فرماندار مهران: ۱۵ هزار زائر از مرز خارج شده‌اند | کندی حرکت مربوط به تعداد کم گیت‌های عراقی است آخرین آمار غربالگری افراد دارای علائم بیماری در مرز‌ها از مرز ۲۴۰۰ نفر گذشت (اسفند ۱۴۰۲) مهر تردد دانشجویی به چه افرادی تعلق می‌گیرد؟ اسکان موقت نوروزی فرهنگیان در ۴۲۴ مرکز آموزشی رفاهی مدیریت غیرعلمی زباله‌ها خسارت ۸۷ هزار میلیارد تومانی به محیط‌زیست وارد کرد توماج صالحی از اتهام نشر اکاذیب تبرئه شد نجات نوزادی بی پناه در یک شب زمستانی در پارک مشهد + فیلم بخشی از معوقات فرهنگیان تا انتهای سال و بخشی دیگر تا ۶ فروردین ۱۴۰۳ واریز می‌شود شیر باغ وحش وکیل‌آباد مشهد احتمالا سرطان دارد اعتراض۲۷۲ هزار معلم به رتبه‌بندی پذیرفته شد | معلمان هر ۳ سال یک‌بار ارزیابی می‌شوند مشهد و کربلا رکورد دار پروازهای نوروزی ضرورت محدودیت ورزش‌های هوازی از امروز تا فردا در مشهد مقدس (۲۸ اسفند ۱۴۰۲) معدوم‌سازی ۵۰۰ تُن غذای فاسد در طرح سلامت نوروزی ۳ شرکت هواپیمایی به دلیل گران‌فروشی از فروش بلیت منع شدند + اسامی قتل هولناک زن گمشده به خاطر یک گردنبند و ۶ النگوی طلا در تهران چرا نباید برای سفره هفت‌سین ماهی قرمز بخریم؟ واریز ۳ میلیون تومان به حساب خانواده زندانیان تهران تیراندازی در یک عروسی ۱۳ نفر را راهی بیمارستان کرد آب و هوای شهرستان‌های خراسان رضوی در ۱۰ روز اول تعطیلات چه وضعیتی دارد؟ (۲۸ اسفند ۱۴۰۲) ۲۹ اسفند آخرین مهلت بخشودگی جرایم فاقد بیمه شخص ثالث موتورسیکلت
سرخط خبرها

بازگشت غمگینانه پدر

  • کد خبر: ۸۴۵۷۷
  • ۲۷ مهر ۱۴۰۰ - ۱۳:۱۳
بازگشت غمگینانه پدر
محمدرضا امانی - نویسنده

ساعت ۱۲ شب مرز میان شک و یقین بود. تا پیش از آن هنوز شک داشتیم که پدرم گم شده یا خدای ناکرده حادثه‌ای ناگوار برایش رخ داده است؛ اما همین که عقربه‌های ساعت از نیمه شب گذشت و گریه مادرم عیان شد، دیگر حتم پیدا کردیم اتفاقی رخ داده که تا این وقت شب به خانه بازنگشته است.

پدرم سر شب رفته بود تا رادیات خودروش را به تعمیرگاه نشان بدهد و سر راه یک شیشه آب لیمو بخرد و برگردد. آن زمان از تلفن‌های همراه خبری نبود و بی خبری داشت لحظه به لحظه قلبمان را می‌فشرد.
هفده ساله بودم و همه نگاه‌ها به من بود که در آن ساعات شب تنها مرد خانه بودم. در میان بغض خواهر‌ها و اشک مادرم، دوچرخه ام را از گوشه حیاط برداشتم و تا شعاعی که ترس هایم اجازه می‌داد، در کوچه پس کوچه‌های تاریک و تو در تو به دنبال پدر گشتم.

دست آخر هم بی اینکه ردی از او یافته باشم، به خانه برگشتم. مادرم بی حواس میان کوچه ایستاده بود و انگار که پدرم قطعه جواهری گران بها باشد، روی دیوار‌ها و داخل جدول سیمانی به دنبالش می‌گشت.
بالأخره ناچار شدیم زنگ خانه همسایه‌ای را که تلفن داشت، بزنیم و با دایی تماس بگیریم تا بیاید و بیفتیم میان بیمارستان‌ها و کلانتری‌های شهر. پدرم پیش از رسیدن دایی سروکله اش پیدا شد. شیشه آب لیمو را با زحمت از جیب کاپشنش بیرون کشید و، چون همگی مان لال شده بودیم، همان طور ماند که کجا بگذاردش.

آن شب پدرم از یک تکه کاغذ ساده که می‌توانست راز مفقودی آن شب باشد، یک اوریگامی پیچیده هزارتا ساخت. در میان سکوت اهل خانه شرح داد که از روی عمد دیر به خانه آمده و می‌خواسته است ببیند هنوز در این دنیا کسی هست که نگرانش شود یا نه. گفت که این اواخر احساس می‌کرده است هیچ کداممان اصلا وجودش را درک نمی‌کنیم و فقط وقتی سراغش را می‌گیریم که مشکلی برایمان پیش آمده باشد. گفت که از پدربودن خسته شده است.

بعد هم کش و قوسی به بازو‌ها و شانه‌ها داد و رفت تا در اتاق بخوابد. از همان شب پدرم پادشاهی شد که با تنی زخمی از نبردی نابرابر به وطن بازگشته بود و ما که مردمان سرزمینش بودیم، امنیت و زندگی مان را مدیون فداکاری اش بودیم. سال‌ها بعد پدرم فقط برای من اعتراف کرد که آن شب وقت برگشتن به خانه در ترافیک سنگینی گیر کرده و، چون رادیات خودرو خوب کار نمی‌کرده، کنار خیابان پارک کرده است تا کمی از حجم خودرو‌ها کاسته شود. همان جا در خودرو خوابش برده و وقتی بیدار شده بود، ساعت از نیمه شب گذشته بود.

به این اعتراف پدرم هیچ کاری ندارم، صحبت‌های آن شب پدرم، اما حقیقتی بود که سال‌ها بر دلش مانده بود و از گفتنش شرم داشت. چقدر خوب شد که خیال کردیم پدرم گم شده است.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->