حواسمان باید به هم باشد. در ۲ سال گذشته روزهای سختی را پشت سر گذاشتهایم و معلوم نیست این بختک کرونا کی میخواهد دست از سرمان بردارد؛ حتی اگر جشن واکسیناسیون را بگیریم!
سرانجام این روزهای سخت میگذرد و خاطره میشود؛ مثل همه روزهای سختی که با هم پشت سر گذاشتیم، اما کنار هم ایستادیم و حواسمان به هم بود. داغدیدهایم، بیماریم، در خانوادهمان بیمار داریم و مشغول پرستاری شدهایم. زورمان شاید در مقابل خیلی از این دردها کم شده است، اما هرکداممان میتوانیم سنگی از زمین برداریم.
سنگهایی که با هم برمیداریم، میتواند راهی باز کند در میان این کوه سختی. یکی که دستش میرسد شهری بسازد، بسازد. یکی که میتواند محلهای را آباد کند، خب انجام دهد. دیگری که میتواند یک نفر را دستگیری کند، خب همراهی کند. گاهی این حواسمان بههمبودن در این روزهای دشوار یک لبخند ساده است. هنوز میشود با همین کارهای ساده، با همین قدمهای کوچک به دیگران کمک کرد.
همینها جمع که میشود، یک نفر، یک محله، یک شهر... دوباره بنا میشود، جان میگیرد. فقط کافی است این لطف، این همدلی و همراهی و این خلاصه حواسمان بههمبودن مداوم باشد. راه دور هم نرویم؛ هرکسی هوای بغلدستیاش را داشته باشد. حواسش به نزدیکترین همسایه، نزدیکترین محله یا آدمهای نزدیکترین شهر باشد.
ما مشهدیها هم آدمهای یک شهریم؛ شهری که بهواسطه حضور امامی شکل گرفته که به رأفت و مهربانی شهره است؛ همسایههای امام رضا (ع) که فرموده است: «بهترین و نیکوترین زندگی از آن کسی است که زندگی دیگران در کنار زندگی او تأمین شود» (تحفالعقول، ص ۴۴۸).
میشود با کارهای ساده و با قدمهای کوچک حواسمان به هم باشد. حواسمان به حال دل هم باشد. میشود زیر سایه این امام مهربان مهر را آموخت و به دیگران یاد داد. میتوان با این مهربانی به مردم خدمت کرد. میتوان بی حکم و لباس و چوبپر، خادم این امام مهربان بود. میتوان گفت: «همه خادمالرضاییم.» فقط مثل او مهربان باشیم.