افزایش نسبی دما در غالب مناطق کشور تا اواسط هفته آتی (۷ اردیبهشت ۱۴۰۳) تالاب جازموریان جان دوباره گرفت ۳ پیشنهاد برای افزایش حقوق بازنشستگان تامین اجتماعی | افزایش ۳۵درصدی باید لحاظ شود نزاع دسته جمعی در پل قویون ارومیه+ فیلم سیل بیش از ۲۶۰۰ نفر از مردم را گرفتار کرد (۷ اردیبهشت ۱۴۰۳) کنکور سراسری ۱۴۰۳ در خراسان‌جنوبی دوباره برگزار می‌شود آغاز رقابت داوطلبان گروه علوم تجربی در نوبت اول کنکور ۱۴۰۳ تغییر مسیر پرواز تهران- زاهدان- مشهد مذاکرات مزدی کانون بازنشستگان تامین اجتماعی ادامه دارد| مبنای افزایش حقوق کدام قانون است؟ (۶ اردیبهشت ۱۴۰۳) سیلاب به سنگان خواف رسید سلامت روان ایرانی‌ها پایش می‌شود پیش بینی آلزایمر ۱۲ سال قبل از بروز علائم با آزمایش چشم مشاغل ذهنی خطر زوال عقل را کاهش می‌دهند نحوه اضافه کردن دوران سربازی به سوابق بیمه تامین اجتماعی اعلام شد تخلیه برخی از روستا‌های زیرکوه در خراسان‌جنوبی به‌علت سیلاب + عکس (۶ اردیبهشت ۱۴۰۳) فوق‌العاده حقوق معلمان حق‌التدریس از مهر ماه ۲ برابر می‌شود نارضایتی توأمان مردم و متولیان درمان از  تعرفه‌های جدید پزشکی
سرخط خبرها

درباره ۴ کتابفروشی معروف و قدیمی مشهد

  • کد خبر: ۹۰۱۱
  • ۲۳ آبان ۱۳۹۸ - ۰۶:۵۵
درباره ۴ کتابفروشی معروف و قدیمی مشهد
فاطمه خلخالی استاد
از کوره‌پزخانه تا کتابفروشی
درباره بنیانگذار کتابفروشی گوتنبرگ
ناهید کاشی‌چی متولد ۱۳۲۵ و مترجم روسی‌زبان معاصر است. او که فرزند مرحوم محمود کاشی‌چی، بنیانگذار انتشارات گوتنبرگ مشهد در دهه ۲۰ است، حالا بعد از گذشت نیم‌قرن از تلاش پدر برای پاگرفتن این انتشاراتی و کتابفروشی می‌گوید: پدربزرگم، استاد میرزااحمد، کوره‌پزخانه کوچکی داشت که کاشی می‌ساخت. او آرزو داشت تنها پسرش تحصیل کند و برای خودش کسی بشود. تنها چیزی که از او می‌خواست، این بود که فردی باایمان و درستکار باشد. پدر، هنرمند، ولی پسر در پی کاغذ و قلم و مطبوعات بود. او برای مدتی کار در کوره‌پزخانه پدرش و نیز کارخانه قندآبکوه را تجربه کرد. بعد از اینکه کارخانه تعطیل می‌شد، به کتابخانه آستان قدس رضوی می‌رفت و آنجا کتاب می‌خواند. بعضی کتاب‌ها را هم از کتابفروشی رحمانی که در خیابان ارگ بود، کرایه می‌کرد. در همان روز‌ها با کتابی از دکتر ویکتور پوشه به نام
«راه خوشبختی» آشنا شد. این کتاب در زندگی پدرم خیلی اثر گذاشت، به‌طوری‌که بعد از راه‌اندازی انتشاراتی، چندین‌بار آن را چاپ کردند و رایگان به خریدار‌های کتاب می‌دادند. هیچ‌کدام از این مشاغل، پدرم را راضی نمی‌کرد و او که دلش می‌خواست کتاب‌فروشی داشته باشد، پولی برای این کار نداشت. سرانجام در سال ۱۳۲۴ با شراکت چندتن از دوستانش، کتابفروشی گوتنبرگ را در مشهد، روبه‌روی باغ ملی، بنیان گذاشت. اولین کتابی که در مشهد با نام گوتنبرگ چاپ شد، کتاب «شعر در ایران»، اثر ملک‌الشعرای بهار بود. بعد از مدتی شرکای پدرم پشیمان شدند، پولشان را پس گرفتند و کنار رفتند. پدرم از جا‌های دیگر پول قرض می‌کند و به شرکایش می‌دهد تااینکه بالاخره کتابفروشی مال خودشان می‌شود. در همان موقع یک کتابفروشی دیگر برای کار پخش روزنامه و مجله در اطراف گنبدسبز راه می‌اندازند و نمایندگی آن‌ها را هم از تهران می‌گیرند. پخش روزنامه و مجلات را عده‌ای جوان بی‌سواد و بی‌کار در دست داشتند. پدرم همه آن‌ها را با هزینه شخصی به کلاس‌های سوادآموزی مستوفی فرستاد. بعد‌ها تعدادی از آن‌ها انسان‌هایی موفق و عده‌ای، خود کتابفروش و ناشر شدند تااینکه پدرم سال ۱۳۳۲ به تهران آمد و بقیه فعالیتش را در آن شهر ادامه داد و طرح‌های مختلفی را به اجرا درآورد. او برای نخستین‌بار نمایندگی فروش آثار روسی را گرفت و مبتکر انتشار کتاب‌های ارزان‌قیمتِ معروف به پاورقی شد و ایده فروش کتاب کیلویی را در شرایط بحرانی نشر، عملی کرد. ایشان اوایل دهه ۷۰ به مشهد برگشتند و کتابفروشی «جاودان خرد» را در خیابان احمد‌آباد راه انداختند و آنجا مشغول شدند. تا سال‌های آخر عمرشان خیلی فعالیت می‌کردند.
هر روز تا ساعت ۲ عصر می‌رفتند به کتابفروشی و بقیه روز را به باغچه کوچک خانه‌شان رسیدگی می‌کردند. کتابفروشی جاودان خرد هنوز در مشهد پابرجاست. بابک کاشی‌چی، نوه خانواده، اکنون وارث حقوقی انتشارات گوتنبرگ است و کتابفروشی را اداره می‌کند.

فروش کتاب، جزو مشاغل انقلابی بود
گفتگو با مدیر معروف‌ترین کتابفروشی انقلابی در دهه ۵۰
مصطفوی صاحب انتشاراتی و کتابفروشی «هجرت» یکی دیگر از افرادیست که پای صحبت‌هایش نشستیم تا از روز‌های پرخاطره فروش کتاب در مشهد بگوید. این کتابفروشی اواخر سال ۵۵ شروع به کار کرده و اوایل در خیابان خسروی نو قرار داشته است، اما بعد به کوچه آیت ا... خامنه‌ای نقل مکان می‌کند و حالا حدود ۲۰ سال است که در خیابان آزادی قرار دارد. بعد از انقلاب، کتابفروشی به «هاتف» تغییر نام پیدا کرده و امروز هم فقط در کار پخش کلی کتاب هستند. صاحب انتشاراتی هاتف درباره اینکه کتابفروشی‌های دهه ۵۰ در چه محدوده‌ای قرارداشتند، می‌گوید: آنان در محدوده مرکزی شهربودند؛ سمت خیابان خسروی و آزادی فعلی. در خیابان تهران و میدان شهدا هم تعدادی باز شدند. بعضی‌ها دراصل لوازم التحریری بودند و کمی هم کتاب داشتند، اما ما صرفا کتابفروشی بودیم و انتشاراتی داشتیم. بیشتر کتاب های‌مان مذهبی و عمومی بود و از تهران می‌آوردیم. او در ادامه از انگیزه خود برای راه‌اندازی کتابفروشی در سال‌های آخر رژیم شاهنشاهی می‌گوید: انگیزه ما بیشتر سیاسی فرهنگی بود. ما شغل آزاد داشتیم و در کار فرش بودیم که رهایش کردیم و سمت کتاب و انتشارات و تبلیغات مذهبی رفتیم. ۹۰ درصد این انگیزه به خاطر مسائل فرهنگی انقلابی بود. در جلسات آیت‌ا... خامنه‌ای شرکت می‌کردیم و با دکترشریعتی ارتباط داشتیم. این‌ها مهم‌ترین انگیزه‌های ما برای رفتن به سمت کار‌های انقلابی بود. در آن زمان، پخش نشریات خاص، جزو فعالیت‌های انقلابی بود. درواقع همان موقع هم که در کار فرش بودیم، این کار را انجام می‌دادیم، ولی با افتتاح کتابفروشی آن را علنی کردیم. می‌خواهیم بدانیم در بحبوبه انقلاب جوانان به دنبال چه کتاب‌هایی بوده‌اند و چه موضوعاتی پرطرفدار بوده است. آنچه مصطفوی می‌گوید، از این قراراست: مثلا کتاب‌های جلال الدین فارسی و دکتر شریعتی و نوار‌های انقلابی. کتاب‌های شریعتی، محرک و انگیزه بخش جوان‌های انقلابی بود و دربین تیپ جوان و دانشجو خیلی طرفدار داشت. کتابفروشی‌های دیگری هم بودندکه  خط و  موضع ما را داشتند، یکی کتابفروشی «توحید» بود که در میدان شهدا به سمت خیابان توحید قرار داشت و یکی هم کتابفروشی شریعت در خیابان تهران (امام رضای فعلی) بود. درواقع بعد از اینکه ما کتابفروشی را باز کردیم، این دو هم که از بچه‌های فعال و انقلابی بودند، کتابفروشی زدند. ما جزو کتابفروشی‌هایی بودیم که فعالیتمان جهت دار بود. دوسه باری هم ساواک من را برد. آخرین بار هم که مسلح آمدند، کلا هجرت را بستند، دستگیرم کردند و به زندان بردند و تا پیروزی انقلاب نگه داشتند. در همان بین، انتشارات امام چهارراه دکترا را با همین
نام آماده کرده و تابلویش را هم زده بودیم. اوایل سال ۵۷ بود و هنوز مهر قولنامه کتابفروشی امام خشک نشده بود که ساواک آنجا را کشف کرد و گفتند هجرت کم بوده که حالا رفته اید سراغ باز کردن یک کتابفروشی دیگر؟ به همین خاطر آن را واگذار کردیم. تا زمان پیروزی انقلاب هم در زندان بودیم.

تابلویی که هیچ‌وقت پایین نیامد
حرف‌هایی از قبل و بعدِ پاگرفتن کتابفروشی «انتشارات امام»
در مصاحبه نشریه پاژ در سال ۹۱ با او، خود را متولد ۱۳۲۹ معرفی کرده که از پنج سالگی به مکتب رفته است، اما پدرش که فردی مذهبی بوده، مایل به ادامه تحصیل او در مقطع دبیرستان نبوده است؛ به همین دلیل بعد از سیزده سالگی مدتی را با پدرش کار می‌کند، سپس در قنادی و مدت زمانی را هم در نانوایی مشغول می‌شود. از هجده سالگی دوباره پیش پدرش بازمی گردد که حرفه اش تهیه خامه قالی بوده است. در همین زمان‌ها دوباره به صورت شبانه، تحصیلش را پی می‌گیرد؛ چراکه میلش به مطالعه بیشتر از آن بوده است که رفتن پی حرفه و شغل، هوای کتاب خواندن را از سرش بیندازد. این علاقه سال ۵۷ به بار می‌نشیند و کتابفروشی «انتشارات امام» در خیابان ابن سینای مشهد پامی گیرد تا برای سال ها، مکانی جمع وجور و نقلی، اما پررمزوراز برای اهل فضل و دانش باشد. کتابفروشی امام را در ابتدا مرتضی مصطفوی، مدیر کتابفروشی «هجرت»، آماده کرده بود، اما ایشان کتابفروشی امام را به رضا رجب زاده واگذار می‌کند. حاج‌آقای رجب‌زاده حالا سال‌هاست به یک چهره فرهنگی در مشهد تبدیل شده است. او برای این مجال، حاضر به گفتگو نشد، اما سال گذشته با روزنامه شهرآرا گفت‌وگوی کوتاهی کرد که بایسته است بخش‌هایی از کلامش، به‌عنوان مدیر کتابفروشی پرسابقه و موفق مشهد، در اینجا بیاید. در خاطرات رجب زاده، تعداد کتاب فروشی‌های مشهد در دهه ۵۰، حدود ۱۵ تا ۲۰ باب مغازه است. او حال وهوای خیابان ابن سینا در سال نخست انقلاب را این طور توصیف می‌کند: چهارراه دکترا در آن سال‌ها خیابانی به روز بود که به دلیل وجود سه دانشکده پزشکی، علوم تربیتی و ادبیات در اطرافش، پاتوق باسواد‌های مشهدی محسوب می‌شد و این محدوده به محل تبلیغات انواع احزاب و جناح‌های سیاسی در بحبوحه انقلاب تبدیل شده بود. آن وقت‌ها از چهارراه دکترا تا تقی آباد دو پیاده رو وجود داشت که یک پیاده رو آن، مرکز فعالیت، تبلیغ و عضوگیری گروهک‌ها بود. معمولا بساط می‌کردند و نشریه‌ها و کتاب‌های گروهکی را که به آن وابسته بودند، می‌فروختند. به گفته مدیر کتاب فروشی انتشارات امام، این روز‌ها کتاب فروشی، رونق گذشته را ندارد و مشتری‌هایی که از سال۵٧ تا به امروز همچنان پای ثابت خرید کتاب از مغازه او هستند، به تعداد انگشت‌های یک دست هم نمی‌رسند. حاج رضا تعریف می‌کند: آن سال‌ها عنوان کتاب‌ها کم بود. از یک عنوان کتاب گاه ٣٠٠ تا ۴٠٠جلد می‌آوردیم و می‌فروختیم؛ چون از صبح که مغازه را باز می‌کردیم، تا نیمه شب که تعطیل می‌شد، لحظه‌ای نبود که اینجا خالی بشود. کتاب فروشی امام در تمام این سال‌ها چند ویژگی برجسته داشته که آن را ممتاز کرده است. معمولا سلیقه هر نوع مخاطب کتاب خوانی را برآورده می‌کند و اگر هم مراجعه کننده، کتابی را تقاضا کند که در کتابفروشی نباشد، سفارشش در کوتاه‌ترین زمان ممکن، برآورده می‌شود. لوازم التحریر در این کتابفروشی جایی ندارد و به ندرت کتاب درسی برای فروش می‌آورد. از این گذشته، کتاب‌های نفیس نیز در ویترین این کتابفروشی دیده نمی‌شود.

«باستان» از گذشته تا امروز
کتابفروشی‌ای که یک‌تنه نگهدار نشر مشهد بود
«مشهد و کتابفروشی‌های ۵۰ سال پیش» عنوان مقاله‌ای از استاد محمدرضا شفیعی کدکنی است که سال ۸۸ در مجله بخارا منتشر شده است. این مطلب حالا یکی از منابع مهم برای آگاهی از پیشینه کتابفروشی‌های شهر مشهد است. وقتی اسناد و مستندات دقیقی درباره مسائل وجود نداشته باشد، تاریخ شفاهی به کمک ما می‌آید. کدکنی در مطلب مفصل و بلند و خواندنی اش، کوشیده است نام تمام کتابفروشی‌هایی را که در خاطر داشته است، بیاورد. او در این میان، از کتابفروشی‌ای نام می‌برد که امروز قدیمی‌ترین کتابفروشیِ پابرجای مشهد است. این کتابفروشی در خیابان شاهرضای سابق (انت‌های کوچه شاهین فر) قرار دارد. به اعتقاد کدکنی، کتابفروشی باستان در مشهد قدیم -که ناشر هم بود- این امتیاز را بر تمام کتابفروشی‌های مشهد داشت که زیر بار خرج کتاب‌های سنگین و پرخرج و دیرفروش‌ می‌رفت. او از نمونه کتاب‌های تالیفی استاد سیدجلال الدین آشتیانی و دکتر علی اکبر فیاض نام می‌برد و در ادامه می‌گوید که در مشهد آن سال‌ها به جز «باستان»، ناشر دیگری وجود نداشته است و هیچ کدام از جوان‌های اهل ادب، جرئت و سرمایه ناشر شدن را در آن روزگار نداشته اند. خود روزنامه شهرآرا که در ضمیمه شهرآرامحله منطقه ۸ در سال ۹۲، به سراغ کتابفروشی باستان رفته است، سال تاسیس این کتابفروشی و انتشاراتی را ۱۳۰۵ قید کرده است و این تاریخ برگرفته از سربرگ کاغذ‌های یادداشتی است که از گذشته‌ها به یادگار مانده است، اما گفته‌های برخی نویسندگان، تاریخ راه اندازی آن را سال ۱۳۱۳ می‌داند که با نام «پاسبان»، فعالیتش را شروع کرده و بعد‌ها به «باستان» تغییر نام داده است. «باستان» به اندازه‌ای برای جوانان قدیم مشهد، پرآوازه بود که آنان برای اطلاع از آخرین کتاب‌های منتشرشده به ویترین این کتابفروشی مراجعه می‌کردند. بانی تشکیل کتابفروشی، حاج عباسعلی پاسبان بود که پس از فوتش، اداره کتابفروشی را به پسرش جعفر سپرد. مرحوم حاج عباسعلی پاسبان رضوی معروف به «آقای باستان» در نشر کتاب‌های ادبی، تاریخی و دانشگاهی فعال بود و بیشتر آثار انتشاراتی نیز به چاپخانه طوس سپرده می‌شد. موسپیدکردگان کتاب به خاطر دارند که «باستان» به افرادی که توان مالی نداشتند، کتاب امانت می‌داد تا پس از مطالعه، آن را برگردانند. ازآنجاکه با مرور زمان و بعد از دهه ۵۰، از رونق کار کتابفروشی باستان کاسته می‌شود، حاج جعفر پاسبان تصمیم می‌گیرد برای جبران هزینه ها، بخشی از مغازه اش را به فروش لوازم التحریر اختصاص دهد؛ رویه‌ای که به ناگریز دامن خیلی از کتابفروشی‌ها را گرفت و حتی باعث تعطیلی برخی از آن‌ها شد. آن طورکه در مجموعه «مشاهیر نشر کتاب ایران» نقل شده است، عباسعلی به دنبال سابقه خدمت چندنسل قبل در آستانه مبارکه حضرت رضا (ع) و در کشیک رسمی حرم مطهر، «پاسبان رضوی» نام می‌گیرد و شهرتش نیز همین می‌شود. پدرش محمدصادق، فراش کشیک آستانه بود و در مجاورت مسجد گوهرشاد به فروش کتاب اهتمام داشت. بعداز فوت پدر، بنا به رسم آستانه، حکم خدمت به فرزند بزرگش، عباسعلی، انتقال می‌یابد.
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->