رادمنش |فردوسی شاهنامه را با ستایش خرد آغاز می کند: «به نام خداوند جان و خرد» و تا پایان بر اهمیت خرد و خردورزی تأکید می کند. خیر و نیکی را برخاسته از خرد و شر و پلیدی را نتیجه بی خردی و دوری از عقلانیت می داند. اخلاق مداری، مسالمت جویی، صلح، رفاه، شادمانی و... همه از نتایج خردورزی است. همین موضوع یعنی خرد و خردورزی محور اصلی سخنرانی دکتر محمدجعفر یاحقی و دکتر علیرضا قیامتی، استادان زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد، در همایش ملی نکوداشت فردوسی و سعدی بود که در یزد برگزار شد. آنچه در ادامه می آید بخشی از سخنرانی این دو تن است.
تقدیس افراد و معصوم کردن آن ها آسیب دارد
دکتر محمدجعفر یاحقی: باید در ابتدا تولد خردسرای فردوسی در اردکان یزد را تبریک بگویم. این دغدغه فردوسی و خردباوری که جوهر فرهنگ ایران است، سال ها در خراسان ما مطرح بود و ما دنبال آن بودیم که به صورتی به آن رسمیت ببخشیم و به این نتیجه رسیدیم که برای این مهم مؤسسه ای غیررسمی و غیردولتی داشته باشیم. در دهم دی ماه 1374 با مجوز رسمی وزارت ارشاد، خردسرای فردوسی کارش را به صورت رسمی در مشهد آغاز کرد. تا امروز خردسرای فردوسی در چند شهر افتتاح شده است و الان شهرهای مختلفی درخواست دایر کردن خردسرا دارند. امیدواریم روزی سراسر ایران بشود خردسرا. امروز بیش از هر چیز به خردمندی، تعقل و عقلانیت نیاز داریم. عقلانیت پایه فرهنگ و ادب و موجودیت فرهنگی ایران است و پرچم دار این خردمندی، فردوسی بزرگ است. شاخ و برگ این خرد را سعدی شیرازی در سراسر فرهنگ ما منتشر کرده است. امروز بارقه های این خردمندی که در کلیات سعدی هست در همه جای فرهنگ ما و حتی در فرهنگ جهان نفوذ کرده است. آن بیت سعدی، «بنی آدم اعضای یکدیگرند» شعار سازمان ملل و در جهان طنین انداز است. این سخنی است که از زبان فردوسی درآمده و سعدی به آن پر و بال داده است. امیدوارم اندیشه خردورزی و خردباوری همچنان گسترش پیدا کند.
سعدی پدیده ای است که معرف چهره واقعی ایران است. خلق و خوی ایرانی در سخنان و اندیشه سعدی می تواند تبلور پیدا کند. در شیراز پیش از سعدی هیچ شاعری نداریم. شعر فارسی در شیراز رواج نداشته است و سعدی از این جهت یک پدیده است که ناگهان به شکل یک معجزه در شیراز قد علم می کند و تمام میراث زبان فارسی که در خراسان بذرش کاشته شده و توسط فردوسی و خیام و سنایی و عنصری و انوری و صدها شاعر خراسانی دیگرِ قبل از سعدی به درخت تناوری تبدیل شده بود، از حلقوم سعدی بیرون می زند. سعدی میراث دار همه سخن ها و اندیشه های پیش از خودش است. برآمدن سعدی یک معجزه و کاری شگفت انگیز است. سعدی در همه قالب های شعری که قبل از او تدوین شده است؛ از مثنوی و قطعه و غزل و قصیده و حتی مسمط شعر گفته است. او در همه این قالب ها جواب شاعران پیش از خودش را داده و خودش هم به این قضیه توجه داشته است و به شعر خودش مفاخره می کند:
«بر حدیث من و حُسن تو نیفزاید کس / حد همین است سخن دانی و زیبایی را»
یعنی سخن خودش را با زیبایی معشوقش برابر دانسته است. معشوق در شعر سعدی بسیار لطیف و قطعا زمینی است. سعدی از کسانی است که از زندگی لذت برده. به هیچ وجه نباید از چنین معشوقی تفسیر عرفانی کرد. سعدی از زندگی اش لذت برده و همه ارزش های زندگی را با خودش داشته است. سعدی با همه آدم ها یک جوری کنار آمده و این درس است برای ما. به نظر من ایرانی باید ملایمت و مدارا داشته باشد، سازگار و همراه باشد. این خصوصیت فرهنگ ایرانی است. سعدی با همه جور آدمی ساخته است، از عرفا تا زاهدان و کلاشان و شیوخ و دغل بازان و درستکاران و درویشان و ... . سعدی شعرهایی دارد که الان چاپ نمی شود و کارهایی کرده که هر چند در روزگار خودش خیلی نامعمول نبوده اما امروز بسیار ناپسند است، اما این ها مذمت سعدی نیست. ما عادت کرده ایم به تقدیس شخصیت ها، عادت کرده ایم فقط به مثبت دیدن. هر انسانی جنبه های مختلفی دارد، حتی اگر سعدی و فردوسی باشد. تقدیس افراد و معصوم کردن آن ها آسیب دارد. ما باید آن ها با تمام جنبه هایشان بشناسیم. من سعدی را دوست دارم با همه اضلاع و ابعادش. سعدی از نظر من هفت خط است، اما همه خط هایش به نظر من محترم است.
آنچه برای فردوسی مقدس است، انسانیت است
دکتر علیرضا قیامتی: شاهنامه تنها حماسه صرف نیست. تنها از گردن فرازی و پهلوانی سخن نگفته، از صلح هم گفته است. از آزاداندیشی شاهنامه که کمتر از آن گفته شده، خواهم گفت که نماینده فرهنگ روشن و درخشان ایران زمین است. نماینده باورهای ایران زمین. جهان بینی حاکم بر شاهنامه، جهان بینی خرد و دادگری است. جهان بینی شاهنامه ورای باور و اندیشه خاصی است. بالاتر از این است که در یک آیین خاص محدود بماند. در جهان بینی شاهنامه برعکسِ دیگر حماسه های جهان که شما را بسیار به آسمان احاله می دهند، کاملا با زمین در ارتباط هستید. در زمین می جویید و پیوند با خدا یک پیوند شخصی و درونی است، خدای شاهنامه خدای جان است، خدای خرد است، خدای همه ملت ها و نژادها و همه قوم ها و دین ها و مذهب ها و انسان هاست. ما هیچ گاه خدایی را در شاهنامه نمی بینیم که به یک دین و مذهب خاصی محدود بشود. به همین خاطر هر انسانی با آن خدا می تواند ارتباط برقرار کند. و به همین خاطر است که در شاهنامه این شده است نمود آزاداندیشی. خدایی که در همه جا هست و به ویژه در دل هاست و در دل های رنج دیدگان و ستم دیدگان. به همین خاطر در شاهنامه می بینیم که آنچه برای فردوسی مقدس است، انسانیت است. هیچ چیز برای فردوسی به اندازه مهرورزی و انسانیت مقدس نیست. فردوسی دین داری ای را که در خدمت انسان باشد می پسندد.
خرد در شاهنامه شعار نیست که بگوید همه می توانند خرد داشته باشند. باید با دانش آن را پرورد. خردمندی اساس و شالوده جامعه و فرد است. در فرهنگ ایران زمین و شاهنامه، انسان خردورز است که اخلاق مدار است. خرد راهکار جامعه مسالمت آمیز است. این فقط در فرهنگ ایران است که خرد زیربنای اخلاق است، در جاهای دیگر باید معکوس وارد شوید. چون خرد سازنده وجدان اخلاقی است، هر چه خردمندی است، ایزدی است و هر چه با خرد مطابق نیست، اهریمنی است.
و جالب این است که فردوسی وقتی می خواهد دعا کند می گوید:
همیشه خرد پاسبان تو باد / همه نیکی اندر گمان تو باد
خردمندی است که لازمه شهریاری است:
کسی را که یزدان کند نیکبخت / سزاوار شاهی و زیبای تخت
خرد دارد و فّر و شرم و نژاد / بود راد و پیروز و از داد شاد
و جالب این است که هر گاه شهریار از نماد خردورزی دور شود، فّره ایزدی از او گسسته می شود. فّره ایزدی یعنی پشتیبانی خداوندی از شهریاران. می گوید این پشتیبانی تا زمانی با پادشاه است که مردم دار و خردمند است.
یک جامعه بانشاط و پویا با خردورزی می تواند پیش برود. فردوسی همه چیز را با معیار خرد می سنجد. گاهی حتی به نظام جهان شک می کند و این کاری است که فقط از یک انسان خردمند برمی آید:
چپ و راست هر سو بتابم همی / سرو پای گیتی نیابم همی
یکی بد کند نیک پیش آیدش / جهان بنده و بخت خویش آیدش
یکی جز به نیکی جهان نسپَرد / همی از نژندی فرو پژمرد
فردوسی اظهار ناتوانی می کند در فهم چنین جهانی. این پرسشگری های انسان خردمند است.
نکته دیگری که در شاهنامه ویژه است، این است که فردوسی هر نکته انسانی و اخلاقی را از هر دینی که ببیند می پذیرد و با جان و دل آن را به کار می برد. و اتفاقا هر نکته ای که مقابل انسانیت و خرد و اخلاق ببیند، از دینی که باشد، کنار می گذارد. این ویژگی خاصی است که اندیشه های فردوسی را متفاوت می کند. با وجود اینکه فردوسی هم به سرای این جهانی و هم به سرای آن جهانی باور دارد، هیچ گاه این جهان را فدای نگاه آن جهانی نمی کند.
فردوسی در زمانه ای چنین اندیشه هایی دارد که فرمانروایان بغداد چنان فضایی به وجود آورده بودند که فردی مانند محمود غزنوی خودش را سلطان قاضی می داند، به هند حمله می کند و برای گسترش باورهای خودش لشکرکشی می کند به ری و یکی را قرمطی می داند، یکی را رافضی می داند، یکی را گبر، یکی را... نگاه فردوسی در چنین زمانه ای نگاه عاشقانه به انسانیت است. او نگاه مردم دارانه دارد که در آن رنگ نژادی و دینی هیچ جایگاهی ندارد. سراسر حماسه های جهان را زیر و رو کنید، ابیاتی مردم دارانه تر و اخلاق گرایانه تر از آنچه در شاهنامه آمده پیدا نمی کنید. شاهنامه در طول تاریخ پناهگاه ملی ما ایرانیان بوده است. هیچ گاه آن را به چشم افسانه و اسطوره نبینیم. واقعی ترین کتاب زندگی ما ایرانیان، قطعا و بی گمان شاهنامه بوده است. بیشتر از هر کتابی آن را در طول تاریخ خوانده و زندگی کرده ایم. در نبردها به ویژه همراه با رستم بوده ایم. هرگاه ایرانیان اسیر دشمن خارجی می شدند، شاهنامه پناهگاه آنان بوده است. هیچ چیز به اندازه شاهنامه نمی تواند ایرانیان را با هر نوع نگرشی که دارند، با هر نوع دین و آیین و سلیقه فکری و اجتماعی ای که دارند کنار هم قرار دهد و پیوستگی بین آنان به وجود آورد.