صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

حکایت راننده ساکت

  • کد خبر: ۳۴۴۹۹۵
  • ۲۳ تير ۱۴۰۴ - ۱۴:۳۲
مرد مسافر که کم‌کم حوصله‌اش سر رفته بود، نخست تصمیم گرفت خودش سر صحبت را باز کند، اما با خود گفت شاید وی ناراحتی یا مشکل شخصی دارد که فکرش را به خود مشغول کرده است و با خود اندیشید که بهتر است رشته افکار او را پاره نکند.

یکی از همین روزها، مردی که بالاخره موفق شده بود یک تاکسی اینترنتی بگیرد، پس از آنکه ماشین رسید و روی صندلی عقب نشست، برای به هم زدن جو استرس و اضطراب عمومی ناشی از شرایط جنگی، با مهربانی زایدالوصفی به راننده سلام کرد. راننده پاسخ سلام او را داد و مشخصات و مختصات مقصد را با او چک کرد و به راه افتاد.

دقایقی بعد، مرد مسافر احساس کرد راننده علاوه بر آنکه تحت‌تأثیر جو استرس و اضطراب عمومی ناشی از شرایط جنگی است، ناراحتی دیگری نیز دارد، چراکه برخلاف قاطبه رانندگان تاکسی، اعم از خطی و گردشی و دربستی و اینترنتی که از بدو جلوس مسافر به تحلیل اوضاع سیاسی و ارائه راهکار‌هایی برای برون‌رفت از بحران‌های داخلی و خارجی و همچنین گزینه‌هایی برای ادامه جنگ و نیز راهکار‌هایی برای صلح می‌پردازند، در سکوت کامل مشغول رانندگی است. 

مرد مسافر که کم‌کم حوصله‌اش سر رفته بود، نخست تصمیم گرفت خودش سر صحبت را باز کند، اما با خود گفت شاید وی ناراحتی یا مشکل شخصی دارد که فکرش را به خود مشغول کرده است و با خود اندیشید که بهتر است رشته افکار او را پاره نکند و کمی دیگر صبر کند تا راننده خودش مباحث تحلیلی را آغاز کند، اما هرچه صبر کرد راننده سکوت را نشکست. 

مرد مسافر که حالا دیگر نگران سلامتی راننده شده بود، آهسته دستش را بر روی شانه او گذاشت و با لحنی ملایم گفت: داداش خوبی؟ ناگهان راننده جیغ بلندی زد و فرمان خودرو از دستش رها شد، اما بلافاصله کنترل خودرو را به دست گرفت و خودرو را در چند سانتی‌متری اتوبوسی که در ایستگاه توقف کرده بود متوقف کرد.

پس از چند ثانیه سکوت، راننده رو به مرد مسافر کرد و گفت: چه‌کار می‌کنی برادر من؟ مرد مسافر که از این اتفاق بهت‌زده شده بود گفت: ببخشید داداش، فکر نمی‌کردم با یه صدا کردن کوچولو این‌قدر بترسی. راننده گفت: حاجی من الان صدای پنکه میاد فکر می‌کنم پهپاده. مرد مسافر گفت: شرمنده‌ام. معذرت می‌خوام.

راننده که قدری آرام‌تر شده بود گفت: البته تقصیر شما نیست. واقعیتش اینه که من بیست‌و‌پنج سال راننده آمبولانس‌های سازمان آرامستان‌های تهران بودم. برای همین عادت ندارم میت روی شانه‌ام بزند و با من صحبت کند وگرنه اتفاقا سرشار از تحلیل‌های سیاسی و اجتماعی با رویکرد‌های نوآورانه و کارآمد هستم.

مرد مسافر که تازه هم متوجه علت سکوت و هم متوجه علت ترسیدن راننده شده بود، بابت قضاوت زودهنگامش از خودش شرمنده شد و تا پایان سفر همچون جنازه‌ای آرام و منطقی، تنهایی به راهکار‌های تاب‌آوری شرایط جنگی و گزینه‌های برون‌رفت از وضع کنونی اندیشید.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.