«مهیار عیار» روانه آنتن شبکه سه می‌شود + زمان پخش صحبت‌های رئیس سازمان صدا و سیما درباره پروژه «موسی (ع)» پشت صحنه «زخم کاری۴» در استانبول + عکس راه‌اندازی پایگاه جامع فهرستگان نسخ خطی ایران و جهان در کتابخانه رضوی اکران سیار «بچه‌زرنگ» در مدارس مناطق بدون سینما غزل شاکری و شهاب حسینی در فیلم سینمایی «رها» نگاهی به تئاتر «مرگ فروشنده» | نمایشی از دروغ‌ها و امید‌های بی‌ثمر حکایت پدروپسری و شعله‌های رنگارنگ برنامه عروسکی «بابابام» را در شبکه پویا ببینید + زمان پخش شاعر ایلیاتی دشتستان | یادی از منوچهر آتشی، شاعر و روزنامه‌نگار بوشهری پاول تیل، بازیگر سریال «یک تپه درخت»، درگذشت + علت اکران «مخمصه» مایکل مان در جشنواره فیلم دریای سرخ عربستان کشف قصه آدم‌ها از دل شهر | بررسی آثار عکاسی «نسترن فرجادپزشک» با عنوان «نگاه پرسه‌زن» در مشهد آموزش داستان نویسی | گریزگاه اِلف‌ها پـنج  برگ از کتاب | مروری بر نماینده‌های فرهنگی و ادبی مشهد به مناسبت هفته «کتاب و کتاب خوانی»
سرخط خبرها

حکایت پدروپسری و شعله‌های رنگارنگ

  • کد خبر: ۳۰۰۹۸۲
  • ۲۹ آبان ۱۴۰۳ - ۱۲:۴۷
حکایت پدروپسری و شعله‌های رنگارنگ
ادیسون گفت: این حرف را نزن. بیا و در کنار من رنگ‌آمیزی شعله‌ها را تماشا کن و لذت ببر. ببین، آن شعله‌های بنفش ناشی از سوختن پتاسیم است و آن شعله‌های زرد ناشی از سوختن گوگرد و فسفر.

توماس ادیسون مبتکر مشهور و مخترع اختراعات بسیار از جمله لامپ رشته‌ای، در سن میان‌سالی موفق شد به‌واسطه اختراعات بی‌شمار خود به درآمد قابل‌توجهی دست پیدا کند و در سن پیری کارخانه‌ای بزرگ و آزمایشگاهی مجهز راه بیندازد تا هر روز با عشق و علاقه در آزمایشگاه اختراع جدید کند و با کمک مهندسان در کارخانه به تولید انبوه برساند. هرچند که این اواخر به دلیل واردات از چین، دچار شکست‌های پی‌درپی و فروپاشی مالی شده بود.

شبی از شب‌ها رئیس اداره آتش‌نشانی با فرزند ارشد توماس ادیسون تماس گرفت و به او اطلاع داد که آزمایشگاه پدرش در آتش می‌سوزد و مأموران آتش‌نشانی تمام تلاش خود را کرده‌اند، اما تا این لحظه نتوانسته‌اند آتش را مهار کنند و اکنون در تلاش‌اند که آتش به ساختمان‌های مجاور سرایت نکند. وی از فرزند ارشد ادیسون خواست تا مراتب را به‌آرامی به پدرش منتقل کند. 
فرزند ادیسون با خود اندیشید اگر اکنون با پدرش تماس بگیرد و خبر آتش‌سوزی را به اطلاع او برساند، او سکته خواهد کرد.

پس، از اطلاع‌رسانی منصرف شد و خود به محل حادثه رفت. وقتی به محل حادثه رسید و شدت آتش‌سوزی را مشاهده کرد برجا خشکید، اما ناگهان پدرش را دید که در مقابل ساختمان آزمایشگاهش با فلاسک چای و قند روی یک صندلی نشسته است و سوختن آزمایشگاهش را تماشا می‌کند. 
آهسته جلو رفت و پس از سلام و احوال‌پرسی گفت: پدر، حالتان خوب است؟
ادیسون گفت: عالی.
پسر ادیسون گفت: خیلی بد شد.

ادیسون گفت: این حرف را نزن. بیا و در کنار من رنگ‌آمیزی شعله‌ها را تماشا کن و لذت ببر. ببین، آن شعله‌های بنفش ناشی از سوختن پتاسیم است و آن شعله‌های زرد ناشی از سوختن گوگرد و فسفر. آه، آن شعله نارنجی را نگاه کن... کاش مادرت اینجا بود و این منظره زیبا را می‌دید. پسر ادیسون که حیران مانده بود گفت: پدر، تمام دارایی‌ات در آتش می‌سوزد و تو از زیبایی شعله‌ها می‌گویی؟ به من بگو راز این درک عمیق و رضایت قلبی چیست که با آن تلخ‌ترین منظره‌ها را نیز زیبا می‌بینی؟
ادیسون گفت: بیمه.
پسر ادیسون گفت: بیمه؟

ادیسون گفت: همین هفته پیش آزمایشگاه و کارخانه را به مبلغی گزاف بیمه حوادث غیرمترقبه کردم.
پسر ادیسون وقتی راز درک عمیق و رضایت قلبی ادیسون را دانست، پرید و از سر کوچه نیم‌کیلو تخمه آفتابگردان خرید و یک صندلی آورد و کنار پدر نشست و تخمه‌ها را شکست و پدر و پسری از زیبایی شعله‌های رنگارنگ لذت بردند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->