قتل پدر بر اثر اختلافات خانوادگی در لرستان صالحی‌امیری در نیشابور: کاوش‌های باستان‌شناسی در پهنه تاریخی نیشابور مجدداً آغاز خواهد شد تولید سالیانه ۳۵۰ میلیون دُز انواع واکسن در مشهد | سه محصول دانش‌بنیان جدید به تولید انبوه رسید مدارس، دانشگاه‌ها و ادارات خوزستان فردا (سه شنبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۴) غیرحضوری شد داشتن دندان‌های سالم؛ تقویت اعتماد‌به‌نفس عضو ستاد ملی زن و خانواده: خانواده مهم‌ترین اولویت جامعه ایران است آغاز پرداخت معوقات متناسب‌سازی بازنشستگان تامین اجتماعی (۲۵ فروردین ۱۴۰۴) نقص فنی پرواز عبوری شرکت وارش در مشهد (۲۵ فروردین ۱۴۰۴) وزیر میراث فرهنگی: مشهد، هویت ملی و اعتبار ماست | زیرساخت‌های گردشگری خراسان رضوی ارتقا می‌یابد+ویدئو حقوق ۱۴۰۴ سرایداران مدارس افزایش یافت + جزئیات صدور هشدار سطح نارنجی هواشناسی در خراسان رضوی (دوشنبه، ۲۵ فروردین ۱۴۰۴) استاندار خراسان رضوی مطرح کرد: سهم بالای خدمات گردشگری و صنایع دستی در اقتصاد استان آخرین مهلت ثبت‌نام آزمون‌های ورودی مدارس سمپاد و نمونه دولتی، فردا (۲۶ فروردین ۱۴۰۴) خوراکی‌هایی که قاتل دندان‌های شیری کودکان هستند اعلام اسامی ابر بدهکاران بانکی به قوه قضائیه به‌ زودی وزیر میراث فرهنگی و گردشگری: نقطه آغاز تحول گردشگری از مشهد کلید می‌خورد رئیس کل دادگستری خراسان رضوی: اعتماد مردم به حقوق‌دانان، سرمایه‌ای ارزشمند است ۴ داروی جدید به فهرست رسمی دارویی کشور اضافه شد یک کشته و ۴۷ مسموم بر اثر مصرف قارچ‌های سمی اهدای اعضای بیمار مرگ مغزی در مشهد به ۴ بیمار زندگی دوباره بخشید (۲۵ فروردین ۱۴۰۴) راه‌های مقابله با آلرژی‌های فصلی| تزریق آمپول‌های حاوی کورتیکواستروئید به هیچ عنوان توصیه نمی‌شود نتایج استخدام معلولان در شغل معلمی به‌زودی اعلام می‌شود ضرب‌وشتم دانش‌آموزان با کابل در روستای کرجو کردستان | جزئیات جدید از اظهارات معلم متهم اعلام جزئیات حادثه تعرض در مدرسه شهرری توسط وزارت آموزش و پرورش وعده‌های مکرر تأمین‌اجتماعی برای واریز معوقات حقوق بازنشستگان | سه روز است که بازنشستگان تأمین‌اجتماعی سرکارند! (۲۵ فروردین ۱۴۰۴) رئیس جدید اداره بهزیستی مشهد منصوب شد (۲۵ فروردین ۱۴۰۴) پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی امروز (دوشنبه، ۲۵ فروردین ۱۴۰۴) | رگبار باران در برخی نقاط استان «کیست هیداتید» بیماری انگلی که در نتیجه تماس با حیوانات آلوده پدید می‌آید فرار مرد رفیق‌کش بعد از جنایت مستانه چرا بیماری قلبی برای بانوان کشنده‌تر است؟
سرخط خبرها

نان، بستنی و شادی‌های کوچک

  • کد خبر: ۷۴۹۷۱
  • ۲۹ تير ۱۴۰۰ - ۱۲:۱۴
نان، بستنی و شادی‌های کوچک
محمد امانی - نویسنده

هنوز شادی پیروزی در مسابقه فوتبال‌دستی میان خودم و پسرم ته‌نشین نشده بود که یک‌باره غمی آشنا و قدیمی جایش را گرفت. آن‌قدر گرم بازی شده بودم که تاکید همسرم برای خرید نان را فراموش کرده بودم. به ساعتم نگاه کردم و اضطراب هم به آن غم اضافه شد.


بعید می‌دانستم آن موقع شب دیگر هیچ نانوایی در محله پخت کند. ازآنجایی‌که همسرم یکی از اعضای اصلی پویش «نه به خرید نان از سوپرمارکت» است، باید به هر طریقی بود، آخرین تلاش‌هایم را برای تهیه نان از نانوایی به‌کار می‌بردم.


دست پسرم را گرفتم و با عجله سوار ماشین شدیم و به‌سمت نزدیک‌ترین نانوایی راه افتادیم. چراغ‌های روشن نانوایی کورسوی امیدی را در دلم زنده کرد. از ماشین پیاده شدیم و پشت‌سر آخرین نفر در صف ایستادیم. همان‌طور که مسحور حرکات شاطر بودم، ندایی از داخل نانوایی رسید که اعلام کرد نفرات آخر بی‌جهت وقت خودشان را در صف نانوایی تلف نکنند و تا لحظاتی دیگر، نان تمام خواهد شد.


درحالی‌که سعی می‌کردم چهره یک پدر قهرمان را با وجود شکست سختی که خورده بودم مقابل پسرم حفظ کنم، از صفی که دیگر نبود، بیرون آمدیم. چراغ‌های نانوایی یکی پس از دیگری خاموش می‌شد و من به سوپرمارکتی نگاه می‌کردم که در آن‌طرف خیابان با نان‌های بیات‌شده انتظارم را می‌کشید.


هنوز از جدول سیمانی عبور نکرده بودیم که کسی صدایم کرد. به‌دنبال صدا رویم را برگرداندم و متوجه پیرمردی شدم که نان‌های داغش را روی فنس مقابل نانوایی پهن کرده بود تا کمی خنک بشود. یک تکه نان تازه را جدا کرد و به دست پسرم داد. عاشق این رسوم مردم شهرم هستم که البته به‌وفور هنوز دیده می‌شود.


همان‌طور که داشتم تشکر می‌کردم، سه تا از نان‌هایش را سوا کرد و به دستم داد و گفت متوجه شده که نان به من نرسیده است و اصرار کرد که حتما بگیرمشان. گفت قصدش این بوده است به مقداری نان بخرد که فردا لازم نباشد دوباره به نانوایی مراجعه کند و حالا هم هیچ عیبی ندارد و فردا باز می‌آید.


آن شب آن پیرمرد نقشه گنج یا تکه‌ای الماس به من نداده بود. اما خوشحالی من به اندازه یافتن یک گنج بود. شادی‌ام به‌خاطر محبت و توجه آدمی بود که به‌ظاهر با من غریبه بود، اما لطف کوچکش برای همیشه در ذهنم ثبت خواهد شد.


در راه بازگشت به خانه به این موضوع فکر می‌کردم که در این روز‌های بی‌برقی و گرانی و کرونایی چقدر خوب می‌شود بیشتر باهم مدارا کنیم. اصلا آدمیزاد، بیچاره همین لطف و محبت‌های کوچک و بی‌دریغ است.


من تا عمر دارم، هیچ‌وقت چهره آن پیرمرد را فراموش نخواهم کرد؛ همان‌طور که سال‌هاست چهره آن بستنی‌فروش جوان را فراموش نکرده‌ام. وقتی که بستنی بی‌اینکه لب‌های پسرم حتی نزدیک آن بشود، از روی قیف سر خورد و روی زمین پخش شد. اما آن پسر جوان بدون گرفتن هیچ پول اضافی، یک بستنی دیگر برایش روی قیف ریخت و با محبت به دستش داد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->