آخرین مطالب حبیبه جعفریان
بعضیها همه چیز یادشان میرود. من همه چیز یادم میماند. ذهنم تقریبا خروجی ندارد.
کد خبر : ۱۸۹۳۸۵
۱۴۰۲/۰۷/۲۵ - ۱۶:۵۱
واقعا آدم چرا باید برود، حتی بدون درد و خون ریزی، یک کاری کند که دیگر تا آخر عمر آرایش داشته باشد؟ ترسناک نیست؟
کد خبر : ۱۸۸۰۴۶
۱۴۰۲/۰۷/۱۹ - ۱۱:۱۰
آدم یک وقتهایی دلش میخواهد رها کند. دلش میخواهد هیچی نباشد که نگرانش باشد. حداقل یک شبانه روز در هفته.
کد خبر : ۱۸۵۹۱۵
۱۴۰۲/۰۷/۰۴ - ۱۵:۵۳
حبیبه جعفریان - نویسنده و روزنامه نگار
کد خبر : ۱۸۳۸۹۱
۱۴۰۲/۰۶/۲۱ - ۱۷:۱۱
مدت هاست مطمئن شده ام آدمهای بینا دید کمتری دارند. آنها فقط وقایع تکان دهنده را میبینند. شاید واقعا بهتر بود آدمها مدتی نمیدیدند و نمیشنیدند.
کد خبر : ۱۸۲۷۳۵
۱۴۰۲/۰۶/۱۴ - ۱۷:۰۰
من عاشق مسجد گوهرشادم. یک جور پناه است برایم. مأمن. مأمن در مأمن. چون حرم خودش پناه است.
کد خبر : ۱۸۱۵۳۴
۱۴۰۲/۰۶/۰۷ - ۱۳:۲۱
به نظرم درختها به کنه آن چیزی که بهش میگویند «هستی» نزدیک اند. به تحمل. به سکوت.
کد خبر : ۱۸۰۴۵۳
۱۴۰۲/۰۵/۳۱ - ۱۴:۲۲
از آن قانونهای نانوشته شاید یکی هم این است که آدمها با زادگاهشان رابطهای پیچیده دارند.
کد خبر : ۱۷۸۲۴۹
۱۴۰۲/۰۵/۱۷ - ۱۸:۰۶
میگویند دو گروه از پیچیدهترین ابنای بشرند: روستاییها و زن ها؛ و پدرم هر چند شرط اول را داشت، اما در مقابل مادرم که هر دو اینها را داشت خودش را خسته نمیکرد.
کد خبر : ۱۷۷۱۰۰
۱۴۰۲/۰۵/۱۰ - ۱۵:۳۸