علی باقریان
هرآنچ از گِل آمد چو بشْناختند
سَبُک[۱] خشت را کالبَد[۲] ساختند[۳]
به سنگ و به گچ دیو دیوار کرد
به خشت از بُرِش هندسی[۴] کار کرد[۵]
چو گرمابه و کاخ هایِ بلند
چو ایوان که باشد پناه از گزند
ز خارا[۶] گهر جُست[۷] یک روزگار
همی کرد از او روشنی خواستار[۸]
به دست آمدش چند گونه گهر
چو یاقوت و بیجاده[۹] و سیم[۱۰] و زر
۱- سَبُک: چست وچابک. ۲- کالبَد: قالب. ۳- آن گاه که فراورده گِل را شناختند، چست وچابک، برای خشت زدن قالب ساختند. ۴- هندسی: آن که هندسه می داند، مهندس، معمار. ۵- جلال خالقی مطلق در کتاب «شاهنامه، از دست نویس تا متن»، در معنی این بیت چنین نوشته است: «هندسى، یعنی مرد مهندس، از خشت که دیو ساخته بود، طاق زد.» ۶- خارا: سنگ سخت. ۷- جُست: خواست، استخراج کرد. ۸- از آن گوهر (که درخشان بود) روشنی می جست. ۹- بیجاده: گونه ای یاقوت سرخ، عقیق. ۱۰- سیم: نقره.