صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

راه‌ها در قدیم

  • کد خبر: ۴۱۱۵۹
  • ۱۱ شهريور ۱۳۹۹ - ۱۵:۰۲
محمود ناظران‌پور - تاریخ‌پژوه
کاروان‌ها، معمولا صبح سحر می‌رسیدند. جلو کاروان یک شتر نر درشت بود که به او «لوک» می‌گفتند. زنگ درشتی به گردن لوک بسته بود که داخلش زنگ کوچک‌تر و داخل آن باز زنگی کوچک‌تر و همان‌طور چندین‌زنگ داخل هم قرار داشت. وقتی کاروان می‌رسید، صدای زنگ‌ها سمفونی‌ای به راه می‌انداخت بسیار خیال‌انگیز. تصنیف قدیمی «با صدای زنگ کاروان...» اشاره به همین ماجرا دارد. زنگ اشتر‌های سحری برای همه خیال‌انگیز بود. صدایش به همه جا می‌رسید.

راه‌ها به معنای امروزی آن وجود نداشت؛ هر چه بود همین مسیر‌های کاروان‌رو بود. رضاخان که آمد، راه شوسه کشید.
همین شهر کلات نادری، مسیری نداشت. یک راهی بود که با اسب و قاطر می‌رفتند. آن تونلی که الان ورودی شهر است هم نبود. مسیر ورودی به شهر از پایین‌تر و از دل رودخانه بود. گاهی رودخانه آبش بالا می‌آمد و آدم‌ها و اسب و قاطر‌ها را آب می‌برد.

گذر اصلی مشهد همین دروازه سرخس بود. البته در مشهد دروازه‌های دیگری هم داشتیم؛ مثل دروازه‌ای که به سمت قوچان می‌رفت. هر کدام از این دروازه‌ها مسیر تردد به شهر یا شماری از روستا‌های اطراف بود. اما دروازه اصلی مشهد که عمده کاروان‌ها و اقلام تجاری از آنجا می‌آمد، همین دروازه سرخس بود.
همه مال‌التجاره‌ها از سمت سرخس می‌آمد. ما فقط با روس‌ها مراوده داشتیم. شتر‌ها وقتی بار و بنه از طرف سرخس می‌آوردند به مشهد، منظره‌ای دیدنی داشت.

خیابان‌های اصلی مشهد را اواخر قاجاریه سنگ‌فرش کرده بودند؛ آن هم با سنگ‌های قلوه‌قلوه. اسب‌ها به سختی می‌توانستند روی سنگ‌فرش‌ها راه بروند. خانم‌هایی هم که کفش‌های پاشنه‌بلند می‌پوشیدند، مشکل داشتند. پاشنه‌ها فلزی بود و کار راه رفتن را در خیابان‌های سنگ‌فرش سخت می‌کرد. به این کفش‌ها می‌گفتند «پاشنه صناری». نوک پاشنه یک پولک بود؛ یک تکه فلز گرد و پهن. معمولا روی پاشنه‌ها چرم می‌دوختند، اما بعد از مدتی لایه چرم برمی‌گشت. باز باید کفش‌ها را می‌دادیم به «لخه‌دوز» که درستش کند.
کوچه‌ها سنگ‌فرش نبود و خاکی بود. باران اندکی هم کافی بود تا کوچه‌ها پر از گل و شل بشود که در گویش مشهدی به آن «گُوشُله» می‌گفتند. در بالاخیابان، کوچه‌ای هست که به «کوچه گوشله» معروف بود؛ بعد‌ها اسم آن کوچه را گذاشتند «گلشن».
آسفالت که آمد، نمی‌دانید مردم چقدر شادی می‌کردند. سطح صاف و نرم آسفالت را مقایسه کنید با سنگ‌فرش قلوه‌قلوه خیابان‌ها.

قدیم در مشهد به آسفالت می‌گفتیم «قیلیزی»؛ این کلمه در اصل «قیرریزی» بوده که در تداول قیلیزی شده. تا قبل از آمدن آسفالت، دو تا خیابان اصلی یعنی بالاخیابان و پایین‌خیابان (که البته مشهدی‌ها به آن ته‌خیابان می‌گفتند) و یکی دو تا خیابان دیگر مثل خیابان طبرسی و خیابان تهران، همین خیابان امام‌رضا (ع)، سنگ‌فرش بود؛ آن هم با سنگ‌های قلوه‌قلوه؛ و اسب‌‎ها به‌سختی در آن خیابان‌ها رفت‌وآمد می‌کردند. مردم با اسب و خر خیلی در خیابان‌ها رفت‌وآمد می‌کردند. درشکه‌ها و گاری‌ها هم با اسب بود. تا حیوان سُمش را می‌گذاشت روی سنگ‌ها، سُر می‌خورد. بعد که خیابان‌ها آسفالت شد، انگار گنجی را به مردم داده‌اند.

ما هم که دوچرخه‌سوار می‌شدیم، در آن خیابان‌های سنگ‌فرش، واقعا اذیت می‌شدیم. حالا مقایسه کنید آن وضعیت را با صافی و نرمی آسفالت. اصلا قابل مقایسه نیست. این بود که مردم به شدت از آسفالت، استقبال کردند. البته تا همین سی‌چهل سال پیش به آن آسفالت نمی‌گفتند؛ می‌گفتند قیلیزی.
آسفالت هم از خیابان اصلی شهر شروع شد؛ اول بالاخیابان و بعد ته‌خیابان. بعد آرام‌آرام خیابان‌های دیگر هم آسفالت شدند.
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.