مستند مادرانه

مستند مادرانه
| شهرآرانیوز
مادر شهید علی تقوایی رجب زاده خوب یادش است که فرزندش برای رفتن به جبهه، مدام گریه می‌کرد و آنقدر دوست داشت برود که حتی شناسنامه اش را دستکاری کرد، اما پدرش مخالف بود، می‌گفت سن و سالت برای جبهه رفتن کم است، با این حال، مادر وقتی گریه‌های مستمر فرزندش را دید، به او گفت: نمی‌دانم چه جوابی به خدا بدهم، برای همین من برای رفتنت به جبهه حرفی ندارم، خودت تصمیم بگیر. علی در سال ۱۳۶۳ به عنوان امدادگر به جبهه رفت و به درجه شهادت نائل شد/ یادش گرامی
کد خبر: ۳۶۲۶۰۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۷/۰۹

باید مادر باشی تا بتوانی قصه بگویی و قصه را طوری تمام کنی که در آن پسر برگردد.
باید مادر باشی تا بدانی صدای زنگ خانه با تو چه می‌کند وقتی غرق در بی‌خبری‌هایی هستی که ردش لای موهایت نشسته و دانه‌دانه‌اش را سفید کرده است.
باید مادر باشی تا بدانی انتظار چطور از میان دارو‌هایی که دوای دردش، دیدن بود، قد می‌کشد و سایه سنگینش را روی ثانیه به ثانیه زندگی‌ات پهن می‌کند، از همان زمان که ندیدن سهم چشم‌های طوفان زده‌ات می‌شود.
باید مادر شهید باشی تا دلتنگی هایت را پیوند بزنی به صبوری.
باید مادر باشی تا بتوانی قصه بگویی و قصه را طوری تمام کنی که در آن پسر برگردد. باید مادر باشی تا بدانی صدای زنگ خانه با تو چه می‌کند وقتی غرق در بی‌خبری‌هایی هستی که ردش لای موهایت نشسته و دانه‌دانه‌اش را سفید کرده است. باید مادر باشی تا بدانی انتظار چطور از میان دارو‌هایی که دوای دردش، دیدن بود، قد می‌کشد و سایه سنگینش را روی ثانیه به ثانیه زندگی‌ات پهن می‌کند، از همان زمان که ندیدن سهم چشم‌های طوفان زده‌ات می‌شود. باید مادر شهید باشی تا دلتنگی هایت را پیوند بزنی به صبوری.
کد خبر: ۳۶۲۳۹۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۷/۰۸

باید مادر باشی تا بدانی عصاره حرف‌های جا مانده در دلت را چطور لابه‌لای کاسه آب پر از گل رز‌های پر پر بریزی و پشت سر پسر در نیمه کوچه رها کنی.
باید مادر باشی تا بدانی پسر که رفت، دلت همان‌جا توی پیچ آخر کوچه، دم آن نگاه آخر چطور خشک می‌شود و چطور یخ می‌زند.باید مادر باشی دلتنگ اما صبور.
باید مادر باشی تا بدانی عصاره حرف‌های جا مانده در دلت را چطور لابه‌لای کاسه آب پر از گل رز‌های پر پر بریزی و پشت سر پسر در نیمه کوچه رها کنی. باید مادر باشی تا بدانی پسر که رفت، دلت همان‌جا توی پیچ آخر کوچه، دم آن نگاه آخر چطور خشک می‌شود و چطور یخ می‌زند.باید مادر باشی دلتنگ اما صبور.
کد خبر: ۳۶۲۱۱۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۷/۰۷

مادر است دیگر وقتی دلش تنگ می‌شود همه خاطرات را یک جا به خاطر می آورد مثل مادر داوود که سالهای متمادی به یادش ماند شیر پسرش برای نجات جان همسایه هم دست هایش سوخت او که غیرتش نگذاشت بنشیند و از خاک وطن دفاع نکند./یادش مانا
مادر است دیگر وقتی دلش تنگ می‌شود همه خاطرات را یک جا به خاطر می آورد مثل مادر داوود که سالهای متمادی به یادش ماند شیر پسرش برای نجات جان همسایه هم دست هایش سوخت او که غیرتش نگذاشت بنشیند و از خاک وطن دفاع نکند./یادش مانا
کد خبر: ۳۶۱۸۴۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۷/۰۶

شهید حسن رکنی هنوز درسش تمام نشده بود که جنگ آغاز شد معطل نکرد و‌بی سروصدا به جبهه رفت، چون سنش کم بود بعد از چند روز به خاطر دریافت رضایت نامه از والدینش به شهر خود بازگشت. چند ماه بعد از حضورش در جبهه، پایش تیر خورد و وقتی برگشت سوار بر ویلچر در کنکور شرکت کرد، او بعد از چند ماه حضور در خط مقدم و مقابله با دشمن با ترکشی که به گردنش اصابت کرده بود، به درجه شهادت رسید. / یادش گرامی
شهید حسن رکنی هنوز درسش تمام نشده بود که جنگ آغاز شد معطل نکرد و‌بی سروصدا به جبهه رفت، چون سنش کم بود بعد از چند روز به خاطر دریافت رضایت نامه از والدینش به شهر خود بازگشت. چند ماه بعد از حضورش در جبهه، پایش تیر خورد و وقتی برگشت سوار بر ویلچر در کنکور شرکت کرد، او بعد از چند ماه حضور در خط مقدم و مقابله با دشمن با ترکشی که به گردنش اصابت کرده بود، به درجه شهادت رسید. / یادش گرامی
کد خبر: ۳۶۱۵۵۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۷/۰۵

رضا نگفته بود می‌خواهد به جبهه برود حتی وقتی دوره آموزشی را گذراند؛ او که خودش را وقف مردم کرده بود زندگی اش را به شهادت پیوند زد.مادر هزاران خاطره از پسر را در همه مدتی  که خبری از او نداشت و همه سال‌های که کنار مزارش دعا خواند مرور کرد اگر چه هیچ وقت خم به آبرو نیاورد و گفت: پسرم فدای حضرت علی اکبر ع/یادش مانا
رضا نگفته بود می‌خواهد به جبهه برود حتی وقتی دوره آموزشی را گذراند؛ او که خودش را وقف مردم کرده بود زندگی اش را به شهادت پیوند زد.مادر هزاران خاطره از پسر را در همه مدتی که خبری از او نداشت و همه سال‌های که کنار مزارش دعا خواند مرور کرد اگر چه هیچ وقت خم به آبرو نیاورد و گفت: پسرم فدای حضرت علی اکبر "ع"/یادش مانا
کد خبر: ۳۶۱۱۸۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۷/۰۳

مادر هنوز هم دلش میرود وقتی  درباره تدریس زبان به بچه‌های جبهه و معلولین جنگی توسط پسرش حرف میزند. شهید شهرام مصدق نه تنها فرزند دلسوزی برای والدینش بود بلکه اثرگذاری و رد مهرش برای خیلی ها ماندگار شد، او از همان ابتدا به جبهه رفت و  در سال ۶۶ هنگامی که در مسیر یکی از کوه‌ها به دنبال باز کردن مسیر برای رزمندگان بود به شهادت رسید/ یادش سبز
مادر هنوز هم دلش میرود وقتی درباره تدریس زبان به بچه‌های جبهه و معلولین جنگی توسط پسرش حرف میزند. شهید شهرام مصدق نه تنها فرزند دلسوزی برای والدینش بود بلکه اثرگذاری و رد مهرش برای خیلی ها ماندگار شد، او از همان ابتدا به جبهه رفت و در سال ۶۶ هنگامی که در مسیر یکی از کوه‌ها به دنبال باز کردن مسیر برای رزمندگان بود به شهادت رسید/ یادش سبز
کد خبر: ۳۶۰۹۹۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۷/۰۲

مادر است دیگر، وقتی بعد از چند دهه درباره پسرش شهید اسماعیل ساده پهلوانی سخن می‌گوید،دلش می‌رود به روزهای که بغلش می‌کرده. اسماعیل بسیار مهربان بود و رضایت والدین برایش اهمیت داشت، حتی وقتی فهمید مادرش برای رفتن به جبهه رضایت ندارد، سعی کرد دلش را به دست آورد اما حکایت رضایت گرفتن از مادر فرق داشت چرا که بانویی نامه رفتن پسر را در خواب به مادر سپرد. اسماعیل ۶ ماه پس از شروع جنگ به مناطق جنوبی کشور رفت و در دومین اعزام شهید شد./ یادش جاوید.
مادر است دیگر، وقتی بعد از چند دهه درباره پسرش شهید اسماعیل ساده پهلوانی سخن می‌گوید،دلش می‌رود به روزهای که بغلش می‌کرده. اسماعیل بسیار مهربان بود و رضایت والدین برایش اهمیت داشت، حتی وقتی فهمید مادرش برای رفتن به جبهه رضایت ندارد، سعی کرد دلش را به دست آورد اما حکایت رضایت گرفتن از مادر فرق داشت چرا که بانویی نامه رفتن پسر را در خواب به مادر سپرد. اسماعیل ۶ ماه پس از شروع جنگ به مناطق جنوبی کشور رفت و در دومین اعزام شهید شد./ یادش جاوید.
کد خبر: ۳۶۰۴۶۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۷/۰۱

مادر مرتضی می‌گفت، وقتی فرزندم شهید شد تازه متوجه شدیم که نگاه فامیل و آشنا به او چقدر مثبت بود. مرتضی از دوران کودکی بسیار اجتماعی، خوش برخورد و مردم دار بود. ۱۶ سالش بود که عزم رفتن به جبهه را کرد، بار اول که به مرخصی آمد همیشه به مادرش می‌گفت: دغدغه آموزش مبانی لازم به سربازان برای دفاع بهتر  در جبهه را دارم. همین دغدغه باعث شد تا وقتی برای بار دوم به جبهه برود، آموزش به سربازان را با هدف عملکرد بهتر در عملیات مختلف را انجام دهد و در همین مسیر نیز به شهادت برسد. / یادش گرامی
مادر مرتضی می‌گفت، وقتی فرزندم شهید شد تازه متوجه شدیم که نگاه فامیل و آشنا به او چقدر مثبت بود. مرتضی از دوران کودکی بسیار اجتماعی، خوش برخورد و مردم دار بود. ۱۶ سالش بود که عزم رفتن به جبهه را کرد، بار اول که به مرخصی آمد همیشه به مادرش می‌گفت: دغدغه آموزش مبانی لازم به سربازان برای دفاع بهتر در جبهه را دارم. همین دغدغه باعث شد تا وقتی برای بار دوم به جبهه برود، آموزش به سربازان را با هدف عملکرد بهتر در عملیات مختلف را انجام دهد و در همین مسیر نیز به شهادت برسد. / یادش گرامی
کد خبر: ۳۳۰۷۰۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۱۵

مادر محمدحسین منتظر است فرزندش را روز قیامت ببیند، او خواب پسرش بعد از شهادت را دیده و می‌گوید: محمدحسین ۱۸ سالش بود که به جبهه رفت، قبل از اعزام، من و پدرش مخالفتی برای جبهه رفتن نداشتیم، اما با وجود اینکه سه بار برای اعزام اقدام کرد به علت ریزنقش بودن، ثبت نامش نکردند. به گفته مادر ، او بعد از چهل روز از اعزام به جبهه به مرخصی می‌آید، اما وقتی دوباره باز می‌گردد در کمتر از  چهل روز به شهادت می‌رسد،شهید محمدحسین حسین نژاد پس از مقاومت مقابل دشمن، ۷ کیلومتر را شنا می‌کند، اما در نهایت توانی برایش نمی‌ماند و به درجه شهادت نائل می‌شود. / روحش سبز
مادر محمدحسین منتظر است فرزندش را روز قیامت ببیند، او خواب پسرش بعد از شهادت را دیده و می‌گوید: محمدحسین ۱۸ سالش بود که به جبهه رفت، قبل از اعزام، من و پدرش مخالفتی برای جبهه رفتن نداشتیم، اما با وجود اینکه سه بار برای اعزام اقدام کرد به علت ریزنقش بودن، ثبت نامش نکردند. به گفته مادر ، او بعد از چهل روز از اعزام به جبهه به مرخصی می‌آید، اما وقتی دوباره باز می‌گردد در کمتر از چهل روز به شهادت می‌رسد،شهید محمدحسین حسین نژاد پس از مقاومت مقابل دشمن، ۷ کیلومتر را شنا می‌کند، اما در نهایت توانی برایش نمی‌ماند و به درجه شهادت نائل می‌شود. / روحش سبز
کد خبر: ۳۲۸۳۸۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۴

مادر است دیگر، هنوز هم آن خاطرات برایش تازه است انگار همین دیروز بود که پسرش به دنیا آمد. حمید درخشانی از دوران کودکی درس خوان و فعال بود. سال چهارم پزشکی برای ویزیت بیماران به مناطق محروم می‌رفت، او در حالی که هنوز یک سال از فارغ التحصیلی‌اش در دانشگاه باقی مانده بودازدواج کرد. فرزندش چند روزه بود که عزم رفتن به جبهه کرد. آن طور که مادر حمید تعریف می‌کند، هر ۴۰ روز یکبار او به مرخصی یک هفته‌ای می‌آمد تا والدین و همسرش را از نزدیک ببیند، اما فکر و ذهنش جبهه بود، وقتی یک بار مادر از او پرسیده بود که تو فقط چند روز است که به مرخصی آمده‌ای، چرا می‌خواهی زود برگردی؟ حمید پاسخ داده بود: نمی‌دانید جبهه چه خبر است، هر کدام از پزشکان باید برای مداوای سربازان زخمی به مدت ۴ ماه به بیمارستان صحرایی بروند و حالا نوبت او بود که برود و به کشورش خدمت کند راهی که برایش سبز ماند/ یادش مانا
مادر است دیگر، هنوز هم آن خاطرات برایش تازه است انگار همین دیروز بود که پسرش به دنیا آمد. حمید درخشانی از دوران کودکی درس خوان و فعال بود. سال چهارم پزشکی برای ویزیت بیماران به مناطق محروم می‌رفت، او در حالی که هنوز یک سال از فارغ التحصیلی‌اش در دانشگاه باقی مانده بودازدواج کرد. فرزندش چند روزه بود که عزم رفتن به جبهه کرد. آن طور که مادر حمید تعریف می‌کند، هر ۴۰ روز یکبار او به مرخصی یک هفته‌ای می‌آمد تا والدین و همسرش را از نزدیک ببیند، اما فکر و ذهنش جبهه بود، وقتی یک بار مادر از او پرسیده بود که تو فقط چند روز است که به مرخصی آمده‌ای، چرا می‌خواهی زود برگردی؟ حمید پاسخ داده بود: نمی‌دانید جبهه چه خبر است، هر کدام از پزشکان باید برای مداوای سربازان زخمی به مدت ۴ ماه به بیمارستان صحرایی بروند و حالا نوبت او بود که برود و به کشورش خدمت کند راهی که برایش سبز ماند/ یادش مانا
کد خبر: ۳۲۷۸۸۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۱

سید جلال از همان دوران کودکی آرزو داشت شهید شود و از مادرش می‌خواست برای شهادتش دعا کند. بعد از اینکه طلبه شد تصمیم گرفت برای دفاع از هموطنانش به جبهه برود، مادرش می‌گوید: وقتی بعد از یک سال از جبهه بازگشت تا چند روزی را در کنار خانواده باشد، به این علت که شهید نشده بود ناراحت بود، همیشه از مادرش می‌خواست اگر به درجه شهادت نائل شد مادرش برایش گریه نکند تا کسی نداند او مادر شهید است، همین طور هم شد و تا مدت‌ها هیچ کس نمی‌دانست بانو صدیقه ضیاء الحق مادر شهید است، اما حالا همه کسانی که از سراسر کشور شهید سید جلال رضایی موسوی را می‌شناسند و می‌دانند او حاجت رواست، برای طلب حاجت هایشان نذر می‌کنند به مزارش می روند.
سید جلال از همان دوران کودکی آرزو داشت شهید شود و از مادرش می‌خواست برای شهادتش دعا کند. بعد از اینکه طلبه شد تصمیم گرفت برای دفاع از هموطنانش به جبهه برود، مادرش می‌گوید: وقتی بعد از یک سال از جبهه بازگشت تا چند روزی را در کنار خانواده باشد، به این علت که شهید نشده بود ناراحت بود، همیشه از مادرش می‌خواست اگر به درجه شهادت نائل شد مادرش برایش گریه نکند تا کسی نداند او مادر شهید است، همین طور هم شد و تا مدت‌ها هیچ کس نمی‌دانست بانو صدیقه ضیاء الحق مادر شهید است، اما حالا همه کسانی که از سراسر کشور شهید سید جلال رضایی موسوی را می‌شناسند و می‌دانند او حاجت رواست، برای طلب حاجت هایشان نذر می‌کنند به مزارش می روند.
کد خبر: ۳۲۷۴۸۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۳۰

حسین از دوران کودکی عضو فعال مسجد محله بود و با تعدادی از بچه‌های مسجد گروه سرود تشکیل می‌داد . مادرش می‌گوید: او راهش را انتخاب کرده بود، برای همین تازه جبهه رفته بود  و ۳۳ روز بعد که خبر شهادتش را آوردند، دلم آرام بود. وقتی پیکرش برای تشییع به معراج مشهد آمده بود، مادر بالای سر فرزند شهیدش رفت و با او صحبت کرد. به باور مادر، حالا که مدتی است شهید حسین محمدزاده قیصری و پدرش حضور ندارند هر گره زندگی با دعای آنها رفع می‌شود.
حسین از دوران کودکی عضو فعال مسجد محله بود و با تعدادی از بچه‌های مسجد گروه سرود تشکیل می‌داد . مادرش می‌گوید: او راهش را انتخاب کرده بود، برای همین تازه جبهه رفته بود و ۳۳ روز بعد که خبر شهادتش را آوردند، دلم آرام بود. وقتی پیکرش برای تشییع به معراج مشهد آمده بود، مادر بالای سر فرزند شهیدش رفت و با او صحبت کرد. به باور مادر، حالا که مدتی است شهید حسین محمدزاده قیصری و پدرش حضور ندارند هر گره زندگی با دعای آنها رفع می‌شود.
کد خبر: ۳۲۷۱۶۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۲۸

جواد احترام به والدین برایش خیلی مهم بود و  اگر می‌دید که مادرش از بیرون به منزل آمده، کفش هایش را برایش جفت می‌کرد. عشق به جبهه رفتن و دفاع از وطن باعث شده بود قبل از اینکه دیپلم بگیرد عزم رفتن کند، اما پدرش می‌گفت، باید دیپلم بگیری و بعد به جبهه بروی، او هم احترام به والدین برایش مهم و حرف آنها برایش حجت بود، دیپلم را گرفت و عازم جبهه شد. شهید جامی خراسانی بیشتر اوقات تلفنی حال والدینش را جویا می‌شد و اگر اتفاقی می‌افتاد که احتمال می‌داد آنها نگران شوند، زودتر از موعد از طریق تماس تلفنی، والدینش را آرام می‌کرد، او وقتی همسرش ۸ ماهه باردار بود به مقام بالای شهادت رسید.
جواد احترام به والدین برایش خیلی مهم بود و اگر می‌دید که مادرش از بیرون به منزل آمده، کفش هایش را برایش جفت می‌کرد. عشق به جبهه رفتن و دفاع از وطن باعث شده بود قبل از اینکه دیپلم بگیرد عزم رفتن کند، اما پدرش می‌گفت، باید دیپلم بگیری و بعد به جبهه بروی، او هم احترام به والدین برایش مهم و حرف آنها برایش حجت بود، دیپلم را گرفت و عازم جبهه شد. شهید جامی خراسانی بیشتر اوقات تلفنی حال والدینش را جویا می‌شد و اگر اتفاقی می‌افتاد که احتمال می‌داد آنها نگران شوند، زودتر از موعد از طریق تماس تلفنی، والدینش را آرام می‌کرد، او وقتی همسرش ۸ ماهه باردار بود به مقام بالای شهادت رسید.
کد خبر: ۳۲۶۶۱۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۲۵

طاهره خزعلی یکی از مهترین ویژگی‌های فرزندش را توجه او به صله رحم می‌داند، علی شیدپیله ور آن طور که مادرش تعریف می‌کند، با اینکه تصمیم داشت به جبهه برود، اما سنش کم بود و موقع ثبت نام، اسمش را ننوشتند. همین موضوع باعث شد که شناسنامه اش را دستکاری کند تا بتواند به جبهه برود، بار اول که به دیدار خانواده اش آمد، ترکش خورده بود، اما از پدرش خواست به مادرش حرفی نزند تا او نگران نشود. بعد از شهادت موقع برگزاری مراسم تشییع، مادرش لباس خونین فرزندش را یادگاری پیش خود نگه داشت تا به امام زمان (عج) تحویل دهد. / یادش جاودان
طاهره خزعلی یکی از مهترین ویژگی‌های فرزندش را توجه او به صله رحم می‌داند، علی شیدپیله ور آن طور که مادرش تعریف می‌کند، با اینکه تصمیم داشت به جبهه برود، اما سنش کم بود و موقع ثبت نام، اسمش را ننوشتند. همین موضوع باعث شد که شناسنامه اش را دستکاری کند تا بتواند به جبهه برود، بار اول که به دیدار خانواده اش آمد، ترکش خورده بود، اما از پدرش خواست به مادرش حرفی نزند تا او نگران نشود. بعد از شهادت موقع برگزاری مراسم تشییع، مادرش لباس خونین فرزندش را یادگاری پیش خود نگه داشت تا به امام زمان (عج) تحویل دهد. / یادش جاودان
کد خبر: ۳۲۶۴۰۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۲۴

پروین خانم اینقدر به داراب پسرش وابسته است که حتی وقتی بعد چهاردهه یادش می‌کند بغض اش همه جا را پر می‌کند. پسری که جز ادب و متانت و احترام چیز دیگری در حافظه مادر و خانواده از خودش نگذاشته است. پروین خانم طلوع‌های زیادی را در هوای غروب گذارنده، اما دلش خوش است که شهیدش را برای انقلاب و اسلام و مردم داده/یادش پررهرو
پروین خانم اینقدر به داراب پسرش وابسته است که حتی وقتی بعد چهاردهه یادش می‌کند بغض اش همه جا را پر می‌کند. پسری که جز ادب و متانت و احترام چیز دیگری در حافظه مادر و خانواده از خودش نگذاشته است. پروین خانم طلوع‌های زیادی را در هوای غروب گذارنده، اما دلش خوش است که شهیدش را برای انقلاب و اسلام و مردم داده/یادش پررهرو
کد خبر: ۳۲۶۲۱۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۲۳

مادر شهید است دیگر، دلش می‌گیرد، در دلش غوغاست، آخر چه چیز می‌تواند برایش جای فرزندش را پر کند؟ او هنوز هم می‌گرید، هنوز بغض عصرانه اش تمام نشده است .بهزاد برای پدر و مادرش احترام خاصی قائل بود، وقتی تصمیم گرفت به جبهه برود از والدینش اجازه گرفت، مادرش می‌گفت: بار اول  به کردستان رفت و پس از چند ماه مرخصی گرفت و به دیدارمان آمد، اما او قلبش برای دفاع از وطن می‌تپید، برای همین هنوز یک هفته از آمدنش نگدشته بود، به جبهه بازگشت و این بار به شلمچه رفت. پایش ترکش خورد و دوباره نزد خانواده اش برگشت. مادر تنها عکسی که از پسرش دارد در لباس یک  بیسمچی غواص است، شهید بهزاد احدیان ۳ سال مفقودالاثر بود و مادرش در این مدت خوابش را می‌دید، اما از وقتی پلاکش پیدا شد دیگر به خواب مادر نیامد. / یادش مانا
مادر شهید است دیگر، دلش می‌گیرد، در دلش غوغاست، آخر چه چیز می‌تواند برایش جای فرزندش را پر کند؟ او هنوز هم می‌گرید، هنوز بغض عصرانه اش تمام نشده است .بهزاد برای پدر و مادرش احترام خاصی قائل بود، وقتی تصمیم گرفت به جبهه برود از والدینش اجازه گرفت، مادرش می‌گفت: بار اول به کردستان رفت و پس از چند ماه مرخصی گرفت و به دیدارمان آمد، اما او قلبش برای دفاع از وطن می‌تپید، برای همین هنوز یک هفته از آمدنش نگدشته بود، به جبهه بازگشت و این بار به شلمچه رفت. پایش ترکش خورد و دوباره نزد خانواده اش برگشت. مادر تنها عکسی که از پسرش دارد در لباس یک بیسمچی غواص است، شهید بهزاد احدیان ۳ سال مفقودالاثر بود و مادرش در این مدت خوابش را می‌دید، اما از وقتی پلاکش پیدا شد دیگر به خواب مادر نیامد. / یادش مانا
کد خبر: ۳۲۵۸۵۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۲۱

احمد نجفی بچه نجیب و خانواده دوستی که مادرش هنوز هم وقتی حرف میزند بغض اش را قورت میدهد وقتی به سن نوجوانی رسید تصمیم گرفت مدرسه را رها کند وبرای کمک به پدر پیرش در شغلی مشغول شود، او از کودکی به خطاطی علاقمند بود و این هنر را تا قبل از اینکه به سربازی برود ادامه داد. ۷ ماه پس از دوره سربازی اش به دیدار خانواده اش آمد، قبل از شهادتش نیز برای خواهران و برادرانش مانتو و لباس مشکی فرستاد انگاری می‌دانست شهادتش نزدیک است و مادر خواب خداحافظی اش را دید / یادش سبز
احمد نجفی بچه نجیب و خانواده دوستی که مادرش هنوز هم وقتی حرف میزند بغض اش را قورت میدهد وقتی به سن نوجوانی رسید تصمیم گرفت مدرسه را رها کند وبرای کمک به پدر پیرش در شغلی مشغول شود، او از کودکی به خطاطی علاقمند بود و این هنر را تا قبل از اینکه به سربازی برود ادامه داد. ۷ ماه پس از دوره سربازی اش به دیدار خانواده اش آمد، قبل از شهادتش نیز برای خواهران و برادرانش مانتو و لباس مشکی فرستاد انگاری می‌دانست شهادتش نزدیک است و مادر خواب خداحافظی اش را دید / یادش سبز
کد خبر: ۳۲۵۷۲۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۲۰

اگر بپرسند لقب بزرگترین قلب دنیا به چه کسی می‌رسد بدون تردید نام مادر شهید را خواهم آورد. هر کسی فرزندی داشته باشد می‌داند که جگرگوشه اش را با دنیا عوض نخواهد کرد، اما او فرزندش را در راه خدا داد تا آرمان‌ها حفظ شود، تا ارزش‌ها حفظ شود. چنین کسی که از بزرگترین دارایی اش برای حفظ ارزش‌ها می‌گذرد، اگر قلبی بزرگ ندارد پس چه چیز در درون اوست که اینگونه او را خدایی کرده. محمد سهرابی از طریق ارتش به سربازی رفت، چون سن و سالش کم بود نتوانست از طریق سپاه به سربازی برود، ۱۸ ماه سرباز بود، حتی وقتی به جبهه رفت هر ۴۰ روز یک بار به دیدن خانواده اش می‌آمد و دوباره به جبهه برمی گشت، اما روزی رفت و دیگر برنگشت / یادش سبز
اگر بپرسند لقب بزرگترین قلب دنیا به چه کسی می‌رسد بدون تردید نام مادر شهید را خواهم آورد. هر کسی فرزندی داشته باشد می‌داند که جگرگوشه اش را با دنیا عوض نخواهد کرد، اما او فرزندش را در راه خدا داد تا آرمان‌ها حفظ شود، تا ارزش‌ها حفظ شود. چنین کسی که از بزرگترین دارایی اش برای حفظ ارزش‌ها می‌گذرد، اگر قلبی بزرگ ندارد پس چه چیز در درون اوست که اینگونه او را خدایی کرده. محمد سهرابی از طریق ارتش به سربازی رفت، چون سن و سالش کم بود نتوانست از طریق سپاه به سربازی برود، ۱۸ ماه سرباز بود، حتی وقتی به جبهه رفت هر ۴۰ روز یک بار به دیدن خانواده اش می‌آمد و دوباره به جبهه برمی گشت، اما روزی رفت و دیگر برنگشت / یادش سبز
کد خبر: ۳۲۵۱۱۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۱۸

محمد ابراهیم سرابندی در کودکی بسیار آرام بود، شیطنت نداشت، ورزشکار بود و کاراته کار می‌کرد، بعد از رفتن به جبهه، هر زمان اعلام می‌شد پیکر تعدادی شهید به ایران آمده، مادرش به محل شهدا سر می‌زد، اما هنوز خبری از شهادت پسرش به او نرسیده است. / یادش گرامی
محمد ابراهیم سرابندی در کودکی بسیار آرام بود، شیطنت نداشت، ورزشکار بود و کاراته کار می‌کرد، بعد از رفتن به جبهه، هر زمان اعلام می‌شد پیکر تعدادی شهید به ایران آمده، مادرش به محل شهدا سر می‌زد، اما هنوز خبری از شهادت پسرش به او نرسیده است. / یادش گرامی
کد خبر: ۳۲۴۹۳۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۱۶

پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->