مشهدالرضا (ع) میزبان اجلاسیه شورا‌های فرهنگ عمومی خراسان رضوی | مرکز رصد فرهنگی در استان ایجاد می‌شود سریال کره ای «لبخند خورشید» روی آنتن شبکه سلامت + زمان پخش جایزه جشنواره برزیل به مستند «عاتقه» رسید واکنش کارگردان «کج پیله» به توقف این فیلم در برخی شهر‌ها کنسرت «مجید رضوی» در کانادا و انگلیس افتخار ادبی ایران در جایزه بریکس آلبوم «خورشید من» مجتبی عسگری منتشر شد رقابت «زیر سایه بلوط» در بخش مسابقه جشنواره‌های بلاروس و ایتالیا چالش حضور «جانی دپ» در فیلم دزدان دریایی کارائیب ۶ آغاز اکران فیلم کمدی «آقای زالو» با بازی مهران مدیری و امین حیایی انتشار آلبوم «تمنای دل» با صدای رضا سادات پایان بازی فرشته صدرعرفایی و پیمان معادی در «بالاتر از سیاهی» صفحه نخست روزنامه‌های کشور - چهارشنبه ۷ آبان ۱۴۰۴ نامزد‌های جوایز گاتهام را بشناسید | «یک نبرد پس از نبرد دیگر» با ۶ نامزدی پیشتاز چرا روز «کوروش» در تقویم ثبت نشده است؟ «ذره» شخصی‌ترین تجربه من در مسیر ساخت فیلم کوتاه است | بیان هنری فیلم‌های پرسروصدای امسال قابل‌بحث است  «جزر و مد» قربانی بی‌نظمی پلتفرم شد | منتظر ادامه سریال نباشید! واکنش تند حجت‌الاسلام قمی به جلد هم‌میهن: «رذالت خبری» به‌جای «رسالت خبری» اظهارات وکیل پژمان جمشیدی در خصوص سفر موکلش به ترکیه و گزارش روزنامه هم‌میهن (۶ آبان ۱۴۰۴)
سرخط خبرها

حکایت زاهد انگلیسی و سگ فحاش

  • کد خبر: ۳۰۶۹۵۷
  • ۰۴ دی ۱۴۰۳ - ۰۹:۰۲
حکایت زاهد انگلیسی و سگ فحاش
در راه به خانه مجللی رسید که از آنِ یکی از بازنشستگانِ متمایل به حزب محافظه‌کار بود. زاهد درب خانه بازنشسته را زد و نانی طلب کرد.

در دوران سلطنت ادوارد هشتم در انگلستان، زاهدی وارسته که به حزب کارگر متمایل بود پس از عمری زهد و وارستگی، خلوت‌گزینی پیشه کرد و به جنگلی در حاشیه منچستر یونایتد رفت و در آنجا در غاری مستقر شد تا روزگار به مطالعه و اندیشه‌ورزی و تفکر در موضوعات بنیادین بپردازد و زندگی‌اش نیز بدین‌گونه تأمین می‌شد که هرروز غروب از طرف سازمان بازنشستگان حزب کارگر یک قرص نان و یک کاسه آب بر درب غار می‌گذاشتند و او نصف نان را شب و نصف آن را صبح می‌خورد و هرگاه تشنه می‌شد یک قلپ آب می‌نوشید. شبی از شب‌ها زاهد وارسته بر درب غار رفت تا نان و آبش را بردارد، اما اثری از نان و آب نیافت.

با خود گفت: عیب ندارد، حتما امروز فراموش کرده‌اند. وی سپس به داخل غار برگشت و به ادامه خلوت‌گزینی و اندیشه‌ورزی مشغول شد. فردای آن‌روز هنگام غروب زاهد بار دیگر بر درب غار رفت، اما باز هم خبری از نان و آب نبود. زاهد آن‌شب نیز سر گرسنه بر بالین گذاشت و فردای آن‌روز در حالی‌که واقعاً نایی در بدن نداشت از غار بیرون رفت تا چیزی برای خوردن بیاید. 

در راه به خانه مجللی رسید که از آنِ یکی از بازنشستگانِ متمایل به حزب محافظه‌کار بود. زاهد درب خانه بازنشسته را زد و نانی طلب کرد. مردی از خانه بیرون آمد و دو قرص نان به زاهد داد و رفت. زاهد تشکر کرد و خواست به سمت غار برگردد،، اما سگ خانه به سمت او آمد و واق‌واق کرد و دم تکان داد. زاهد یکی از دو قرص نان را جلوی سگ انداخت. سگ نان را خورد و بار دیگر به‌شکل شدیدتری واق‌واق کرد و دم تکان داد. زاهد قرص نان دوم را نیز جلوی سگ انداخت. 

سگ قرص دوم را هم خورد و این‌بار به‌شکل بسیار شدیدی واق‌واق کرد و دم تکان داد. زاهد گفت: عجب سگ بی‌چشم‌ورویی هستی. اربابت دو قرص نان به من داد و من هردو را به تو دادم و باز هم واق‌واق می‌کنی؟ در این لحظه سگ زبان باز کرد و گفت: بی‌چشم‌و‌رو تویی. زاهد گفت: وا. حرف می‌زنی؟ سگ گفت: فقط همین یک‌بار. 

سگ افزود: من از بچگی درِ خانه این مرد بوده‌ام و از خانه‌شان نگهبانی کرده‌ام. بار‌ها در اثر شرایط نابسامان اقتصادی در این خانه چیزی برای خوردن نبوده است، اما من هیچ‌گاه این خانه را ترک نکرده‌ام و صاحبم را به نان نفروخته‌ام. آن‌وقت تو ایکبیری دو روز نان بهت ندادند، آمدی از اعضای حزب رقیب گدایی کردی؟ خاک بر سرت. در این لحظه زاهد که از کرده خود پیشمان شده بود خرقه بر تن درید و صیحه‌ای زد و بیهوش شد و تا آمدند آمبولانس خبر کنند، از آنجا که پشیمانی سودی نداشت، از گرسنگی جان به جان‌آفرین تسلیم کرد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->