تکتم جاوید | شهرآرانیوز؛ «هر روز دست کم ۱۰۰ نفر میآیند و میروند. خودمان زنگ میزنیم که سر ساعت مشخصی بیایند و مواد غذایی یا وسایل را ببرند.» این شروع صحبتهای غلام محمد است وقتی میخواهد از کاری بگوید که او و همسرش سال هاست بانی انجامش شده اند. حقیقت این است که در روزهای کرونا که برخی حتی نزدیکترین اعضای خانواده شان را به خانه خود راه نمیدادند، درِ خانه مستأجری این زوج به روی همه باز بود.
آنها سال هاست مشغول کمک رسانی به نیازمندان حاشیه شهر و مهاجران هستند، اما چند ماهی است مهاجران تازه وارد را در اولویت قرار داده اند؛ از وسایل گرمایشی و پخت وپز گرفته تا مواد غذایی و لباس گرم، هرچه را که یک مهاجر برای زندگی نیاز دارد، جمع آوری و توزیع میکنند. این گونه است که شماره تلفن و آدرس خانه غلام محمد و همسرش بین تازه واردهای حاشیه شهر دست به دست میشود. خانه آنها در شهرک ثامن، کرامت ۸ مرکزی شده است برای کار، بدون اینکه نام یا نشانی از خیریه بر سردر آن باشد.
پلاک سوم کوچه. در که باز میشود فضایی را میبینم که قرار بوده است پارکینگ خودرو باشد، اما حالا انباری شده است برای گاز سه شعله، بخاری و وسایلی که روی هم چیده شده اند. میان وسایل تنها یک راه عبور باریک مانده برای بالارفتن از پله ها. خانواده غلام محمد در یک سالگی او راهی ایران شده اند و حالا ۴۱ سال از آن روز گذشته است. سابقه ورودش به دنیای کار خیر به ۲۵ سال پیش برمی گردد و دعای ندبه روزهای جمعه.
جلسه دعا کم کم محلی میشود برای حضور آدمهای نیازمند. در این بین به افراد دلسوزی نیاز است تا رابطی باشند بین کمکهای خیران و نیازمندان. این گونه است که غلام محمد با لقب «علیخانی» بین مهاجران معروف شده است و همه زندگی اش حول خدمت به آنها میچرخد. خودش در این باره میگوید: حالا کار درست وحسابی ندارم. شغلم فروش جالباسی و جاکفشی فلزی است. مغازه و محل مشخصی ندارم و تلفنی کار میکنم، کنارش همه وقتم صرف امورات مردم میشود.
شماره تلفن و آدرس خانه اش را همه دارند. هروقت بیایند، درِ این خانه باز است؛ خودش میگوید: سال هاست برای مردم کمک جمع میکنیم، اما سه ماهی است که بیشتر به پناه جویان جدید توجه میکنیم. هر تازه واردی اینجا فامیل و آشنایی دارد که ابتدا به صورت موقت مهمان آنها میشود. شماره ما را میگیرند تا برایشان وسیله خانه و خوردوخوراک فراهم کنیم.
خوب که نگاه میکنم، میبینم نه فقط پارکینگ بلکه یکی از اتاقهای خانه هم شده است محل نگهداری وسیله ها. تعدادی جعبه بزرگ بخاری بسته بندی شده گوشه اتاق بزرگ خانه چیده شده است. علیخانی توضیح میدهد که «مهاجران تازه وارد با اندک پولی که با خود آورده اند تنها میتوانند یک اتاق یا خانه کوچک اجاره کنند و پولشان به خرید وسیله خانه نمیرسد، به خصوص بخاری و گاز.» او ادامه میدهد: اول این وسایل را برایشان فراهم میکنیم. خدا راشکر که خیر هم پیدا میشود. علاوه بر وسایل دست دومی که مردم میآورند، آشنایی در مصلا دارم که کلی فروشی دارد و به جای خمس و زکات مال خود، بخاری و گاز برایمان میفرستد تا بین خانوادهها توزیع کنیم.
معمولا آنها که از افغانستان وارد مشهد میشوند در محلههای بولوار دوم طبرسی، کریم آباد، جاده سیمان و روستاهای انتهای گلشهر مستقر میشوند و بعد به سراغ خانواده علیخانی میآیند. تحویل وسایل هم پس از یک تحقیق محلی انجام میشود؛ «به همراه یک روحانی به محل زندگی شان مراجعه میکنیم. وضعیت را بررسی میکنیم که نیازمند واقعی هستند یا خیر.»
او میگوید: ما نماینده خیرانی هستیم که به ما اعتماد کرده اند. همیشه بعد از تقسیم وسایل و خوراکیها عکس و فیلم را برای خیران میفرستیم.
منصوره یزدانی، همسر آقای علیخانی، و دختر کوچکشان هم همراهی اش میکنند. منصوره اگرچه ایرانی است، اما پابه پای همسرش به مهاجران خدمت میکند. کار هر روز او به جز خانه داری پذیرایی از نیازمندان است. خودش در این باره میگوید: خیلیها نذر دارند و انواع مواد غذایی را میآورند، به خصوص گوشت یا بستههای خوراکی که ما به دست مردم برسانیم.
او میگوید: شوهرم و یک آقای دیگر که او هم بانی خیر است از صبح مینشینند پای تلفن و به همه خبر میدهند که سر ساعت بیایند سهم خود را بگیرند. اغلب بیش از ۱۰۰ نفر که بیشترشان زن و بچه هستند در همین پذیرایی کوچک خانه جمع میشوند و ما چندنفری مواد غذایی را بینشان توزیع میکنیم.
او از روزهای ماه محرم و صفر میگوید که در همین خانه هر روز روضه خوانده و بعدش بین مردم غذای گرم و مواد غذایی توزیع شده است.
اگرچه علیخانی و همسرش، گاهی اوقات برای وقت و انرژیای که برای کارشان صرف میکنند از سوی اطرافیان خود سرزنش میشوند، اما خودشان از این شیوه زندگی راضی هستند. علیخانی میگوید: هیچ سرمایهای ندارم. شغل پرسودی هم ندارم. حتی خانهای که میبینید مستأجری است و صاحبش لطف کرده و اجاره کمتری از ما میگیرد، اما زندگی ام پربرکت است.
با این همه آرزوی او رفاه بیشتر خانواده خودش نیست. توضیح میدهد که «آرزو دارم یک خانه بزرگتر اجاره کنم که بتوانم زیرزمین یا پارکینگش را برای جمع آوری وسایل بگذارم. گاهی چند روزی طول میکشد تا خانواده موردنظر را برای گرفتن وسایل پیدا کنیم و در این مدت ناچارم وسایل را در اتاقهای خانه جا بدهم.»
خانم یزدانی لابه لای صحبتهای شوهرش از زنان و مردانی میگوید که گرسنگی و بی پناهی مستأصلشان کرده است. میگوید: خانمی آمده بود که در مسیر رسیدن به ایران زایمان کرده بود. در این هوای سرد نوزادش را با دو بچه کوچک دیگر آورده بود تا سبد غذایی بگیرد. متأسفانه اینجا بیشتر خانوادهها هیچ منبع درآمدی ندارند، به ویژه اگر سالمند یا بیمار باشند. آنها که جوانتر هستند فقط میتوانند کارگری ساده باشند.
یزدانی در ادامه توضیح میدهد که در خانه آنها به کسانی کمک میشود که درواقع هیچ امیدی به سازمان یا مسئولی ندارند و به هیچ مرکزی نیز وابسته نیستند. او میگوید: خیلی هایشان بعد از چند سال زندگی در ایران هنوز مدرک هویتی هم ندارند و ما از این بابت خوشحالیم که به همت خیران ناامید از در خانه ما برنمی گردند.
زیاد پیش میآید که به خانوادهها بگویند: «عصر بیایید برای گرفتن غذا»، اما بعضیها از نگرانی تمام شدن اقلام غذایی، اول صبح یا ظهر میآیند و بست مینشینند توی خانه. این گونه است که زندگی آنها و سه فرزندشان به حضور همیشگی نیازمندان و رفع ورجوع مشکلاتشان گره خورده است.
اینجا برای رساندن کمکها به افراد نیازمند، یک دفتر ثبت هم دارند. دفتری که پر است از نام و مشخصات نیازمندان. در مقابل، اما تعداد خیران خیلی کم است. علیخانی چاره این مشکل را ثبت یک خیریه رسمی میداند و میگوید: اگر خیریه رسمی و ثبت شده داشته باشیم، میتوانیم از افراد بیشتری کمک بگیریم. برخی از افراد مهاجر فامیل و آشنایی در کشورهای دیگر دارند و میتوانند از آنها کمک مالی بگیرند. از طرف دیگر ثبت خیریه و اداره آن هزینه دارد و مکان میخواهد که فراهم کردن آن برای ما سخت است. همین حالا ۱۰ خانواده در مسیر رسیدن به مشهد هستند و باید برای آنها کمکهای ضروری مثل بخاری و مواد غذایی فراهم کنند که این مهم با خیریه رسمی بهتر صورت میگیرد.
در صحبت از رویه توزیع وسایل اهدایی مردم میان نیازمندان از یک روحانی صحبت شد که گوشهای از کار را گرفته است. او هم مهاجر است، اما تمایلی به بردن نامش ندارد. از ۴۰ سال پیش دغدغه اش کمک رسانی بوده است؛ پس هم میگردد و خیر پیدا میکند، هم تحقیقات میدانی از محل زندگی نیازمندان از انجام میدهد. گاهی هم مینشیند پای تلفن و تماس میگیرد و نیازمندان را خبر میکند. کمک به ثبت نام بچهها و تهیه شهریه دانشگاه یا جهیزیه از دیگر کارهای روزمره اوست. توضیح میدهد که «فرقی نمیکند فرد نیازمند اهل کجا باشد؛ مهاجر باشد یا ایرانی یا عراقی. تلاش میکنیم به هر فردی که مراجعه میکند، کمک کنیم.
این روحانی برای آنها که فرزند مدرسهای دارند، با مدارس هماهنگ میکند و برای آنها که بیمارند با مرکز درمانی. گاهی هم خیر معرفی میکند تا هزینه پزشک یا بیمارستان آن بیمار را حساب کنند.
همه حرفش این است که مهاجران تازه وارد «میهمان ما هستند و از ناچاری خانه و زندگی خود را گذاشته اند و آمده اند.» میگوید: پیش از ورود مهاجران جدید ما افراد نیازمند زیاد داشتیم، اما حالا اولویت با مهاجران جدید است، چون یکباره ناچار شده اند مال و اموال خود را رها کنند و جانشان را نجات دهند. برای همین ما کمی کمک میکنیم که یک زندگی ابتدایی را اینجا شروع کنند.