هرگاه واژه «متروپلیس» را میشنوم، ناخودآگاه یاد آن فیلم قدیمی و صامت، اما اثرگذار و شگرف فریتز لانگ میافتم که در سال ۱۹۲۷میلادی روی پرده سینما رفت؛ فیلمی علمیتخیلی که آن زمان یک آرمانشهر را به تصویر میکشید. اینک، اما آن آرمانشهر پاهایش را روی زمین قرار داده و متروپلیس جنبهای عینیتر (هرچند ناقص) به خود گرفته است.
اگر متروپلیس را به کلانشهر تعبیر کنیم، کار خود را ساده کردهایم. زیرا با این تعریف، بلافاصله مصادیق زیادی برای آن میتوان برشمرد، اما اگر دایره تعریف را محدودتر کنیم، به همان میزان از مصادیق نیز کاسته میشود و مصادیق هم خالصتر خواهند شد.
تمایل دارم متروپلیس را کلانشهری هوشمند و دارای شبکه گسترده ارتباطی با دیگر کلانشهرهای دنیا تعبیر کنم؛ تعریفی که حلقه اتصال کلانشهر با «جهانشهر» است. مصداق متروپلیس را بنابراین جهانشهر میدانم. جهانشهر یک وضعیت آرمانی و ایدئال و یک شعار نیست، بلکه یک الزام و یک عینیت است و خارج از این جغرافیا نمیتوان زیست در جهان کنونی را متصور شد.
جهانشهر هم در سطح داخلی و هم در سطح بینالملل همه سازوکارهایش را به شکل هوشمند دنبال میکند. شهروندان آن به «شبکهوند» تبدیل شدهاند، اقتصاد دیجیتال حرف نخست را میزند و شبکههای اجتماعی میداندار حوزه تغییرات فرهنگی هستند و متروپلیس یا جهانشهر تلاش میکند بهویژه در حوزه زیرساختی و فناوری مداوم خود را بهروز کند.
در سطح بینالملل نیز جهانشهر همه ظرفیتها را به شکل یکپارچه در خدمت توسعه شهری قرار میدهد و شبکه گسترده و زنجیره بههمپیوستهای با دیگر متروپلیسها ایجاد میکند.
حلقه اتصال در این میان زیرساختهای فناوری هستند. زیرا بستر اصلی تحقق شهروند هوشمند، شهر هوشمند است و شهر هوشمند نیز بهصورت مداوم ابزارهای فناورانه خود را ارتقا میدهد. حال با این تعریف باید سنجهای عادلانه را قاضی قرار داد و سپس براساس آن قضاوت کرد که چه اندازه در تحقق متروپلیس موفق بودهایم.