدند و با یک موتر که در همان نزدیکی متوقف بود، سوار شده به سمت محل بودوباش اشرف غنی که در همان نزدیکی [محوطه ارگ] قرار دارد، حرکت کردند. هفت دقیقه بعد با همان موتر برگشتند و من از پشت پنجره دیدم که آنان با خودشان اشرف غنی را نیز آوردهاند. برای من این گونه خروج غیرمعمول رییس جمهور و انتقالش توسط یک موتر معمولی، عجیب به نظر میرسید.
واقعیت این است که در کنار چهار چرخبال همیشه آماده برای پرواز، انتقال رییس جمهور در داخل محوطه ارگ نیز به دلایل امنیتی و تشریفاتی، با ترتیبات خاصی صورت میگرفت. به طور معمول چندین موتر مخصوص همواره در محوطه ارگ، ورودیها و خروجیها عمارتی که رییس جمهور همان لحظه در آن حضور داشت، به صورت تمام وقت انتظار میکشیدند. حتا اگر رییس جمهور در محوطه ارگ با پای پیاده از یک عمارت به عمارت دیگر میرفت، چندین موتر از مسیرهای مختلف به دنبالش میرفتند.
درگیری فزیکی میان محافظان ریاست جمهوری هنگام پرواز
زمانیکه آن موتر معمولی سفیدرنگ به هواپیمای اولی که چند دقیقه پیش حمدالله محب و رییس قطعه محافظت رییس جمهوری را با خود برده بود، برگشت، من دیدم که اشرف غنی نیز در جمعشان اضافه شده است. آنان با عجله سوار چرخبالی شدند که آماده پرواز بود. در همین دقایق، شمار زیادی از محافظان رییس جمهور با عجله به سمت چرخبالها نزدیک شدند. من از پنجره چرخبالی که در آن حضور داشتم، نگاه می کردم که میان محافظین رییس جمهور مشاجره فزیکی آغاز شد و هر یک تلاش میکردند تا با کنار زدن دیگران، در چرخبال سوار شوند. این در حالی بود که چرخبالها با وجود آنکه ماشینهای خود را از هفت دقیقه قبل روشن کرده بودند، شروع به برخاستن کردند. من دیدم که محافظین رییس جمهور، با مشت و لگد به جان هم افتادند و هرکدام تلاش داشتند که دیگری را از راه خود کنار بزند و در چرخبالها سوار شود. در حالی که چرخبالها ارتفاع میگرفتند، چندین محافظ رییس جمهور با وجود تلاش و تقلای زیاد قادر نشدند که سوار شوند و همانجا در محوطه ارگ جا ماندند.
[یک همراه دیگر اشرف غنی به من گفت که شمار محافظان رییس جمهور زیاد بود و چرخبالها ظرفیت آنان را نداشت. به همین دلیل از میان حدود ۳۰ محافظ، حدود نصف آنان قادر شدند که در چرخبال سوار شوند. این منبع نیز تایید کرد که ساعتها قبل و بعد از شنیده شدن صدای شلیک گلوله در اطراف ارگ، بیشتر محافظان رییس جمهور لباسهای خود را عوض کرده بودند و شمار دیگر نیز از ارگ خارج شده بودند. به گفته منبع، قطعه محافظت رییس جمهور در واقع در همان لحظهها فروپاشیده بود و هیچ کدامشان به سلسله مراتب نظامی و اوامر بالادستش وقعی نمیگذاشت.]
پرواز به سمت شمال و درخواست نشست اضطراری در قلمرو تاجیکستان
در نخستین دقایق متوجه شدم که برخلاف تصورم، چرخبالهای حامل ما به سمت مقر وزارت دفاع نمیروند. من که هنوز از شوک آمدن رییس جمهور با یک موتر معمولی، دیدن صحنه برخورد و مشاجره محافظان رییس جمهور و جا ماندن عدهای از آن در محوطه ارگ، بیرون نشده بودم، دیدم که چرخبال حامل ما و سه چرخبال دیگری که با ما پرواز میکنند، به سمت کوههای هندوکش میروند. این مساله مرا بیشتر آشفته کرد و نمیدانستم که چرا به سمت شمال کشور میرویم.
در حالیکه از ساعتها قبل عبدالسلام رحیمی، مشاور ارشد رییس جمهور در امور صلح و متینبیک، رییس دفتر رییس جمهور تلاش میکردند که اوضاع را سروسامان بدهند و از دستپاچهگی جلوگیری کنند، رییس قطعه محافظت از رییس جمهور به سرعت تصمیم گرفت که همه به سمت چرخبالها بروند. به همین دلیل، حتا فرصت نشد یا نخواستند که رحیمی و متین بیک را از این تصمیم آگاه کنند و سرانجام آنان در ارگ باقی میمانند.
چرخبالهای «M17» که ساخت روسیه است، به طور معمول سه خدمه پرواز دارد که عبارت از پیلوت، کمک پیلوت و کارمند فنی «تخنیکر» است. از کارمند فنی چرخبال که بر آن سوار هستم، پرسیدم که کجا میرویم. او اما از مقصد پرواز چیزی نگفت. تنها همین قدر گفت که قلمرو هوایی افغانستان در اختیار نیروهای امریکایی است و برای آنان زمینه پرواز کردن بدون هماهنگی با امریکاییها هنوز فراهم نشده است. به همین دلیل نمیدانست که مقصد کجاست. این مساله بالای روحیه کارمند فنی چرخبال اثر کرد و من به وضاحت ترس را در چهرهاش میخواندم. او در ادامه گفت که پرواز کردن بدون هماهنگی با نظامیان امریکایی که کنترل قلمرو فضایی افغاستان را در اختیار دارند، حتا میتواند کشنده باشد. کارمند فنی چرخبال گفت که حتا هواپیمای حامل رییس جمهوری افغانستان نیز قادر نیست بدون هماهنگی با آنان [امریکاییها] در قلمرو هوایی افغانستان پرواز کند.
دقایقی پس از ارتفاعگیری، همان تخنیکر به سمت ما آمد و گفت که وزن چرخبال زیاد است و باید مقداری از وزن خود را کم کنیم. شماری از محافظان رییس جمهور به سمت یکدیگر نگریستند و بعد تصمیم گرفتند که واسکتهای محافظتی زرهشان را از داخل هواپیما به بیرون بیندازند تا اندکی از وزن چرخبال کم شود. واسکتهای محافظتی آنها هرکدام پنج تا شش کیلو وزن داشت. من از پنجره چرخبال لحظاتی بعدتر متوجه شدم که از دو چرخبال دیگر نیز شماری از واسکتهای زره، اسلحه و چیزهای دیگری را از داخل چرخبالها به بیرون پرتاب کردند. حدس میزنم پرتاب این وسایل هنگامی صورت گرفت که ما از دامنههای هندوکش فرود آمدیم و در فضایی از دشتهای ولایت کندز قرار داشتیم.
این نکته نیز گفتنی است که به دلیل عدم هماهنگی با مسوولان امریکایی [که قلمرو فضایی افغانستان را کنترول میکردند]، اضافهبار بودن چرخبال و کمبود مواد کافی برای سوخت، چرخبالها در ارتفاع بسیار پایینی پرواز کردند. پیلوتها از طریق دستگاههای ارتباطی خودشان با مسوولان تاجیکستان تماس گرفتند؛ زیرا میخواستند در قلمرو آن کشور نشست اضطراری کنند. طرف تاجیک پاسخ نداد و این همان دقایقی است که اندکی از وزن چرخبالها کم شده بود. چرخبالها در امتداد مسیر دریای آمو در حال پرواز بودند. با وجود چندین تماس دیگر، ارتباط با طرف تاجیکستان برقرار نشد. در همین لحظهها تصمیم گرفته شد که به سمت میدان هوایی ترمز در ازبکستان برویم.
همانطور که در امتداد مسیر دریای آمو در حال پرواز بودیم، پیلوتها با مقامات و مسوولان اوزبیکستان تماس گرفتند و از آن کشور تقاضای نشست اضطراری در میدان هوایی ترمز [که در مرز با افغانستان قرار دارد] را کردند. طرف اوزبیکستان نیز پاسخ نداد. با وجود تلاش مکرر، هیچ گونه ارتباطی ایجاد نشد. پیلوتها در مخابره اعلان کردند که چرخبالها حامل شخص اول افغانستان است و نیاز به نشست اضطراری دارد. باز هم پاسخ نیامد. پیلوت حامل هواپیمای اشرف غنی، بیتوجه به برقرار نشدن رابطه با مقامهای اوزبیک، چرخبالهای دیگر را تماس گرفت و گفت که بیتوجه به هرچه اتفاق میافتد، در ترمز فرود آیند، چرا که سوخت چرخبالها تمام شده است. با همین تصمیم، هر چهار چرخبال یکی پی دیگر در یکی از گوشههای میدان هوایی ترمز، در قلمرو ازبکستان فرود آمدند.
[همراه دیگر اشرف غنی به من گفت که آنان قصد فرود آمدن در تاجیکستان را نداشتند. به گفته وی، آنان با عبور از قلمرو ولایت کندز، در امتداد دریای آمو پرواز کردند و حتا بدون مطلع کردن مقامهای مرزی و امنیتی اوزبیکستان، در میدان هوایی ترمز فرود آمدند]
لحظههای غمانگیز و حقارتبار: در میدان هوایی ترمز چه گذشت؟
از میان ۵۴ چهار نفری که در چهار چرخبال در ترمز فرود آمدند، در کنار سایر مقامات، ۲۲ تنشان پیلوتها، کمک پیلوتها و کارمندان فنی قوای هوایی و ۲۲ تن دیگرشان محافظان رییس جمهوری بودند و هیچ کدامشان پاسپورت نداشتند. به محض فرود آمدن در میدان هوایی ترمز، حدود ۲۰۰ تا ۳۰۰ تن از نیروهای مرزبانی و نظامی ازبک در اطراف چهار چرخبالهای حامل ما جابهجا شدند. همه با تفنگهایشان آماده هرگونه واکنشی بودند. ما حدود یک ساعت داخل چرخبال ماندیم و پس از این مدت، جنرال قاهر کوچی رییس قطعه محافظت اشرف غنی پایین شد. وی در حالی که نشان میداد غیرمسلح است و قصد گفتوگو دارد، به سمت فرمانده نیروهای اوزبیک که در عقب نیروهایش سوار بر یک موتر منتظر بود، حرکت کرد. سربازان اوزبیک پس از تلاشی بدنی وی و اطمینان از اینکه مسلح نیست، برایش اجازه دادند که به سمت فرماندهشان برود. آنان دو سه دقیقه صحبت کردند و سپس دیدم که آن فرمانده از طریق مخابرهاش با کسی تماس گرفت. سربازان اوزبیک همچنان در چهار طرف چرخبالها به صورت آمادهباش موضع گرفته بودند. حدود ۱۰ تا ۱۵ دقیقه طول کشید و پس از آن، یک موتر سیاه رنگ که حامل راننده و یک شخص دیگر با لباس ملکی بود، به سمت فرمانده اوزبیک آمد. فردی که در چوکی جلو و در کنار راننده نشسته بود، از موتر پیاده شد و پس از یک احوالپرسی مختصر با فرمانده اوزبیک و رییس قطعه محافظت رییس جمهور، لحظاتی با هم حرف زدند. در ادامه به سمت چرخبال حامل اشرف غنی رفتند. آنان داخل چرخبال شدند و پس از دو سه دقیقهای، با اشرف غنی، رولا غنی و حمدالله محب از چرخبال یکجا پیاده شده و به سمت موتری که آن شخص غیرنظامی را آورده بود، حرکت کردند. هر چهار تن با همان موتر که به سمت دیگری از میدان هوایی ترمز رفتند. حدود ۱۰ تا ۱۵ دقیقه بعد موتری دیگری نیز آمد و فضلمحمود فضلی، رییس اداره امور را نیز با خودش برد.
پس از آن ما یکی بعد دیگر از چرخبالها پیاده شدیم. سربازان اوزبیک بدون هیچ درنگی شروع به جستوجوی بدنی ما کردند و از همه خواسته شد که سلاحها، مرمیها و تجهیزات دیگر نظامی به شمول وسایل شخصیمان را در جلوی خود گذاشته و از آنها فاصله بگیریم. درجریان جستوجوی بدنی ما، آنعده از همراهانمان که پاسپورت و یا سند اقامت کشورهای دیگری را داشتند، کمتر مورد تحقیر و شماتت قرار گرفتند. با این حال جستوجوی بدنی از من و دیگرانی که تنها سند هویت افغانستان را داشتیم، به صورت بسیار توهینآمیز و خشن صورت گرفت. سربازان اوزبیک همه وسایل و تجهیزات نظامی ما و محافظان رییس جمهور را گرفتند و داخل صندوقهای مخصوصی که با خود آورده بودند، گذاشتند. آنان بعد از این کار در حالیکه ما هنوز در اطراف چرخبالها ایستاده بودیم، داخل آنها شدند و مقداری وسایل و تجهیزات دیگری را که در داخل چرخبالها بودند، بیرون کردند. پس از تخلیه چرخبالها، با وسایل مخصوص دروازههای هر چهار چرخبال را مهرولاک کردند. [گفتنی است که پیش از این سفارت روسیه در افغانستان از انتقال پول هنگفت ۱۶۹ میلیون دالر توسط غنی و همراهانش به خارج از کشور خبر داده بود].
بدون اینکه به ما چیزی گفته شود و یا ما را از اطراف چرخبالها دور کنند، ۵۰ تن از افراد باقیمانده که شامل رییس قطعه محافظت رییس جمهور، رفیع فاضل معاون دبیرخانه شورای امنیت و جمع دیگری که شامل دستیاران خاص و محافظان رییس جمهور میشدیم، در همان فضا منتظر ماندیم. ساعتی بعد برای ما غذای شب آوردند. بعد از آن بدون اینکه به ما غذا، آب یا حتا اجازه رفتن به دستشویی را بدهند، برای مدت ۳۱ ساعت سراپا نگهمان داشتند و در همه این مدت، سربازان اوزبیک با تفنگهای آماده به شلیک، مراقب همه حرکات و سکنات ما بودند. آنان حتا به ما اجازه نمیدادند که با همدیگر صحبت کنیم.
آن ۳۱ ساعت انتظار از طولانیترین و رنجآورترین لحظات زندگیام بود. نانی برای خوردن و آبی برای نوشیدن نداشتیم. دستشویی وجود نداشت و علاوه بر آن، بیشتر از ۲۰۰ سرباز اوزبیک با تفنگهای آماده به شلیکشان مراقب ما بودند. هر کدام از ما که هنگامیکه در آن ۳۱ ساعت نیاز به رفع حاجت پیدا میکردیم، مجبور میشدیم با اجازه سربازان به پشت یکی از چرخبالها برویم و همانجا خودمان را تخلیه کنیم. نمیدانم چه رازی وجود دارد که شماری از آدمها وقتی آشفته و مضطرب باشند، نیاز دارند تا بیشتر و بیشتر به دستشویی بروند. در حالیکه نه غذایی داشتیم تا بخوریم و نه آبی که بنوشیم، من نمیدانستم که با شکم گرسنه و دهن تشنه، چرا شمار زیادی از همراهانم هر ۱۰ تا ۱۵ دقیقه بعد نیاز به رفع حاجت پیدا میکردند. هنوز دو یا سه ساعت از حضورمان در میدان هوایی ترمز نگذشته بود که بوی حاصل از مدفوع ما ۵۰ تن همه جا را فرا گرفت. با وجود این، سربازان اوزبیک همچنان ما را احاطه کرده بودند و اجازه دور شدن از چرخبالها را نمیدادند.
ما که تازه میدانستیم فرار کردهایم و ساعاتی بعد از خروج ما، ارگ به دست طالبان سقوط کرده است، رفتار نظامیان اوزبیک را بیشتر درک میکردم. آنان در آن لحظات از یک طرف با فرود غیرقانونی و بدون اجازه ما در قلمرو خوشان واکنش نشان میدادند و از سوی دیگر، با شماری از کارمندان یک دولت شکست خورده سروکار داشتند که چند ساعت قبل نظامشان با ورود طالبان به ارگ به پایان رسیده بود. شاید ما در نظر آنان یک مشت فراری و ترسو به نظر میآمدیم که یک مملکت و اداره را که ۲۰ سال مورد حمایت جهان و مردم افغانستان بود، رها کرده بودیم. کشندهتر اینکه هیچیک از سربازان و مقامهای نظامی اوزبیک نه زبان ما را میدانستند و نه ما قادر به سخن گفتن به زبانشان بودیم.
فرود یک هواپیمای سفیدرنگ بدون نامونشان و پرواز به سمت ابوظبی
شب را در همانجا کنار چرخبالها و در فضای باز گذراندیم. نیمههای شب هوا خیلی سرد شد. سردی به حدی غیرتحمل شد که مجبور شدیم برای گرم نگهداشتنمان در همانجایی که ایستاده بودیم، دستوپاهای مان را تکان بدهیم. خنکی تحملناپذیر بود. حس میکردم آن شب زنده نخواهم ماند. شب با همه سردی، بلاتکلیفی، گرسنهگی، تشنهگی، بیخوابی، بیارتباطی، بیخبری و از همه بدتر بوی متعفن مدفوعمان پس از آن ۳۱ ساعت نحس، همه را به مرز جنون و بیچارهگی کشانیده بود. از سوی دیگر، آفتاب نیمروزی ماه اسد که داغ و سوزنده بود، نه تنها ما را کلافه کرده؛ بلکه سربازان اوزبیک را نیز ناراحت کرده بود. سوزندهگی آفتاب بر بوی تعفن مدفوعی که در اطراف چرخبالها انبار شده بود، افزوده بود. هرچند سربازان اوزبیک پس از هر چند ساعتی جابهجا میشدند، اما آنان نیز اندک خشمگین به نظر میرسیدند. معلوم بود که وضعیت فلاکتبار ما و گرمای طاقت فرسایی که به دلیل محیط باز و کانکریت خط رنوی میدان، دو چندان احساس میشد، آنان را نیز در شرایط غیرقابل انتظار و بدی قرار داده بود.
حوالی شام روز دوشنبه پس از ۳۱ ساعت بلاتکلیفی، یک هواپیما کوچک سفیدرنگ که هیچگونه نشان تجاری و دولتی نداشت، در میدان هوایی ترمز فرود آمد و در گوشهای از میدان و دورتر از ما توقف کرد. دقایق بعد، اشرف غنی، حمدالله محب، فضل محمود فضلی و رولا غنی با همان موتری که روز قبل از میدان منتقل شده بودند، برگشتند. آنان نخست به این هواپیمای کوچک که به صورت مجموعی ۶۰ چوکی داشت، بالا شدند و پس از آن، ما یکی بعد دیگری با همان شکم گرسنه، دهن تشنه، وضعیت آشفته و موهای ژولیده سوار شدیم. تنها وسایل شخصیمان را به ما برگردانند و وسایل و تجهیزات نظامی را که از ما گرفته بودند، تحویل ندادند.
وضعیت داخل هواپیما بسیار معمولی بود و از بخش ویژه برای رییس جمهوری و دیگر مقامات خبری نبود. آنان در چوکیها نزدیک به کابین هواپیما نشستند و ما در چوکیهای عقب جابهجا شدیم. هیچکس با هم حرف نمیزد و ما نمیدانستیم کجا میرویم. دقایق بعد هواپیما حرکت کرد و بعد از ارتفاعگیری از طریق بلندگوی خبر دادند که قرار است به سمت شهر اوظبی در امارات متحده عربی برویم. در داخل هواپیما برای نخستین بار بعد از ۲۸ ساعت، اندکی غذا و آب صرف کردیم.
[روزنامه ۸صبح دریافته است که پرواز شماره «FJK۱۲۵۵» براساس گزارش «فلایت رادار»، در همان روز از میدان هوایی ترمز به سمت ابوظبی پرواز کرده است، یک هواپیمای متعلق به شرکت «FlyJet» از کشور قزاقستان است. این شرکت در پنج قاره دنیا دفتر دارد و یک شرکت هواپیمایی مسافری برای پروازهای چارترشده است. این هواپیمایی بود که اشرف غنی و ۵۳ تن از همراهانش بعد از ۳۱ ساعت توقف در ترمز، ساعت ۱۱ شب روز بیستوپنجم اسد به واسطه آن به ابوظبی رفتند. پرداختن به جزییات و چگونهگی به کرایه گرفتن این هواپیما یک بحث جداگانه است که نیاز به تحقیقات بیشتر دارد].
گزارش «فلایت رادار» که مسیر پرواز شمار «FJK۱۲۵۵» را نشان میدهد
بعد از سهونیم ساعت پرواز، هواپیما در میدان هوایی ابوظبی فرود آمد. به مجرد بازشدن دروازه هواپیما، چند مرد عرب داخل هواپیما شدند و پس از احوالپرسی با اشرف غنی و حمدالله محب، آنان را به شمول فضلمحمود فضلی، رولا غنی و شماری از دستیاران نزدیکشان با خود بردند. برخورد عربها برخلاف اوزبیکها خیلی محترمانه بود. آنان اشرف غنی و همراهانشان را با موترهای لوکس و ویژه از داخل میدان بیرون کشیدند. من و حدود چهل تن دیگر سوار موترهای که منتظر ما بودند، شدیم و به سمت هوتل رفتیم.
من از همان لحظه فرود که اشرف غنی از میدان هوایی خارج شد، دیگر او و دیگرانی که همراهش بودند را ندیدم. پس از جابهجایی در هوتل، آن شب را خوابیدیم. صبح روز سهشنبه شماری از ماموران دولت امارات متحده عربی به دیدار ما آمدند و از ما پرسیدند که کجا میخواهیم برویم. آنان گفتند که هیچگونه زمینه اقامت در آن کشور برای ما وجود ندارد. شماری از همراهان به شمول پیلوتها، کمکپیلوتها و تخنیکران چرخبالها به جز کارت هویت نظامی خویش، هیچگونه سندی دیگری نداشتند. قرار شد آنان را به یکی از کمپهایی که به تازگی برای آنعده از شهروندان افغانستان که از سوی نیروهای امریکایی در ابوظبی ایجاد شده بود، منتقل کنند. بقیه نیز به مرور زمان به جاهای دیگری رفتند.
منبع: روزنامه افغانستانی هشت صبح