صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

طلا از برکت گنبد شما طلاست

  • کد خبر: ۲۴۵۰۸۹
  • ۲۴ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۶:۲۴
هنوز عرق میدان مسابقه بر تنشان بود، هنوز کلماتشان بریده بریده و نفس نفس زنان همراه هرم هوای سالن از ریه‌ها خارج می‌شد، هنوز چهارتا سلفی و عکس داغاداغ با مدالشان نگرفته بودند، سفت و محکم گفتند تقدیم می‌کنیم به امام رضا (ع).

من یک دوره‌ای که خوره آوینی خوانی افتاده بود به جانم، سعی می‌کردم همه چیزم هم آقامرتضی گونه باشد؛ از اورکت روی دوش انداختنم تا عینکم و شکل حرف زدنم. آن موقع هم از تکنیک‌های نثری و نوشتاری اش گرفته تا ظاهر و باطن می‌خواستم آقامرتضی شوم. مادرم هم این قصه را می‌دانست و یک بار یک فریم عینک خیلی شبیه به عینک آقامرتضی برایم خرید و دادم نمره چشم هایم کردم و استفاده اش می‌کردم. عینک را هرازگاهی می‌زدم و یک بار عزیزی که خیلی خیلی دوستش می‌دارم و رفیق جان است، گفت این عینکت را بده به من. رفیقم عینکی نبود، ولی عینک را می‌خواست.

سخت بود ولی گفتم نه، چون مادرم داده بود و قصه‌ای پشتش بود که با دادن عینک ممکن بود قصه هم کم رنگ یا فراموش شود. بماند که بعدش خیلی ناراحت و پشیمان شدم که دلش را شکستم و عینک را ندادم و قصد دارم وقتی دیدمش، حتما تقدیمش کنم. الغرض این مقدمه مبسوط را نوشتم که عرض کنم این چند روز بحبوحه المپیک چندتایی از قهرمان هایمان گفتند که مدالشان را به شما تقدیم می‌کنند آقاجان... شما امام رضای عزیز... شنیدم از دهانشان و حیرت کردم، بهت زده شدم.

از اینکه هنوز عرق میدان مسابقه بر تنشان بود، هنوز کلماتشان بریده بریده و نفس نفس زنان همراه هرم هوای سالن از ریه‌ها خارج می‌شد، هنوز چهارتا سلفی و عکس داغاداغ با مدالشان نگرفته بودند، سفت و محکم گفتند تقدیم می‌کنیم به امام رضا (ع) و من حسرت خوردم به این دل گندگی. 

مدال المپیک چهارسال یک بار آن هم از بین چندده هزار ورزشکار به حدود هزارنفرشان اهدا می‌شود. خود عکس داشتن در المپیک و چایی خوردن گندگی دارد، چه برسد به اینکه طلا و نقره و برنزش را هم بگیری و روی سکو بایستی و دوربین‌های جهان زنده نشانت دهند و وقت مسابقه ات خیابان‌های شهر خلوت شوند و بعد از مسابقه ات شلوغ... با دل‌های این جوان‌ها چه کردید آقاجان!

در آن عرق ریزان ۳ سال و ۳۶۴ روز و ۲۳ ساعت در کدام آن و کدام لحظه به دلشان انداختید که این نیت را کنند؟ شما خودتان وجودتان طلاست... به این مدال‌ها نیازی ندارید و مثقالی اعتبار به شما نمی‌افزاید، اما این ران ملخ نزد سلیمان بردن و کلاف به دست در صف خریداران یوسف ایستادن، خود ماجرایی است وصف نشدنی! نوش جانشان آن مدال‌ها و نوش جانمان که آقای بزرگ تری مثل شما داریم. 

ما را وسط میدان‌های عرق ریز زندگی هم کمک کنید آقاجان... مدالی به کار نیست، ولی مدد کنید کسی در این خاک از زن و فرزند خجالت نکشد و شرمنده سفره و معاش نباشد. هشتمین هستید، اما طلای جهانید و طلا از برکت گنبد شماست اگر عزیز است و گران بها... راستی دلمان تنگ است، اربعینمان هم گره خورده است. مددی برسانید. راستی به دلم بیندازید دل از آن عینک بکنم، رفیق عزیزتر از عینک است.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.