سجاد هجری | شهرآرانیوز - چندی پیش شنیدم که استادی میگفت: «مترجمان عثمانی در سده نوزدهم بدان هنگام که میخواستند برای نخستینبار واژه فرانسوی civilisation را به ترکی عثمانی برگردانند، سراغ «مدینه» عربی بهمعنای «شهر» رفتند و بر وزن تفعل، «تمدن» را ساختند و پیش از این سده، واژه تمدن در عربی به کار نمیرفته است. در ایران و همچنین جهان عرب در آغاز، نیز واژه تمدن از عثمانیها گرفته شد.» (با کمی تلخیص).
بسیار شگفتزده شدم؛ زیرا به یاد داشتم که واژه تمدن را در کتابهایی از سدههای میانه دیدهام؛ اما دقیقا به یاد نداشتم کدام کتاب. به ذهنم رسید که به «إثبات النبوات» (و مانندش)، کتابهای حکمی و کلامیمان، رجوع کنم؛ زیرا در آنها از «مدنی بالطبع»ی انسان برای اثبات ضرورت نبوت (به سبک فلاسفه و حکما) سخن میرود و به کتاب «المقدمه» ابنخلدون رجوع کنم؛ زیرا آشکارا موضوع آن تمدن است (علمالعمران) است. این مهم عملی نشد تا مبعث پیامبر (ص) کتابهای دمِ دستم را بررسیدم و چنانکه انتظار داشتم، در همان باب یادشده، واژه تمدن را یافتم.
شهرزوری در سده هفتم، در دو صفحه ۶۳۶ و ۶۳۷ از مجلد سوم «رسائل الشجره الإلیه» نگاشته: «ویسمی الحکماء هذا الاجتماع «تمدنا»؛ فذلک قالوا «الإنسان مدنی بالطبع» ... إن هذا الاجتماع التمدنی علی التعاون، ... و یقع بسبب ذلک الهرجوالمرج و الخلاف الموجب لفسادالاجتماع التمدنی و... کاستواء الجماعه المدنیین»؛ و ابنکمونه نیز در همان سده، در صفحه ۴۷۹ از مجلد سوم «شرح التلویحات اللوحیه و العرشیه» (تلویحات از سهروردی است) میگوید: «ولأجله قیل «الإنسان مدنی بالطبع» إذ «التمدن» فی اصطلاحهم هو الاجتماع المذکور.»
جرجانی در سده هشتم، در صفحه ۲۴۵ از مجلد چهارم «شرحالمواقف» (مواقف از نفری است) نوشته است: «ولذلک قیل الإنسان مدنی بالطبع فإن التمدن هو هذا الاجتماع ولابد لهم فی التعاون...» و در صفحه ۲۸۲ از مجلد سوم «شرح المقاصد» (مقاصد از تفتازانی است) میگوید: «فهو أن الإنسان مدنی بالطبع، أی محتاج فی تعیشه إلی التمدن، و هو اجتماعه مع بنی نوعه للتعاون والتشارک....»
فضولی بغدادی نیز در سده دهم، در صفحه ۶۹ از کتاب «مطلعالاعتقاد فیمعرفه المبدأ والمعاد» مینگارد: «هو أن الإنسان مدنی بالطبع، والتمدن مترتب علی الاجتماع، ... لئلایقع الفساد فی التمدن الذی هم السبب للنظام....»
سخن درباره واژه تمدن در جهان اسلام بسیار است که این زمان بگذار تا وقت دگر؛ اما اگر فرهنگ دهخدا را بگشایید و درایند تمدن را بنگرید، دهخدا شاهدمثال و گواهی برایش نمیآورد و فقط آرای فرهنگهای لغت دیگر، «اقربالموارد»، «ناظمالأطباء»، «آنندراج» و «غیاثاللغات»، را ذکر میکند و در آغاز نیز از «أقربالموارد» نقل میکند که «تمدن «مولد» ست (مولده)» و دو یادداشت به خط مرحوم دهخدا نیز در معنای تمدن در این مدخل هست.
«فرهنگنظام» نیز آن را بیگواه و شاهدمثال معنا کرده و از همه مهمتر آنکه در فرهنگ ارجمند تازیفارسی «منتهیالأرب» صفیپوری در سده ۱۳ که منبع کتابهای لغت پس از خود مانند آنان که یاد شد، است، واژه تمدن نیامده است؛ اما شگرفانه «تمدین» بر وزن تفعیل و به معانی «شهر گردانیدن، ثابت و مقیمگردانیدن به جایی و نازپروردهشدن (البته، به نظرم «کردن» شایان است» آمده که میتوان گفت که تمدین مستلزم تمدن بر وزن تفعل، مطاوعه تفعیل، است (شاید کسی بگوید: امتدان و انمدان چرا نباشد!).
شاید کسی بگوید اینکه تمدن در منتهیالأرب نیامده است و در دیگر کتابهای یادشده نیز شاهد مثال ندارد، نشان آن است که هنوز تا آن هنگام (دستکم، ۶سده یعنی قرن ۷ تا ۱۳)، این واژه چندان فراگیر نشده و در کتابهای علمیفنی به کار میرفته است. البته، در کتابها و رسالات گوناگون از دوران قاجار و همچنین اشعار برخی مانند ملکالشعرای بهار، میتوان آن را یافت، ولی نمیتوان گفت که آن بهعنوان برابرنهاد واژه فرانسوی civilisation در برگردان آن، در سده نوزدهم در عثمانی ساخته شده و پیشتر بهکار نمیرفته است؛ زیرا پیش از ساختهشدن و بهکاررفتن واژه فرانسوی از سده شانزدهم، واژه تمدن در جهان اسلام بهکار میرفته است. سخن دراز است و باید فراوان بررسید و پژوهید. بهنظرم بررسی تاریخی کلیدواژه تمدن در جهان اسلام میتواند موضوع یک پایاننامه رساله باشد.