سعید جلائیان | شهرآرانیوز؛ اگر بخواهیم برای معرفی روستای قرقی که از سال ۱۳۹۲ به شهر الحاق شده و از نام محله برخوردار است، از یک عبارت استفاده کنیم، «محله ایثار و دلاورمردان» گویاترین است. رشادت، ایثار، پشتکار، هم بستگی و... افتخار بزرگ ساکنان محله قرقی به ویژه در بافت قدیمی آن است.
در سالهای پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، در روزگاری که فقط حدود ۸۰ خانواده در این روستا اسکان داشتند، مردان و زنان روستا که بیشتر به کشاورزی و دامداری مشغول بودند، به نهضت انقلاب پیوستند. پس از پیروزی انقلاب نیز دهها کشاورز این روستا برای صیانت از دستاوردهای انقلاب مزارعشان را رها کردند و با گرفتن سلاح در دست، به هر نقطهای از کشور که ناامنی وجود داشت، عازم شدند.
با شروع جنگ تحمیلی نیز صدها نفر از آنها به پیکار با دشمن متجاوز شتافتند و در این راه ۲۶ شهید و با حساب نقاط افزوده شده به محله قرقی ۳۱ شهید را تقدیم اسلام و انقلاب کردند. اما این همه مسیر پرافتخار شهادت در این محله نیست. بعدها جوانان بسیاری گام در راه این شهدا گذاشتند و برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) به سوریه رفتند. تعداد این دلاورمردان یکی دوتا نبود. ۴۳ نفر دیگر با افتخار و شجاعت، هدفی بزرگ را در زندگی انتخاب کردند و شهید مدافع حرم شدند.
از سال ۱۳۹۰ عملیات بازسازی مزار شهدا در آرامستان محله قرقی که امروز به نام گلزار شهدا شناخته میشود، با مشارکت بنیاد شهید، شهرداری مشهد و خانواده شهدا آغاز شد و اهالی محله قرقی ۵ سال برای آن زمان گذاشتند و هنوز هم به آرمان دلخواهشان نرسیده اند. دقت و تأکید ساکنان محله قرقی بر این آرامستان، آن هم با وجود مشکلات و کم و کاستیهای زیاد در این محله، به این دلیل است که آنها گلزار شهدا را بخشی از هویت جدانشدنی خود میدانند؛ شهیدانی که باعث افتخار و سربلندی شان هستند.
از میان ۳۱ شهید دفاع مقدس محله قرقی ۲۶ شهید ساکن بافت قدیمی یا همان روستای قرقی بودند که پیکر ۲۰ نفر از آنها با درخواست خانوادههای شهدا در آرامستان گلزار شهدا به خاک سپرده شد.
به همین دلیل حال وهوای این آرامستان متفاوتتر از بسیاری از آرامستانهاست، به طوری که خیلیها برای گرفتن حاجت به شهدا متوسل میشوند. وجود این شهدا دستاوردهای بسیاری برای محله داشته و بسیاری را ازجمله ۴۳ شهید مدافع حرم این محله با فرهنگ ایثار و شهادت آشنا ساخته است. رضا بخشی که بعدها خودش هم به آرزویش رسید و شهید شد، هرهفته دست کم یک بار خود را به گلزار شهدای قرقی میرساند و با زیارت شهدا از خداوند طلب شهادت میکرد.
روحانی محله قرقی در کنار برادر شهید کشمیری و رزمندههای دوران دفاع مقدس که در بازسازی گلزار شهدا نقش داشتند
یک پرسش از همان ابتدا ذهن ما را به خود مشغول میسازد و آن این است که چگونه جوانان کشاورز یک روستای کوچک به دلاورمردانی تبدیل شدند که این محله را در کشور نمونه ساخت. این پرسش را از اهالی قدیمی روستا که میپرسیم، پاسخهای گوناگونی میشنویم، اما بیشتر آنها در کلامشان به نقش پررنگ جلسات قرآنی اشاره میکنند که سابقه آن به پیش از پیروزی انقلاب اسلامی برمیگردد. «جلسه قرآن دهبالا» همچنان پنجشنبه شبهای هرهفته با حضور ساکنان برگزار میشود. جلسهای که پیش از انقلاب به واسطه حضور و فعالیت چندتن از انقلابیها به ویژه شهیدان اسدا... کشمیری، رضا محمدی و مرحوم حجت الاسلام آخوندقرقی رنگ وبوی دیگری گرفته بود.
سال ۱۳۵۷ مباحث سیاسی در نشستها جای ثابت و ویژهای پیدا کرد و اهالی روستا پس از تلاوت آیات الهی و شنیدن احکام دینی، سراغ موضوعهای سیاسی میرفتند که در آن زمان داغ هم بود. آن سالها حجت الاسلام اصغر آخوندقرقی با مردم از وضعیت روز کشور و نهضت امام خمینی (ره) سخن میگفت تا اهالی را با حال وهوای انقلاب آشنا کند.
او که پس از پدربزرگ و پدرش در محله قرقی لباس روحانیت را بر تن کرده است، درباره تأثیر برگزاری این جلسات بر اهالی و شهدا میگوید: پدرم پیش از انقلاب تلاش زیادی کرد تا در مراسمهای گوناگون به ویژه جلسه قرآن ده بالا که سرچشمه حرکتهای انقلابی در قرقی بود، واقعیت نظام طاغوت را به مردم نشان دهد. او که به شهر رفت وآمد زیادی داشت، اهالی روستا را در جریان اخبار روز انقلاب و کشور قرار میداد.
زمان جنگ لالایی بسیاری از مادران روستا، وصف رشادتهای سردار اسدا... کشمیری و دیگر رزمندههای آبادی بود. لالاییهایی که در گوش کودکان خوانده میشد و بر دل نوجوانان و جوانان مینشست و آنها با الگوگرفتن از شهدا داوطلب حضور در جبهه میشدند. البته نمیتوان بدون نام بردن از سردار کشمیری، سراغ شهیدان دفاع مقدس محله قرقی رفت.
محمدعلی کشمیری، برادر سردار شهید کشمیری که نقش پررنگی در بازسازی گلزار شهدای محله قرقی دارد، در گلزار شهدا به ما میپیوندد و با اشاره به مطالبی که درباره برادر شهیدش در گذشته منتشر شده است، میگوید: تا امروز درباره برادرم مطالب زیادی گفته شده، اما بیشتر آنها صحبتهای پدر مرحومم بود که در روزهای نخست شهادت سردار بیان شده است. من اگر درباره برادر شهیدم بخواهم حرفی بزنم، پیش از همه به استعداد و هوش سرشار او اشاره خواهم کرد. او بصیرت خاصی داشت و میتوانست با نگاه دقیق هر رویدادی را درست پیش بینی کند.
محمدعلی کشمیری یاد خاطرهای میافتد که در نوجوانی اتفاق افتاده و هنوز هم در خاطرش مانده است: سال ۱۳۵۴ هردومان در مزرعه پدر مشغول کار بودیم. برادرم ناگهان دست از کار کشید و به مزارع کشاورزی و خوشههای گندم اطراف روستا خیره شد. سپس با حسرت خاصی گفت تا چندسال دیگر در این محدوده هیچ مزرعه گندمی باقی نمیماند و به جای آنها ساختمان ساخته میشود. او این حرف را روزی زد که فاصله بین روستای قرقی تا مشهد زیاد بود و همه این محدوده را مزارع کشاورزی گرفته بود.
او ادامه میدهد: جریان دیگر مربوط به گروهک مجاهدین خلق است. در روزهای نخست پیروزی انقلاب ما در راهپیمایی شرکت کرده بودیم. نزدیک چهارراه شهدا اعلامیهای که روی تیر چراغ برقی نصب شده بود، توجه شهید را به خود جلب کرد. او دستان من را محکم گرفت و ما از میان جمعیت برای خواندن اعلامیه خارج شدیم. برادرم با دقت اعلامیه را خواند و گفت مجاهدین خلق راه خود را از انقلاب جدا کرده اند و با این کار گور خود را به زودی خواهند کند. این صحبت او نیز درحالی مطرح شد که این گروه هنوز راه خود را از مردم ایران جدا نکرده بود و اعضای آن انقلابی شناخته میشدند.
۷ اسفند سال ۱۳۶۴ در جریان عملیات والفجر ۹، زمانی که رزمندههای کشورمان ارتفاعات سلیمانیه عراق را به تسلط خود درآورده بودند، یک ترکش به سر سردار کشمیری که مایه غرور و افتخار اهالی روستای قرقی بود اصابت کرد و او را به آرزویش رساند. خبر شهادت سردار اهالی روستا را به سوگ نشاند، اما پدر و مادر بزرگوار او هرگز خم به ابرو نیاوردند و به شهادت فرزندشان افتخار میکردند. روزی که پیکر سردار در گلزار شهدای قرقی به خاک سپرده شد، شور و حال عجیبی بین نوجوانان و جوانان روستا بود، به طوری که چند روز بعد دهها نفر دیگر راهی جبهه شدند.
کشمیری درباره واکنش خانواده و اهالی روستا به خبر شهادت برادرش میگوید: فقط ۱۵ روز به پایان دوره سربازی من باقی مانده بود که در خواب مراسم تشییع پیکر یک شهید را در حرم امام رضا (ع) دیدم. جمعیت زیادی برای تشییع پیکر شهید آمده بودند که خیلی هایشان از اهالی روستا بودند. از خواب که بیدار شدم، مدام به تعبیر خواب فکر میکردم که ناگهان اعلام کردند ملاقاتی دارم. همان جا تنم لرزید.
با خودم گفتم باید آماده شنیدن خبر شهادت یک عزیز باشم. وقتی حجت الاسلام آخوندقرقی و یکی دیگر از اهالی روستا را دیدم که به دیدن من آمدند، ناخودآگاه ذهنم به سمت اسدا... رفت و بدون تعارف و صحبت خاصی به آنها گفتم دیشب چه خوابی دیده ام و از آنها پرسیدم کی شهید شده است. بعد از آن برای اینکه خیلی نگران پدر و مادرم بودم که فقط ۲ پسر داشتند و حالا پسر ارشدشان به شهادت رسیده است، خودم را به روستای قرقی رساندم. وقتی با خانواده ام روبه رو شدم، دیدم آنها به جای سوگواری لبخند میزنند و این موضوع دلم را آرام کرد.
گلزار شهدای قرقی پاتوق همیشگی صدها رزمنده دفاع مقدس روستای قرقی بوده است. حتی رزمندههایی که از این محله رفتند، بازهم دلتنگ روزهای جنگ که میشوند، سراغ هم رزمان شهیدشان را میگیرند. یکی از این رزمندهها محمد کشمیری است. او در همه سالهای دفاع مقدس یا در جبهه حضور داشته یا مشغول سامان دهی و اعزام رزمندهها به جبهه بوده است. حتی خبر شهادت بسیاری از شهدا را او به خانواده هایشان رسانده است.
محمد کشمیری جانباز دفاع مقدس هم هست و تجربه ۵۴ ماه حضور در مناطق عملیاتی را دارد. او که حرفهای زیادی برای گفتن دارد، پیش از همه به نقش شهدای پیشگام در قرقی اشاره میکند و میگوید: با شروع جنگ، گروهی که پیش از این برای مقابله با ضدانقلاب در کردستان تشکیل شده بودند، دوباره گرد هم جمع شدند و به عنوان اولین رزمندههای روستای قرقی عازم جبهه شدند. آنها که پیش از این در استان کردستان با هم در یک سنگر خدمت میکردند، در جبهه از هم جدا شدند. البته در بیشتر مواقع تعدادی از رزمندههای روستای قرقی در یک سنگر حضور داشتند. مانند من و شهید بهرام علی ارشی که دومین شهید روستا بود و درست ۴۰ سال پیش در چنین روزهایی در آغوش من به شهادت رسید.
هیچ کسی به جز شهیدعلی کشمیری قرقی که کشاورزی مهربان و بااخلاق بود، نمیتوانست حال راوی شهدای محله قرقی و ما را سرجا بیاورد. راوی دفاع مقدس با سلام کردن به مزار این شهید بزرگوار تعریف میکند: شهیدعلی کشمیری قرقی که اینجا آرمیده است، یکی از بهترین اهالی روستای قرقی بود. کشاورز، ساده و مهربان. همواره در سلام کردن پیش دستی میکرد. من و بسیاری از اهالی بارها تلاش کردیم بتوانیم او را به هر شکلی غافل گیر کنیم تا اول سلام کنیم، اما این کار هرگز نتیجه نداد و همیشه او ابتدا سلام میکرد.
پس از انقلاب دهها خانواده مهاجر افغانستانی در روستای قرقی ساکن شدند. آغوش باز اهالی این روستا و میهمان نوازی شان باعث شد بسیاری از این مهاجران جذب انقلاب و فرهنگ شهادت شوند، به طوری که از میان جوانان مهاجر حدود ۵۰ نفر برای دفاع از انقلاب و ایران عازم جبهه شدند. کشمیری با اشاره به مزار ۳ شهید دفاع مقدس افغانستانی در محله قرقی، میگوید: از میان رزمندههای مهاجری که به جبهه آمدند، حسن رزمی، علی جمعه خدابخش، غلامحسین حسن زاده، محمدعلی جفایی، ابوالفضل نصیری و رستم علی رباط جزی به شهادت رسیدند که پیکر ۳ نفرشان را به درخواست خانواده شهدا در گلزار شهدای قرقی به خاک سپردیم.
در میان این شهدا پیکر شهید رزمی پس از چندسال به قرقی بازگشت و من خودم او را دفن کردم. او جوانی جدی بود و کسی لبخند بر لبش ندیده بود، اما زمانی که میخواستم مانند چند شهید دیگر او را هم به خاک بسپارم، دیدم با وجود اینکه سرش شکافته شده بود و مدت زیادی از شهادتش میگذشت، صورتش سالم بود و تبسم دلنشینی بر لب داشت. همان لحظه با خودم گفتم خدایا! شهیدی که ما لبخند بر لبش ندیده بودیم، از شهادت این گونه خوش حال است که لبخند بر لب دارد؟
آخرین شهید دفاع مقدس محله قرقی سال ۱۳۹۵ بر اثر جراحات جنگ به شهادت رسید و به ۲ برادر شهیدش، حسن و اصغر آخوندقرقی، پیوست. بنیاد شهید او را شهید به حساب نمیآورد، اما اهالی روستای قرقی که شاهد سالها درد و رنج او بودند، معتقدند اکبر آخوندقرقی هم شهید است. راوی دفاع مقدس با اشاره به مزار این برادران میگوید: این ۳ شهید برادران روحانی روستای ما بودند. یکی از مسئولیتهای من در لشکر ۱۳۹۲ زرهی اهواز، بررسی نام شهدا و مجروحان و ارسال اسامی به مسئولان زادگاه شهدا بود. یک روز شهیدان علی آخوندقرقی و سیدهادی موسوی پیش از اعزام به دیدنم آمدند و از یکدیگر خداحافظی کردیم.
چند روز بعد، اما وقتی در حال بررسی و ارسال نام مجروحان و شهدا بودم، به نام آنها برخوردم. شهید اصغر آخوندقرقی وقتی خبر شهادت برادرش را شنید، خودش را از جبهه در سومین روز خاک سپاری برادرش به روستا رساند و تا هفتم برادرش پیش خانواده باقی ماند. او پس از مراسم هفتم دوباره به جبهه بازگشت و ۲ ماه بعد به شهادت رسید.
رزمنده دفاع مقدس میافزاید: سومین شهید این خانواده و آخرین شهید دفاع مقدس روستای قرقی نیز علی اکبر، برادر دیگر این ۲ شهید بود که سالها بر اثر جراحتهای جنگ رنج دید تا اینکه توفیق شهادت پیدا کرد و به هم رزمانش در این آرامستان پیوست؛ اگرچه بنیاد شهید او را به عنوان شهید معرفی نکرد.
اوایل سال ۱۳۹۳ شور عجیبی بین جوانان مهاجر مقیم محله قرقی برای دفاع از حرم اهل بیت پیامبر (ص) و مقابله با تکفیریهای داعش افتاد. البته خانواده شهید رضا بخشی که یکی از اولین خانوادههای مهاجر بودند و پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در قرقی ساکن شدند، این اشتیاق را پر رنگتر کردند. پس از حضور شهید رضا بخشی در سوریه، به نوعی راه برای جوانان مهاجر افغانستانی برای پیوستن به لشکر فاطمیون باز شد.
برادر شهید بخشی درباره نقش رضا در تشویق جوانان مهاجر برای رفتن به سوریه تعریف میکند: پس از اینکه تصاویر جنایات تروریستهای داعش در فضای مجازی پخش شد، برادرم آنها را دید و دیگر طاقت نیاورد و به سوریه رفت. در سوریه رابطه بسیار صمیمی با رزمندهها به ویژه اهالی قرقی داشت، به طوری که نام و مشخصات همه شان را میدانست و به هر شکلی که بود، از آنها پشتیبانی و حمایت میکرد. پس از اینکه برادرم که به نام فاتح در سوریه شناخته میشد، در اسفند سال ۱۳۹۳ به شهادت رسید، جوانان مهاجر زیادی داوطلب شدند.
بخشی درباره واکنش اهالی قرقی به شهادت برادرش، ادامه میدهد: وقتی پیکر رضا که فقط ۲۷ سال داشت، به مشهد بازگشت، تصمیم داشتیم او را در گلزار شهدای قرقی به خاک بسپاریم، اما از آنجا که بیشتر شهدای مدافع حرم در بهشت رضا (ع) هستند، قبول کردیم او در کنار هم رزمان شهیدش باشد.
سیدرحمان حسینی یکی از دهها رزمنده مدافع حرم محله قرقی است که حکایت حضورش در سوریه بسیار شنیدنی است. پسر سیدمصطفی که تازه در دانشگاه قبول شده بود، به بهانه حضور در دانشگاه برای اعزام به سوریه راهی تهران شد. هنگامی که حسینی متوجه هدف پسرش شد، برای منصرف کردن او به پایتخت رفت و از سیدمصطفی خواست به جای سوریه به دانشگاه برود.
همان شب سید رحمان در خواب میدان نبردی را دید که شخصی او را به حضور در آن دعوت میکند. حسینی وقتی که از خواب بیدار شد، از پسرش عذرخواهی کرد و همراه او به سوریه رفت. حالا سید رحمان درباره دلایل مهاجران افغانستانی مقیم قرقی در دفاع از حرم حضرت زینب (س) میگوید: بیشترین مدافعان حرم را در سوریه مهاجران افغانستانی مقیم محله گلشور و پس از آن محله قرقی تشکیل میدادند. این رزمندهها به دلیل اعتقادات مذهبی، ارادت به حضرت زینب (س) و شوق شهادتی که داشتند، به لشکر فاطمیون پیوستند.
از سال ۱۳۹۲ که روستای قرقی به شهر مشهد اضافه شد، معابر قدیمی روستا در انتظار نام گذاری بر اساس نام شهدا هستند. با پیگیریها که به تازگی انجام دادیم، مشخص شد اداره نام گذاری معابر در انتظار ارائه فهرست نام شهدای محله برای پیگیری نام گذاری معابر است؛ نامهایی که به تازگی اهالی محله قرقی جمع آوری و ارائه کرده اند.
سردار اسدا... کشمیری قرقی، علی کشمیری قرقی، محمد کشمیری قرقی، حسن آخوندقرقی، علی آخوندقرقی، سیدحسین موسوی قرقی، سیدهادی موسوی قرقی، سیداکبر موسوی قرقی، محمد آقارضایی قرقی، قربانعلی ا... قلی زاده، علی جان امامی، رضا محمدی، محمد اکبری، ابراهیم حاجی پور، عباس حیاتی برقی، رجبعلی نوری جرفی، بهرام علی ارشی، رحمان شمشیری، جواد عرب، سیدعلی سیدی، علی اکبر کشمیری قرقی، جمشید پورسعادتی، حسین خوشدل، علی کتانی، محمدعلی داروگر، سیدحسن رزمی، علی جمعه خدابخش، غلامحسین حسن زاده، رستم علی رباط جزی، ابوالفضل نصیری و محمد جفایی ۳۱ شهید دفاع مقدس محله قرقی هستند.
نمیتوان از جنگ سخن گفت و از نقش پررنگ بانوان روستای قرقی غافل بود. در طول ۸ سال دفاع مقدس زنان روستا نه تنها جای مردان را پر میکردند، بلکه در منزل بهترین محصولات کشاورزی را برای رساندن به رزمندگان اسلام آماده میکردند. فاطمه آخوندی، خواهر ۳ شهید دفاع مقدس که در طول ۸ سال جنگ منزلشان یکی از پایگاههای بانوان روستای قرقی بود، درباره تلاش بانوان روستا برای کمک به مناطق جنگی میگوید: از همان روزهای نخست جنگ زنان روستای قرقی در مسجدجامع گردهم جمع شدند و برای کمک به جبههها برنامه ریزی کردند. از آنها ۲۰ نفر مأمور بسته بندی کمکهای جبهه شدند و بقیه وظیفه آماده سازی محصولات کشاورزی، لباس و هر آن چیزی که در دست داشتند و در جبهه نیاز بود، مانند کمپوت، توت خشک و... را برعهده گرفتند.