در میان شاعران چیرهدست قرن اخیر خراسان چند نام برجستهتر هستند. پنج تن از آنها در خراسان ماندند، بزرگانی، چون احمد کمالپور، محمد قهرمان، ذبیحا... صاحبکار، غلامرضا قدسی و علی باقرزاده بقا. دو تن از آنها نیز که در خراسان بالیدند و در این سرزمین نماندند استاد محمدرضا شفیعی کدکنی و مهدی اخوان ثالث بودند.
در بین مجموعه این شاعران غلامرضا قدسی روح حماسیتری داشت و به مسائل سیاسی معترضتر بود، اگرچه این ویژگی به نحوی در همه آنها بود و در آثارشان تجلی داشت، مثل شعر «زمستان» اخوان ثالث و بخش عمدهای از اشعار دکتر شفیعی کدکنی. مرحوم قدسی شاعری بود که بین این بزرگان به دلیل حساسیتهای خاص به زندان رفت و نماد مقاومت شعر متعهد خراسان بود.
من استاد قدسی را در همان سنین نوجوانی در انجمن ادبی فرخ دیده بودم. بهانه آشنایی من با مرحوم قدسی نیز حضور پدرم در انجمن ادبی فرخ بود. پدرم در دهههای ۳۰ و ۴۰ جزو شاعران آن روزگار خراسان بود. با بسیاری از شاعران خراسانی رفاقت داشت و در این انجمن حضور پیدا میکرد.
در سالهای ۴۸ تا ۵۰ که پدرم روزهای جمعه به انجمن فرخ میرفتند، من نیز همراه پدر در این محفل شرکت میکردم و در محوطه منزل مرحوم فرخ بازی میکردیم تا جلسه تمام شود. نخستینبار استاد قدسی، اخوان و شفیعی کدکنی را در منزل مرحوم فرخ دیدم.
بسیاری از شاعران آن زمان خراسان عضو جریان روشنفکری مسلمان بودند، اما بعضی روحیه حماسی داشتند و عقیده خودشان را فریاد میزدند. پدرم و قدسی از آن دسته بودند. اما بیپرواتر و پرشورتر از همه آنها، غلامرضا قدسی بود. به گونهای که بسیاری از شاعران و اهل هنر دیگر، تحتتأثیر روحیه انقلابی و بیباکی او، برای فعالیتهای انقلابی انگیزه پیدا میکردند.
مبارزات ایشان و دوستانشان انفرادی و صرفا گوشهوکنایه شعری نبود. مردان مبارزی بودند که در عرصه بودند و در این میان، بیش از همه، استاد قدسی از سوی طاغوت تحت فشار بود.
در سال ۶۳ که کنگره شعری که از سوی وزارت ارشاد در مشهد برگزار شد و بزرگان شعر آن زمان نظیر استاد مشفق، شاهرخی، اوستا، علی معلم، حمید سبزواری و نصرا... مردانی در کنار شاعر بزرگ خراسان حضور داشتند، خاطرم هست اجرای این کنگره را که ۳ شب نیز بود استاد غلامرضا قدسی برعهده داشتند و این امر سبب اعتبار کنگره شده بود.
سالها بعد، دیدار جدی من با استاد قدسی در کنگره شعر دانشجویی بود که در دانشکده منابع طبیعی گرگان برگزار میشد. آن جشنواره یکی از جشنوارههای باشکوه شعر دانشجویی بود و شاعران برجستهای در آن شرکت داشتند و درخشیدند.
استاد قدسی نیز به دلیل تعهد و اعتقاد به ارتقای کیفی شاعران جوان، پذیرفتند یکی از حاضران این کنگره باشند و سبب شد تا ما از این شاعر بزرگ بهره ببریم. پس از برگزاری کنگره، در مسیر بازگشت به مشهد، استاد قدسی ما را همراهی کردند و با مینیبوس به مشهد بازگشتیم. در همان مسیر، از دانش، سلوک و معرفت استاد بسیار آموختیم.
به یاد دارم در سال ۴۸ به همراه پدرم و برخی از بزرگان به منطقه ییلاقی مشهد (وکیلآباد) رفتیم. در آنجا یکی از دوستان پدرم را دیدیم. گمان میکنم آن سالها مسابقه شعری از سوی مؤسسه «بعثت» درباره پیامبر اکرم (ص) برگزار شده بود و بزرگانی، چون استاد امیری فیروزکوهی، دکتر سید علی موسوی گرمارودی و یکی دیگر از شاعران که قصیده «پیام» را سروده بود برگزیده شده بودند و جایزه نفیسی به آنها داده شده بود.
پدرم به دوستان تبریک گفت. یکی از شاعران که غرور خاصی نیز داشت به پدرم گفت: اینها شاخ و برگ بود. مردم برای قهرمانان خود حماسه میسازند. او خود را قهرمان مردم قلمداد کرد. پدرم که مردی حاضرجواب بود در پاسخ گفت: قهرمانهای مردم در زندانها هستند؛ و به مرحوم غلامرضا قدسی اشاره کرد.