سرخط خبرها

زندگی بر مدار عرفان

  • کد خبر: ۸۸۶
  • ۰۵ تير ۱۳۹۸ - ۰۶:۵۱
زندگی بر مدار عرفان
کارنامه دکتر محمدِ جاوید صباغیان از زبان این استاد بازنشسته دانشگاه فردوسی مشهد

رادمنش| استاد مو‌سپید‌کرده ادبیات فارسی دل‌بسته عرفان است و 40 سال تدریس در دانشگاه، طی طریقی بوده است در این راه. برای بیان چگونگی این دلدادگی نقبی می‌زند به 61 سال پیش، زمانی که نوجوانی دوازده‌ساله بود.
دکتر محمد جاوید صباغیان، استاد بازنشسته دانشگاه فردوسی مشهد، از شخصیت‌های ادبی شهر است که برای آشنایی بیشتر با او، نزدیک یک ساعت میزبان کلامش می‌شویم. شمرده و آرام صحبت می‌کند و سررشته سخن از دستش به در نمی‌رود؛ همین باعث یکپارچگی حرف‌هایش می‌شود. آنچه در ادامه می‌آید، مروری کوتاه است بر زندگی این استاد ادبیات از زبان خودش.

 

منبری که سرنوشتم را تغییر داد
فروردین 1325 در مشهد متولد شدم. از دوران کودکی و نوجوانی جاذبه‌های معنوی برای من خیلی جذاب‌تر از جاذبه‌های مادی بود. تابستان سال 1337 مرحوم علامه امینی، صاحب کتاب عظیم‌الشأن «الغدیر»، به مشهد آمدند و 10 شب در مدرسه نواب در نزدیکی حرم مطهر منبر رفتند. مدرسه نواب همواره پایگاه علمی بالایی داشته است. من آن 10 شب را به همراه پدرم در آن مراسم شرکت کردم و تا پیش از انقلاب منبری به ازدحام منبر علامه امینی ندیدم. پای این منبر مردم از اقشار مختلف شرکت می‌کردند. از مراجع تقلید آن زمان مانند آیت‌ا... میلانی و آیت‌ا... سبزواری و مدرسان بزرگ حوزه آن زمان مانند
آیت‌ا... مدرس یزدی معروف به «نهنگ‌العلما»، آیت‌ا... مروارید و مرحوم میرزا جوادآقا تهرانی بگیرید تا شخصیت‌های معروف بازار و آموزش و پرورش. در آن شب‌ها سرنوشت من عوض شد و تصمیم گرفتم به‌ رغم اینکه تا آن زمان هر سال شاگرد اول مدرسه می‌شدم، آن را رها کنم و به حوزه بروم. جاذبه کلام علامه امینی بر کودک دوازده‌سیزده‌ساله‌ای که من بودم خیلی اثر گذاشت. 2 سالی به مدرسه نواب و به مدرسه سلیمان‌خان رفتم که بعد از نواب، از حوزه‌های شاخص مشهد بود. بعدها تغییر روش دادم؛ یعنی ذهنیتم همان جنبه‌های مذهبی و معرفتی را داشت، ولی فکر کردم اگر وارد تحصیلات جدید شوم و دیپلم بگیرم و بعد به دانشگاه بروم و پس از آن استاد دانشگاه شوم، در آینده می‌توانم معلم مؤثرتری در مسائل اعتقادی بشوم. این بود که به مدرسه برگشتم و دیپلم ریاضی گرفتم که بعدها دستم برای انتخاب هر رشته‌ای در دانشگاه باز باشد.

 

برای رشته ادبیات دل یک‌دله کردم
برای کنکور، دل را یک‌دله کردم و در رشته ادبیات دانشگاه مشهد آن زمان که دانشگاه فردوسی امروز است قبول شدم. دوره کارشناسی از 1345 تا 1349 طول کشید. بعد به خدمت سربازی رفتم. بعد از آن هم یک سال دبیر آموزش و پرورش شدم و در فردوس خدمت کردم. در ادامه، کارشناسی ارشد و بعد دکتری در دانشگاه تهران قبول شدم. بهمن 1358 به دانشگاه فردوسی آمدم و امتحان عضویت در هیئت علمی را دادم که الان هم معمول است. من در 2 امتحان بسیار سخت‌گیرانه کتبی و مصاحبه پذیرفته شدم و از همان زمان تا سال 1382 به تدریس در دانشگاه فردوسی پرداختم.

 

یادی از استادان
جا دارد از برخی استادانم نام ببرم که در داخل کشور یا در خارج از کشور شناخته‌شده هستند. استاد غلامحسین یوسفی، استاد احمدعلی رجایی بخارایی، دکتر پرویز ناتل خانلری، دکتر سید جعفر سجادی، دکتر سید ضیاءالدین سجادی، دکتر محمد دبیرسیاقی، دکتر محمدرضا شفیعی‌کدکنی، دکتر سید حسن سادات ناصری و دیگرانی بودند که من بهره‌مندی‌های زیادی از آن‌ها بردم. آمادگی‌های شخصی و مطالعات شخصی خودم هم بود. استاد خیلی مهم است ولی لزوما داشتن استاد خوب کفایت نمی‌کند که دانشجویی بتواند خوب بهره‌مند شود. باید 2 کفه ترازو برقرار باشد: یک کفه که می‌شود استاد خوب و کفه دیگر هم تلاش خود دانشجوست.

 

رشد کمّی، تنزل کیفی
پیشرفت‌های تکنولوژیک علمی هرچه بیشتر می‌شود، هضم غذای علم آسان‌تر می‌شود. اما علم را باید طوری آموخت که دزد نتواند از انسان بزند. الان پیشرفت تکنیک و اینترنت و تارنماهای علمی مقداری باعث تنبلی شده است. دانشجو با زدن چند دکمه، به تمام اطلاعات در بحث مورد نظر دست پیدا می‌کند. این دسترسی از لحاظ اغتنام فرصت عمر خیلی خوب است، اما از لحاظ عمق یاد گرفتن
اثر خوبی ندارد، مگر فقط برای کسانی که خودشان دنبال عمق هستند. دانشجویان ما الان یک مقدار عادت به پخته‌خواری کرده‌اند. منظورم این نیست که استفاده از اینترنت بد است، اما نباید منحصر بمانند به این‌ها و مانع پیشرفت‌ و مانع تلاششان شود. الان وضع تحصیل از زمان دانشجویی ما و سال‌های اول استادی ما بهتر است، ولی به لحاظ عمق مطالعه، کمتر در سینه دارند و بیشتر باید به یادداشت‌هایشان مراجعه کنند. به لحاظ جمعیت تحصیل‌کنندگان و تعداد دانشگاه‌ها نه‌تنها قبل از انقلاب که اوایل انقلاب هم با الان قابل مقایسه نیست، ولی در مورد دانشجویان نمی‌توانم بگویم دانشجویان الان از دانشجویان 20 یا 30 سال پیش علاقه‌مندتر شده‌اند. شاید به لحاظ همان پخته‌خواری که عرض کردم باشد. مسائل اجتماعی مانند استخدام و کاربرد بیرونی هم می‌تواند در این قضیه مؤثر باشد.

 

متون عرفانی تدریس می‌کردم
درس‌های من بیشتر به دلیل همان پیشینه‌ای که گفتم در حوزه معرفتی و عرفانی بود. مثلا من دستور زبان فارسی درس نمی‌دادم. آیین نگارش یک ترم درس دادم. علوم بلاغی و معانی و بیان را نمی‌گرفتم. درس‌هایی که می‌گرفتم «گلستان» و «بوستان» و غزلیات سعدی بود. بعد از آن خاقانی بود و بعد بیشتر «حدیقه‌الحقیقه» سنایی درس می‌دادم، مثنوی و حافظ و مبانی عرفان و تصوف درس می‌دادم. برهه‌ای هم «منطق‌الطیر» عطار نیشابوری و همه این‌ها درس‌های عرفانی است. برای دوره کارشناسی ارشد فقط مثنوی درس می‌دادم. برای دوره دکتری معمولا 2 تا درس داشتم. قبل از بازنشستگی تحلیل در متون نظم فارسی و بعد از مدتی تحلیل در متون عرفانی و بعد از بازنشستگی هم تحلیل در متون حکمی و عرفانی تدریس می‌کردم.
مقالاتی هم که تألیف کردم باز بیشتر در مسائل قرآنی و مباحث عرفانی بود. پایان‌نامه‌هایی هم که دانشجویان من در مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری با من می‌گذراندند بیشتر عرفانی بود. مثلا راجع به شاعران عارف یا مباحث مربوط به آنان بود. همچنین در طول دوران کاری سفرهایی علمی در داخل و خارج از کشور داشته‌ام. این سفرها به دانشگاه‌های مختلف بود که در دانشگاه‌های داخل بیشتر برای سخنرانی و در دانشگاه‌های خارج از کشور هم برای تدریس و سخنرانی بود. علاوه بر تدریس، کارهای اجرایی هم داشته‌ام. 2 سال رئیس دوره شبانه دانشگاه فردوسی بودم، 3 سال معاون دانشکده ادبیات، 3 سال سردبیر و 5 سال مدیر مسئول و حدود 20 سال عضو هیئت تحریریه مجله دانشکده ادبیات بودم. 8 سال هم به عنوان مدیر گروه زبان و ادبیات فارسی دانشکده ادبیات فعالیت و خدمت کردم.

 

از پا ننشستن پس از بازنشستگی
از وقتی بازنشسته شدم، تا سال گذشته در مقطع دکتری در دانشگاه فردوسی تدریس می‌کردم. علاوه بر آن از بعد از بازنشستگی با دانشگاه خیام همکاری می‌کنم. نزدیک 3 سال هم در دانشکده علوم قرآنی، تاریخ ترجمه‌های قرآن درس می‌دادم. الان هم علاوه بر مطالعه‌ای که برای تدریس در دانشگاه دارم که با مطالعه سر کلاس ‌بروم، مقداری هم مطالعات شخصی و قرآنی دارم که این‌ها را برای دل خودم می‌خوانم و البته در کلاس هم استفاده می‌کنم. یکی از دل‌مشغولی‌هایم سرودن است. شعرهایی که می‌گویم برای وقت‌گذرانی نیست و من به این‌ها به شکل باقیات صالحات نگاه می‌کنم؛ یعنی اگر ان‌شاءا... چاپ شود و به دست خوانندگان برسد، ارزشی داشته باشد و عمرشان را ضایع نکند بلکه برعکس، آن‌ها را به تأمل و اغتنام فرصت وا بدارد.


جوشش دوباره شعر و دانشجوی اهل دل
جا دارد خاطره‌ای هم بگویم. درس‌های دکتری دانشجویان کمی دارد. به همین علت، کلاس را در اتاق خودم تشکیل می‌دادم. یادم هست یکی از دانشجویان که از بچه‌های جبهه است، روزی با تعداد دیگری از دانشجویان وارد شد‌ و ایشان در ابتدای ورود اجازه خواست روز ولادت حضرت زینب(س) را تبریک بگوید. در آنجا بی‌درنگ از جمله عارفانه حضرت زینب(س) در مجلس یزید یادم آمد که فرمودند: «[در کربلا] جز زیبایی چیزی ندیدم.» و یک ساعت از کلاس را درباره این جمله عرفانی صحبت کردیم. این موضوع انگیزه‌ای شد برای شعر سرودن منی که قبلا قریحه شاعری داشتم و گهگاه و به‌ندرت شعر می‌سرودم. به خانه آمدم و با حالی که شوریده شده بود دست به قلم بردم و شعری گفتم با عنوان «کربلا و عاشورا در نگاهی دیگر». اول فکر کردم بیست سی بیت بشود، اما بعد شد 140 بیت. این اولین شعری بود که بعد از آن دگرگونی به آن پرداختم. یکی از شعرهایم را برای خوانندگان روزنامه شما آماده کرده‌ام با عنوان
«حاصل عمر»:
این جهان صفحه‌ای بُوَد خالی
مردمان را بدان بپیمایند
برخی آن را سیاه و زشت کنند
برخی‌اش خوب و خوش بیارایند
گوهر عمر خویش را برخی
دم به دم غافلانه می‌سایند
برخی در صید هر دمی از عمر
هوشیارند و سخت می‌پایند
تا سرانجام در جهان دگر
هر که را «نقش» خود چو بنمایند‌
جمعی از نفع خویش خشنودند
جمعی انگشت غبن می‌خایند
ای خوشا «وقت» و «حال» آنان که
هم به کردار خویش بینایند‌
هم ز رفتار خویش آگاه‌اند‌
هم به گفتار خویش دانایند‌
بخت‌یاران پاک امروزند
نیک‌بختان شاد فردایند‌
این کسان «جانشینی» حق را
در زمین می‌سزند و می‌شایند

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->