زلزله نسبتا شدید گهواره کرمانشاه را لرزاند + جزئیات(۵ مرداد ۱۴۰۳) اعترافات تکان دهنده عاملان قتل پسر جوان در جنوب تهران| مشروبات الکلی مصرف کرده بودیم قتل پیرمرد تهرانی توسط همسایه| نزاع بر سر زباله خون به پا کرد آلودگی صوتی بیمارستان شهید هاشمی نژاد مشهد تبلیغات کلاهبرداری در فضای مجازی را بشناسید «اضطراب دیابت» با افزایش خطر مشکلات سلامت روان همراه است واژگونی سمند در جاده نیشابور به مشهد با پنج مجروح حریق کابین آسانسور در مجیدیه مشهد (۴ مرداد ۱۴۰۳) هشدار اورژانس مشهد: گرمازدگی شدید می‌تواند منجر به فوت شود نجات چهار شهروند از حادثه حریق منزل مسکونی در مشهد (۴ مرداد ۱۴۰۳) مرگ پیرمرد ۷۰ ساله بر اثر کتک خوردن از پسر همسایه! قتل جوان ۳۰ ساله بر سر ارث پدر رفیقش| قاتل اعدام شد زلزله ۴.۶ ریشتری قلعه قاضی را در نزدیکی بندرعباس لرزاند باز هم رکورد گرم‌ترین روز ثبت‌شده در تاریخ شکسته شد افزایش ۲۳ درصدی مصرف آب در پی گرمای کم‌سابقه مشهد (۴ مرداد ۱۴۰۳) غلظت خون را جدی بگیرید پلیس مبارزه با مواد مخدر ۳۳ کیلوگرم موادمخدر و روانگردان را در پایتخت کشف کرد پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان‌رضوی (پنجشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۳) | دمای مناطق گرمسیری استان به ۴۵ درجه می‌رسد با روش‌های مختلف فریز کردن رب گوجه‌فرنگی خانگی آشنا شوید جزایر گرمایی چیست؟ سه‌گانه خون بار سلطان صاحب‌قران | مروری بر حادثه ترور ناصرالدین‌شاه اختصاص ۳هزار کلاس درس به اسکان زائرین در مشهد
سرخط خبرها

نقشه شوم خواستگار پلید

  • کد خبر: ۹۷۴۱
  • ۰۲ آذر ۱۳۹۸ - ۱۲:۳۰
نقشه شوم خواستگار پلید
خودم هم نفهمیدم چگونه در دام یک شیاد حرفه‌ای افتادم هنوز باورم نمی‌شود فریب چرب زبانی یک دزد خواستگارنما را خورده ام و...

به گزارش شهرآرانیوز، خودم هم نفهمیدم چگونه در دام یک شیاد حرفه‌ای افتادم هنوز باورم نمی‌شود فریب چرب زبانی یک دزد خواستگارنما را خورده ام. او چنان به من ابراز علاقه می‌کرد که احساس می‌کردم پناهنگاه محکمی را یافته ام و...

این‌ها بخشی از اظهارات زن ۳۵ ساله‌ای است که در پی آشنایی با یک جوان غریبه در فضای مجازی تنها سرمایه اش را که یک جفت گوشواره طلا بود از دست داد.

این زن جوان که برای جلوگیری از آبروریزی خانوادگی، به طور پنهانی شکایتی را تنظیم کرده و دست به دامان قانون شده بود درباره این ماجرای تلخ به رئیس دایره قضایی کلانتری نجفی مشهد گفت: ۱۶ ساله بودم که پای سفره عقد نشستم و زندگی مشترکم را با «حشمت» آغاز کردم اگرچه همسرم یک کارگر ساده بود و مخارج زندگی را به سختی تامین می‌کرد، اما مردی مهربان و زحمتکش بود که همه تلاشش را برای سعادت و خوشبختی خانواده اش به کار می‌گرفت.
من هم سعی می‌کردم با تربیت صحیح دختر و پسرم، زمینه‌های یک زندگی آرام و توام با آسایش را فراهم کنم، اما خیلی زود توفان سهمگین بدبختی آشیانه عاشقانه ما را در هم کوبید چرا که وقتی برای درمان بیماری معمولی همسرم به یکی از مراکز درمانی دولتی رفتیم پزشک معالج در تشخیص‌های خود به یک بیماری صعب العلاج رسید. از آن روز به بعد آزمایش‌ها و معاینات پزشکی آغاز شد و همسرم از کار افتاد. هر چه دارایی و پس انداز داشتیم در مسیر درمان حشمت هزینه کردیم این در حالی بود که زندگی ما به دلیل بیکاری و بیماری همسرم به سختی می‌گذشت از سوی دیگر هم نمی‌خواستم فرزندانم ترک تحصیل کنند و به خاطر شرایط سخت زندگی ما آینده آن‌ها تباه شود.

خلاصه مدتی بعد با راهنمایی خیران و مدیران مدرسه، تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی (ره) قرار گرفتیم. این گونه بود که بار درمان همسرم از دوشم برداشته شد و فرزندانم نیز به تحصیل ادامه دادند، اما بالاخره تلاش پزشکان برای نجات همسرم به نتیجه نرسید و او چند ماه قبل بر اثر عوارض ناشی از بیماری جان سپرد. اگرچه با مرگ همسرم اوضاع زندگی ام آشفته‌تر شد و من باید به تنهایی بار مسئولیت دختر و پسر نوجوانم را نیز به دوش می‌کشیدم، اما حمایت‌های کمیته امداد همچنان مرا به ادامه زندگی و سرپرستی فرزندانم دلگرم می‌کرد تا این که مدتی قبل پیام محبت آمیزی را از یک شماره تلفن ناشناس در شبکه اجتماعی تلگرام دریافت کردم با آن که هیچ وقت به شماره‌های ناشناس اهمیتی نمی‌دادم، اما احساس کردم این پیام توام با مهر و محبت از سوی فردی آشنا ارسال شده است بنابراین به رسم ادب پاسخ او را با همان مهربانی دادم، ولی این پیام‌ها به همین جا خاتمه نیافت و به ابراز علاقه انجامید تا جایی که فهمیدم او یک پسر ۲۸ ساله است و قصد ازدواج با مرا دارد تصمیم گیری برایم بسیار سخت بود چرا که هیچ گونه آشنایی با آن جوان نداشتم خلاصه پیامک‌های ما به ارتباط تلفنی گره خورد و آن جوان با چرب زبانی و جملات فریبنده اعتماد مرا جلب کرد تا حدی که قصد داشتم ماجرا را با خانواده ام در میان بگذارم، ولی برای شناخت بیشتر او را به خانه ام دعوت کردم. آن روز همه شرایط زندگی و اوضاع خانوادگی ام را برای آن جوان بازگو کردم در حالی که باز هم او فقط به حرف هایم گوش داد و از خودش هیچ چیزی نگفت.

روز بعد هم سوار بر یک دستگاه خودروی پژو ۲۰۶ خاکستری رنگ سراغم آمد تا برای قرار و مدار ازدواج بیرون برویم وقتی به بولوار سرافرازان رسیدیم او به بهانه‌ای گوشواره‌های طلایم را گرفت و مرا از خودرو پیاده کرد و در یک لحظه پدال گاز را فشرد و در برابر چشمان حیرت زده ام در تاریکی شب گم شد تازه فهمیدم که در دام یک شیاد دزد افتاده ام. به او پیام دادم آن گوشواره‌ها بخشی از جهیزیه دختر دم بختم را تامین می‌کند.

التماس کردم که من وضع مالی خوبی ندارم و با کمک خیران زندگی ام را می‌گذرانم، اما او که به هدفش رسیده بود پیام داد که ببینم در آینده چه می‌شود و دیگر تلفن همراهش را خاموش کرد. شایان ذکر است، به دستور سرهنگ باقرزاده (رئیس کلانتری نجفی) تحقیقات نیرو‌های زبده کلانتری به سرپرستی ستوان خورشیدی برای دستگیری این جوان پژو سوار آغاز شده است.

 

منبع: رکنا

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->